چکیده| گفت‌وگوی ویدئویی فریدون جیرانی با فرهاد توحیدی و ابوالحسن داوودی:

سرشت نظام‌های ایدئولوژیک است که نسبت به فرهنگ بیشتر حساسیت نشان می‌دهند/ ادامه بگیر و ببندها بدیلی جز رشد سینمای زیرزمینی و سینمای پروپاگاندا ندارد

کد خبر: 657046
|
۱۴۰۳/۰۱/۲۵ ۲۱:۰۰:۰۵
| |

مهمان‌های جدیدترین گفت‌وگوی سینمایی فریدون جیرانی در «اعتمادآنلاین» ابوالحسن داوودی و فرهاد توحیدی بودند. در این میزگرد اتفاقات سینمای ایران در سال ۱۴۰۲ مورد بررسی قرار گرفت.

به گزارش اعتمادآنلاین، بخش‌هایی از صحبت‌های فرهاد توحیدی درباره علل شکل‌گیری بحران‌ در سینمای اجتماعی را در ادامه بخوانید:

 

 در نگاه تاریخی امروز را یک جور بازگشت به دهه ۶۰ می‌دانم

*من معتقدم بحران در سینمای اجتماعی را باید به دو دوره تقسیم کرد: دوره قبل از ۸۸ و دوره بعد از ۸۸. چون من معتقدم شکاف گفتمانی که بعد از ۸۸ بین حکومت و ملت و جامعه پیش می‌آید، همه پارامترها را عوض می‌کند. تا قبل از ۸۸ این شکاف را به این عمق نداشتیم. در دوران اصلاحات در سینمای اجتماعی بحران داشتیم اما یادمان باشد در دوره اصلاحات  فیلم‌های سیاسی ساخته شدند؛ مثل نیمه پنهان و اعتراض. و کارگردان نیمه پنهان به قوه قضائیه و زندان رفته، اما مدیریت فرهنگی از زندان بیرونش آورده‌. آقای توحیدی، درباره بحران بعد از ۸۸ از زاویه‌ خودتان صحبت کنید.

توحیدی: کمی عقب‌تر برویم. ۴۵ سال از انقلاب می‌گذرد، می‌خواهم بگویم در نگاه تاریخی امروز را یک جور بازگشت دهه ۶۰ می‌دانم. دهه ۶۰ را احضار روح کرده‌اند. دهه ۶۰ دهه‌ای است که با جنگ و دفاع مقدس روبه‌رو هستیم. انقلاب تازه پیروز شده. سینما عملاً تکلیفش روشن نیست و تازه می‌خواهد اتفاقاتی بیفتد، سازماندهی کنند؛ کسانی که عهده‌دار سازماندهی سینما می‌شوند، مدیرانی هستند که عمدتاً سابقه روشنفکری هم دارند.

این سرشت نظام‌های ایدئولوژیک است که نسبت به فرهنگ شاید بیش از سایر امور حساسیت نشان می‌دهند

*بله ریشه در روشنفکری دینی دارند.

توحیدی: آقای بهشتی و دوستان‌شان. سینما به این صورت شروع می‌شود اما همان دوستان هم با تعارضاتی روبه‌رو هستند و همان‌ها هم خیلی تحمل نمی‌شوند، این سرشت نظام‌های ایدئولوژیک است که نسبت به فرهنگ شاید بیش از سایر امور حساسیت نشان می‌دهند و مختص نظام جمهوری اسلامی نیست. در اتحاد جماهیر شوروی هم همین اتفاق می‌افتد. از اواسط دهه ۲۰ تمام سازمان‌های صنفی هنری و فرهنگی منحل می‌شود و اینها در یک تشکیلات سراسری ادغام می‌شوند. بعداً در اوایل دهه ۴۰ میلادی، آدمی به نام ژدانوف می‌آید و دکترینی تحت عنوان دکترین ژدانف معروف می‌‌شود. و آنجا برای هنر علی‌الخصوص بر ادبیات تعریف پیدا می‌شود. همه باید در حوزه رئالیسم سوسیالیستی کار کنند. آثار خارج از این حوزه پذیرفتنی نیست. ادبیات روسیه از پوشکین و تولستوی و داستایفسکی می‌رسد به چنگیز آیتماتوف. صداهای دیگری شنیده نمی‌شود. نویسندگانی می‌آیند با مایه ایدئولوژیک جایگزین غول‌های گذشته می‌شوند. در سینما حتی آدم‌هایی مثل آیزنشتاین یا داوژنکو تحمل نمی‌شوند و خانه‌نشین می‌شوند. در هنرهای تجسمی کاندینسکی را می‌بینید که خانه‌نشین می‌شود. در تئاتر میرهولد و واختانگوف را می‌بینید که امکان کار پیدا نمی‌کنند حتی در حوزه نظری همین اتفاق می‌افتد. در چین، انقلاب فرهنگی ببینید چه کاری با چین می‌کند. کافی است فیلم «روزهای زندگی» جانگ ییمو را ببینید، یک کمی ببینید که انقلاب فرهنگی با چین چه کرد. در حوزه سینما می‌بینیم سندی را که به جا گذاشته.

امسال جایزه صلح نوبل را به کسی دادند که امروز در زندان است/ بهار اصلاحات خلاف سرشت یک نظام ایدئولوژیک رفتار می‌کرد و این به مذاق کسانی که دست بالا را در حاکمیت داشتند خوش نمی‌آمد

بنابراین سرشت رژیم‌ها یا سیستم‌های ایدئولوژیک این است که نسبت به فرهنگ حساس هستند. در اتحاد جماهیر شوروی اگر یک آقای سولژنیتسین پیدا شود که یک روز از زندگی ایوان دنیسویج  را بنویسد و بخواهند نوبل بدهند، قبل از اینکه نطق بکند و از کشور خارج بشود- که هرگز هم نمی‌رود چون تصور می‌کرد اگر برود راهش نمی‌دهند-، بیانیه می‌دهند که یک دسیسه‌ای در نوبل اتفاق افتاده که کسانی که طرفدار غرب هستند جایزه را بدهند. فکر کنید امسال جایزه صلح نوبل را به کسی دادند که امروز در زندان است. در چین و اتحاد جماهیر شوروی هم همین است. در دهه ۶۰ هر گروهی که می‌خواهد به خارج از کشور برود یک کمیسر سیاسی به همراهش می‌رود که آنجا کسی دست از پا خطا نکند، آسته برود آسته بیاید و اتفاقی نیفتد. با تحولات سیاسی و آمدن نیروهای میانه‌روتر کمی این قضیه باز می‌شود. یعنی آنچه در دوره اصلاحات اتفاق می‌افتد، آن چیزی که آقای داوودی فرمودند تحت عنوان تکریم سینماگران یا تحمل سینماگران، محصول مشارکت مثال‌‌‌زدنی و اتفاقی است که در سال ۷۶ می‌افتد و کسی انتظار چنین اتفاقی را ندارد و کمی قضیه باز می‌شود. در حوزه‌های مختلف اقتصاد و سیاست هم همین‌طور است.

از دوره اصلاحات بحث شکل‌گیری یا قدرت‌یابی سمن‌ها، سازمان‌های مردم‌نهاد، سازمان‌های صنفی پیش می‌آید که با آمدن آقای  احمدی‌نژاد از آنجاست که کشتیبان سیاستی دیگر می‌آید. و قرار می‌شود نهادهای صنفی کاری نکنند. ماجرای تاریخی خانه سینما هم روشن است و اگر موفق شده بودند خانه سینما را تعطیل کنند، همان کاری که در اتحاد جماهیر شوروی خیلی ساده انجامش دادند، اینجا خانه موسیقی و خانه تئاتر و انواع خانه‌ها، پس از دوره آقای احمدی‌نژاد این شمشیر از رو بسته‌شده و بهار اصلاحات شاید یک لحظه خیلی استثنایی در تاریخ انقلاب باشد. خلاف سرشت یک نظام ایدئولوژیک ظاهراً رفتار می‌کرده و این به مذاق کسانی که دست بالا را در حاکمیت داشته‌اند خوش نمی‌آمده و می‌باید این چرخ را به عقب برمی‌گرداندند. یک بخشی در دوره آقای احمدی‌نژاد اتفاق افتاد و باز بحران‌ها چنان پیچیده شد که ناگزیر دولت تدبیر و امید آمد تا آن بحران‌ها را تدبیر کند. اقتصاد فروپاشیده، وضعیت پیچیده‌ای که ایران شاید در لبه جنگ قرار داشت، در دوره‌ دولت دوم آقای احمدی‌‌نژاد آن را آمد چاره کند. بنابراین باز دولت تدبیر و امید یک زنگ تفریحی این وسط شد که انگار کسانی که آرزوی سیطره فرهنگی را در همه حوزه‌های فرهنگی داشتند و چیزی که شاید طرح تحول صداوسیما اعمال می‌کند و آرزو دارد که این را در شبکه خانگی هم تسری بدهد، آن سیاست را اعمال کنند، این دو برهه عملاً یک فاصله و شکافی بین روحیه انقلابی که تمامیت‌خواه است و دوست ‌دارد همه حوزه‌های فرهنگی تحت کنترلش باشد، ایجاد کرده. با استقرار دولت آقای رئیسی و یکدست شدن حاکمیت ظاهراً دیگر هیچ معارضی وجود ندارد و می‌شود آن سیاست‌ها را بدون معارض اجرا کرد.

می‌خواهم در مقابل جنبش مهسا به قول دکتر آصف بیات، به ناجنبش اشاره کنم، این ناجنبش را در همه جا می‌بینید/ اگر تا اطلاع ثانوی این بگیر و ببندها ادامه داشته باشد، هیچ بدیلی جز رشد سینمای زیرزمینی از یک طرف و از طرف دیگر رشد سینمای پروپاگاندا ندارد

اما تصور من این است که در سینما هم یک اتفاق بزرگ‌تری افتاده و شما و آقای داوودی به‌درستی به جنبش مهسا اشاره می‌کنید و اتفاقی که افتاد. من می‌خواهم در مقابل جنبش مهسا به قول دکتر آصف بیات، به ناجنبش اشاره کنم. این ناجنبش را در همه جا می‌بینید و این ناجنبش عملاً تعادل ناپایداری ایجاد کرده که در موردش صحبت خواهم کرد. ناجنبش به این معنا که گروه‌های اجتماعی قرار خاصی بگذارند که از یک رویه و رفتار همگن و شبیه هم استفاده می‌کنند. مثل اتفاقی که در مورد حجاب افتاد. بگیر و ببندهایی که بود، بدون اینکه کسی قرار و مداری در شبکه‌های اجتماعی داشته باشد مثلاً این را تحت عنوان جنبشی عنوان کنند، می‌بینید خیلی از خانم‌ها روسری را رها کرده‌اند و مقاومت می‌کنند. این ناجنبش در سایر امور هم دیده می‌شود. مثلاً در سینما تحت این عنوان که تقاضای پروانه ساخت نمی‌کنیم- فیلمسازان قدیمی این‌طور هستند- و در مقابل اعمال این سیاست‌ها یک جور مقاومت مدنی نشان می‌دهد. نکته‌ای که فرمودید به نظرم کاملاً درست است؛ اگر تا اطلاع ثانوی این بگیر و ببندها ادامه داشته باشد، هیچ بدیلی جز رشد سینمای زیرزمینی از یک طرف و از طرف دیگر رشد سینمای پروپاگاندا ندارد. چون بودجه‌ها را می‌دهند که در مقابل این سینما، بدیل ایدئولوژیک و شعارهایی که حاکمیت را تکرار می‌کند وجود داشته باشد که جشنواره فجر برگزار شود یا هر چیز دیگری. بنابراین هیچ تعجبی ندارد آنچه الان اتفاق افتاده عبارت از این قضیه است که اگر به این سیاست‌ها تن ندهید، عملاً پروانه ساخت نخواهید گرفت. مصاحبه چند روز گذشته آقای خزاعی را گوش دهید، عملاً برای فیلمی که تهیه‌کننده‌اش در برلین حضور دارد و همه‌مان امیدوار هستیم ان‌شاءالله افتخار تازه‌ای برای سینمای ایران با فیلم بهتاش صناعی‌ها کسب شود و «کیک محبوب من» جزو فیلم‌هایی باشد که جایزه‌های مهم جشنواره برلین را بگیرد، اعلام می‌کنند کسانی که چنین فیلم‌هایی را می‌سازند بعداً برای کار بعدیشان دچار مشکل خواهند شد. همان اتفاقی که برای «برادران لیلا» و آقای جلیلوند و دیگران افتاد. اما به نظر من این اتفاق به اشکال گذشته دیگر قابل تجدید نیست.

 

*مشروح این گفت‌وگو را اینجا ببینیم و بخوانیم.

 

 

دیدگاه تان را بنویسید