چکیده| گفت‌وگوی کیوان کثیریان با محمدرضا اصلانی و نوید پورمحمدرضا:

هژمونی تصویر رسمی جمهوری اسلامی از میانه دهه ۸۰ اعتبار خود را از دست داد/ چطور از کسی که در بانک تصویری امروز به دنیا آمده انتظار دارید بازنمایی گذشته را بپذیرد؟

کد خبر: 657870
|
۱۴۰۳/۰۲/۰۲ ۱۷:۰۰:۱۱
| |

در بخشی از گفت‌‌وگوی کیوان کثیریان با محمدرضا اصلانی و نوید پورمحمدرضا در برنامه «خط فرضی» اعتمادآنلاین به انحصار تصویر در دهه 80 پرداخته‌اند و از آغاز تزلزل انحصار آن در ایران و نگاه نسل جوان به آن سخن گفته‌اند. 

به گزارش اعتمادآنلاین، بخش‌هایی از این گفت‌وگو را در ادامه ببینید و بخوانید: 

 

از میانه دهه ۸۰ شمسی هژمونی تصویر رسمی جمهوری اسلامی همه اعتبار خود را از دست داد

پورمحمدرضا: بحران بازنمایی سینمای ایران از یک چیز دیگر هم ناشی می‌شود. به هر حال سینمای ایران در سرتاسر دهه‌های ۶۰ و ۷۰ تصویرش بی‌رقیب بود. من وقتی که کودک و نوجوان بودم گستره تصاویر پیش رویم متاسفانه خیلی محدود بود. یک تلویزیون ایران را داشتم که دو و بعد سه کانال داشت. تصویر را آنجا می‌توانستم تجربه کنم و یک سینما داشتم. یک چیز غیرشخصی‌تر و غیررسمی‌تر اما واقعی‌تر هم وجود داشت که ویدئو بود و تو می‌توانستی بخشی از تصاویر دیگر را هم ببینی. اما تصاویری که می‌دیدی در نهایت فیلم‌های داستانی بودند یعنی تصاویر پردازش‌شده‌ای که خیلی نمی‌توانستم ربط و پیوندش با واقعیت را برقرار کنم. خیلی روشن بگویم، نمی‌دانستم در جهان چه خبر است. واقعیت جهان خیلی بر ما پوشیده بود این را هم در نظر بگیرید که کتاب‌های رسمی‌تر و درسی‌تر مطلقاً از واقعیت جهانی نمی‌گفتند. همه چیز به شانس و اقبال برمی‌گشت. می‌بایست فرزند یک پدر یا مادر می‌بودی که کتابخانه‌ای می‌داشتند و در آنجا از طریق کلمات به میانجی این حروف تو به واقعیت و تاریخ جهان متصل می‌شدی تا بفهمی که خودت کجا زندگی می‌کنی. ولی این به هر حال نصیب هر کسی نمی‌شد، هر کسی این امکان را نداشت. اگر این امکان پیش روی تو نبود در شرایطی که کتابخانه‌ای هم در کار نبود یا عموماً آنها تحت کنترل بودند- به کتابخانه مدارس اشاره می‌کنم که وضعیت غم‌انگیزی داشتند- تصور من از تصویر ناچیز و اندک بود. این تصور خیلی طفلکی بود. می‌گوییم طفلکی، حیوونکی. من همیشه به آن روزها فکر می‌کنم. چقدر تصور ما از تصویر ناچیز بود. چقدر تصویر اندک بود و چقدر این تصویر همگون بود. چه می‌شد که یک پنجشنبه‌شبی از راه می‌رسید از طریق همان وسیله جادویی که یک وی‌اچ‌اس می‌خورد می‌توانستی تا حدی تصاویر واقعی‌تری را تجربه کنی. اگر می‌توانستی پردازش‌اش کنی و با جهان متصلش کنی. ولی یک حقیقتی وجود دارد؛ عملاً از اوایل و پررنگ‌تر از میانه‌ها و اواخر دهه ۸۰ شمسی این هژمونی تصویر رسمی جمهوری اسلامی از بین رفت و همه اعتبار خودش را از دست داد. دیگر فقط تو نیستی بلکه من با گستره تصاویر همراه هستم. در گستره تصاویر، تصور هم غنی‌تر می‌شود، واقعیت‌های جهان هم ملموس‌تر می‌شوند. مجاور ما می‌شوند. همسایه ما می‌شوند. کسی که در چنین بانک تصویری به دنیا می‌آید و زندگی می‌کند به تو شک می‌کند.

من می‌گویم لیلا در تاریخ سینمایی ایران فیلم خوبی است. اگر می‌خواهی ملودرام را تجربه کنی این ملودرام خوب و غنی‌ای است، مثل کاردستی است. طرف وقت گذاشته تا این ملودرام را بسازد. فیلم را می‌بیند و سریعاً به من اعتراض می‌کند که این دروغ را چرا به عنوان ملودرام به خورد من می‌دهی؟ مگر اینها یک خانواده هستند؟ مگر اینها زن و شوهر هستند؟ من این را چطور توضیح بدهم. من از یک بانک تصویری دیگر می‌آیم. در نهایت به نظرم تمهیدات تصویری و سبکی که داریوش مهرجویی فقید در آن فیلم استفاده کرده اتفاقاً یادآوری می‌کند که یک واقعیتی بیرون این قلمرو تصویر وجود دارد. از طریق نورپردازی، سایه‌ها، فیدهای رنگی. ولی برای اینکه در یک بانک تصویری طبیعی‌تر به دنیا آمده حتی این را هم نمی‌تواند بپذیرد. چطور می‌خواهی از این آدم که تداوم قلمرو بازنمایی پیشین را همچنان بپذیرد، مصرف کند و با آن همراه باشد؟ چاره‌ای باقی نمی‌ماند جز اینکه یا باید بگویی نیاز خودش را از طریق اینترنت و شبکه‌های اجتماعی تغذیه می‌کند، برطرف می‌کند یا اگر قرار است در سینما اتفاقی بیفتد فقط می‌تواند به اشکال غیررسمی‌تر...

*یعنی متریالش را می‌تواند از فضای غیررسمی بگیرد. لزوماً نباید دوربین فلان در خیابان بگذارد. یک بخش دیگر ماجرا هم که کمی فرعی است این است که شما همین الان دوربین را بخواهید در خیابان بگذارید و فقط روشنش کنید که واقعیت عریان را قاب بگیرید، در فضای رسمی قابل پخش نیست. یعنی فضای رسمی واقعیت را بزک می‌کند و شکلی را می‌دهد که خودش می‌خواهد.

اصلانی: وانمود واقعیت است. بازنمود واقعیت نیست. در چهار دهه هیچ‌گاه بازنمود نداشتیم، و وانمود داشتیم.

 

مشروح این‌ گفت‌وگو را اینجا بخوانید و ببینید.

 

دیدگاه تان را بنویسید