کد خبر: 666533
|
۱۴۰۳/۰۴/۱۹ ۱۰:۳۵:۰۰
| |

سقوط و سیر قهقرایی تند و ناباورانه سینما و تلویزیون؛ مخاطبان را شکنجه نکنید

یک نویسنده سینما نوشت: آنچه این روزها در فضای فرهنگی و حوزه سینما و رسانه ملی تحت عنوان تولیدات فرهنگی و هنری شاهد هستیم جز به سقوط و از کف رفتن تمامی اعتبار و جایگاه و دستاوردهای آن طی چهار و نیم دهه گذشته نمی‌توان تعبیر و جمع‌بندی کرد.

سقوط و سیر قهقرایی تند و ناباورانه سینما و تلویزیون؛ مخاطبان را شکنجه نکنید
کد خبر: 666533
|
۱۴۰۳/۰۴/۱۹ ۱۰:۳۵:۰۰

ابوالفضل نجیب در روزنامه اعتماد نوشت: ظاهرا تقدیر نسل نوعی من بر این مقرر شده که هر چه از گذشته فاصله بگیرد بر دریغ‌ها و افسوس‌های امروزش افزوده شود. تقدیر تلخ و گاه جانسوزی که نه درمانی برای گریز و نه امیدی به بهبود آن می‌رود. واقعیت این است آنچه این روزها در فضای فرهنگی و حوزه سینما و رسانه ملی تحت عنوان تولیدات فرهنگی و هنری شاهد هستیم جز به سقوط و از کف رفتن تمامی اعتبار و جایگاه و دستاوردهای آن طی چهار و نیم دهه گذشته نمی‌توان تعبیر و جمع‌بندی کرد.

عجالتا شیب این سقوط و سیر قهقرایی به اندازه‌ای تند و ناباورانه است که جز تعمد دلیل قانع‌کننده‌ای برای آن نمی‌توان متصور شد.

فراموش نکنیم ما نسلی بودیم که از دهه شصت و علی‌رغم همه دغدغه‌های سیاسی و تبعات و هزینه‌های خواسته و ناخواسته متحمل شده، اما همجواری با تحولات فرهنگی در حوزه‌هایی چون سینما و تولیدات تلویزیون و نشر کتاب و موسیقی و تئاتر تنها مایه دلگرمی‌مان بود و همه بهانه و انگیزه‌مان برای ادامه و همراه شدن با مسیر تحولات در سایر حوزه‌های اجتماعی و سیاسی. کم و بیش با همین بهانه و انگیزه‌ها راه‌مان را از عوالم سیاسی به حوزه فرهنگ و سینما و… کج کردیم. از تولیدات تلویزیون آن زمان در قالب یکی، دو شبکه محدود تا دنبال کردن سینمایی که بعد از آرام و قرار گرفتن تنش‌های حاصل از انقلاب و تا تدوین دستورالعمل‌های جدید، کم‌کم به دوره ثبات رسیده بود.

در لابه‌لای فیلم‌های تولیدشده سینمایی آن سال‌ها امیدها برای تولد سینمای نوین هر روز و سال زنده‌تر می‌شد. در تلویزیون هر سال شاهد تولیدات فاخر و درخوری بودیم با عقبه چند هزار سال تاریخ و فرهنگ و تمدن و نام و نشان فرهیختگانی که مایه فخر ما در جهان بود. گذشت تا نسل نوعی من خود یکسره از پیچ و تاب اتفاقات سیاسی به ثبات و تنفس در حوزه سینما پیوند زد و قدم به قدم و همزمان با اتفاقات و تحولات در این فضا همه امیدش به آینده را یک کاسه کرد با اعتبار سینما و همراه این قافله تا همین سال‌های اخیر روانه بود. با سینمایی که هر سال با تولد فیلمسازان نسل جدید و امکان فعالیت گاه نصف و نیمه فیلمسازان قبل انقلاب اما هر چه بود بر اعتبار و کیفیت سینمای ایران در بالاترین سطح سینمای جهان و جشنواره‌های صاحبنام می‌افزود. با نام و آوازه فیلمسازانی چون امیر نادری، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و… تا نسل فیلمسازان بعد از انقلاب محسن مخملباف، رسول ملاقلی‌پور، روستایی، پناهی، رسول اف و….

این تحولات در تلویزیون هر چند کندتر از سینما، اما در نسبتی قابل قبول در سریال‌ها دنبال می‌شد. سریال‌هایی که می‌توانست خیابان‌ها را خالی و خانواده‌ها را به دور جعبه جادویی جمع و جور کند. سریال‌هایی که حالا بعد از دهه‌ها شاهد پخش مکرر آنها از شبکه‌های معاند!! هستیم که مثل قند مکرر برای چندین نسل گذشته و امروز هنوز حلاوت و شیرینی و البته حسرت و دریغ را به همراه دارد. سربداران، هزاردستان، روزی روزگاری و…. در حوزه تولید فیلم آنچنان شوق و انگیزه‌ای در نسل جوان و گذشته ایجاد شده بود که صبر و حوصله اکران تماشای فیلم در اکران عمومی را نداشتند و حداقل آنها که توفیق متروپل‌نشینی داشتند همه ده روز فجر را نذر سینما و تحمل زحمت و هزینه‌های مالی و اعصاب خردکن ناشی از تهیه بلیت برای تماشای فیلم‌هایی می‌کردند که می‌توانستند با کمی صبوری و تحمل طی چند ماه و در کمال آرامش و با هزینه‌های کمتر در سالن‌های سینما تماشا کنند. حضور فیلم‌های ایرانی در معتبرترین جشنواره‌های جهانی و کسب جوایزی که خواسته یا ناخواسته باعث اعتبار و مشروعیت همزمان سیاسی در جهان می‌شد. این مسیر امیدوارکننده اما در همان زمان‌ها هم دشمنان پنهان و آشکاری در داخل و خارج از ایران داشت. همین‌ها بودند که سینمای انسانی را با انگ اومانیسم و لیبرالیسم فرهنگی و به بهانه اسلامی کردن به سمت سینمای بی‌بو و خاصیت و کمی بعد به بهانه سیاه‌نمایی و زیر پا گذاشتن خطوط قرمز و روابط خارج از عرف، تا توانستند سینمای اجتماعی را تخطئه و از چرخه تولید خارج و فیلمسازان این حوزه را منفعل و متواری و متهم به همسویی با دشمنان کردند. حتی از سر سینمای کمدی، اجتماعی، انتقادی هم نگذشتند. سینمای کمدی اجتماعی اجاره‌نشین‌ها در دهه شصت و بعد از آن کمدی جنگ را به حاشیه بردند. اعتبار سینمای ایران در بالاترین سطح جشنواره جهانی یعنی اسکار را به ابزار تسویه جناحی تبدیل کردند. سینمای کودک را از ادامه مسیر آثاری چون نیاز و بچه‌های آسمان و… تهی و باز داشتند.

اما حالا آنچه طی چند سال اخیر از آن همه اعتبار و عقبه کسب شده بود، متاسفانه به طرفه‌العینی به تولید انبوه کمدی‌های نازل و سخیف تبدیل شد.

حجم و انبوه تولیدات این‌چنین اگرچه در صورت ظاهر بهانه تقویت بنیه اقتصادی سینما است، اما هیچ سنخیتی با وعده وعیدهای دولت سیزدهم که مدعی بازگشت ارزش‌های اسلامی به سینما است، ندارد. آنچه پیش‌تر به بهانه زیر پا گذاشتن خطوط قرمز به توقیف و سانسور می‌انجامید، امروز در سخیف‌ترین و مبتذل‌ترین شکل آن وجه تمایز و دستمایه اغلب تولیدات کمدی است.

تولیدات شبکه‌های تلویزیونی چه در بخش سریال و سرگرمی و طنز و مسابقات و… نه تنها به نازل‌ترین سطح ممکن که به شکنجه و آزار روحی مخاطبان تبدیل شده است. برنامه‌هایی چون پاورقی، شب خوش و… بیش از آنکه مایه انبساط خاطر و فراموشی رنج‌های روزانه مردم باشد، به سوهان اعصاب تبدیل شده است. مجریان این برنامه‌ها گذشته از آن فاکتورهایی که باید دارا باشند و ندارند، به دلایل عدیده که اتفاقا برنامه‌ریزان به دلایل دافعه آنها علم و اطلاع کافی دارند، اما معلوم نیست اصرار و پافشاری به حضور وقت و بی‌وقت آنها در برنامه‌های اغلب بی‌محتوا دلیلی جز به لجاجت رسانه ملی می‌توان تعبیر کرد. درخصوص تولیدات سینمایی وضعیت از این اسفناک‌تر است.

تیزر آثار به اصطلاح کمدی به خودی خود گواه ابتذالی است که بر کلیت این ژانر حاکم است. سوداگری در این ژانر بیداد می‌کند و جالب اینکه مسببین این ابتذال کسانی هستند که با شعار خالص‌سازی حوزه فرهنگ و سینما و مبارزه با ابتذال و… عرصه را چنان بر فیلمسازانی که مایه افتخار سینمای ایران بودند تنگ و فضای سینما را به انسداد کشاندند که صدای خودی‌ها را درآوردند. آنچه طی دو سال و اندی گذشته بر سر سینما آمد، پیش از آنکه ناشی از نابلدی از تعمد و لجاجت برای نابودی گذشته سینما و به همان اندازه از اراده برای به تاراج دادن تتمه اعتبار سینما حکایت دارد. ظاهرا قرار است سینما را از موضوعیت و اهمیت وجودی آن به ابزاری برای فراموش کردن تبدیل کنند. در اینکه کارگزاران این مسیر به اهداف هدف‌گذاری شده نخواهند رسید تردیدی نیست، اما نمی‌توان و نباید از کنار فاجعه‌ای که هست و نیست این سینما را تهدید می‌کند بی‌تفاوت گذشت. شاید نتوان از تقدیری که اراده‌گرایان برای تلویزیون رقم زده‌اند، خلاصی یافت. تکلیف آن تقدیر و اراده‌گرایی را مخاطبان با تحریم خواسته و ناخواسته روشن کرده‌اند. تبدیل سینما به ویرانه‌ای شبیه تلویزیون کار سختی است. آنچه برای بازدارندگی این رویکرد دنبال شده و می‌شود، تنها مایه دلگرمی و امید بستن به احیای سینمایی است که همچنان می‌تواند مایه دلگرمی نسلی باشد که شاید آخرین سال‌ها و واپسین دم‌های حیاتش را با عشق به سینما و اعتبار آن سپری می‌کند.

 

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها