کد خبر: 637691
|
۱۴۰۲/۰۸/۰۲ ۱۴:۲۵:۲۳
| |

به مناسبت درگذشت یکی از اسطوره‌های فوتبال؛

بابی چارلتون: پسر یک معدنچی که تبدیل به نماد فوتبال شد

به نظر می‌رسد داستان بابی چارلتون به ریشه‌های فوتبال انگلیس برمی‌گردد.

بابی چارلتون: پسر یک معدنچی که تبدیل به نماد فوتبال شد
کد خبر: 637691
|
۱۴۰۲/۰۸/۰۲ ۱۴:۲۵:۲۳

چارلتون که در سن 86 سالگی درگذشت، از آغازی ساده تا پایانی که شبیه به هیچ‌کس دیگر نبود، نماد بهترین‌های فوتبال انگلیس شد. او شهرت جهانی داشت اما هرگز ریشه‌های خود را فراموش نکرد.

به گزارش روزنامه اعتماد و به نقل از گاردین، بدن به سمت جلو خم شده، دسته موهای بلوند شانه شده به یک سمت که از قبل نازک‌تر شده است، پیراهن سفیدی که روی تن سر می‌خورد همزمان با شتاب او روی چمن یکدست به چشم می‌آید. درحالی که او از خط نیمه عبور می‌کند، در محور مرکزی زمین با لمس سریع کفش چپ، توپ را به جلو می‌برد.

36 دقیقه از دومین بازی انگلیس در جام جهانی 1966 می‌گذرد. تیم آلف رمزی هنوز گلی به ثمر نرسانده است. یک عملکرد ضعیف پنج روز قبل در بازی افتتاحیه به طرز وحشیانه‌ای انتظارات کشور را برای افتخار تضعیف کرده است. حالا، در بازگشت به ومبلی، حریف تهدید را احساس می‌کند و از دفاع خارج می‌شود.

گوستاوو پنیا، کاپیتان مکزیک، انتظار دارد که این خطر از پای چپ کشنده بابی چارلتون باشد. اما شماره 9 انگلیسی، یک طرف را نشان می‌دهد و از طرف دیگر حرکت می‌کند و با پای راست خود از فاصله 25 یاردی توپ را همانند چکش می‌زند. ضربه او به شیرجه ناامیدکننده ایگناسیو کالدرون منجر می‌شود و داخل دروازه قرار می‌گیرد. ناگهان همه‌چیز تغییر می‌کند.

چارلتون در هشت ثانیه حرکتی بسیار جالب انجام داد. حرکتی ساده اما با شکوه شاهانه. چارلتون به تنهایی مسیر را به سوی بزرگ‌ترین پیروزی ورزشی انگلیس باز کرد. از بین تمام لحظات پاک نشدنی که زندگی او را برای باشگاه و کشورش تعریف می‌کند، این اولین مورد است.

دو سال بعد، لحظات بیشتری رقم خورد. جایی که او منچستریونایتد را به پیروزی در جام باشگاه‌های اروپا در فینال مقابل بنفیکا پیش ‌برد. در آنجا او دوباره در ومبلی است، با یک گل نادر در اوایل نیمه دوم بن‌بست را شکست و پیروزی 4-یک را با ضربه به توپ روی پاس کوتاه برایان کید در تیرک نزدیک در اواخر وقت اضافه تکمیل کرد.

همه گل‌هایی که چارلتون به ثمر رساند، 249 گل برای یونایتد در تمام رقابت‌ها، 49 گل برای انگلیس همه مرتبط بودند و هر کسی که حتی در یکی از آنها حضور داشته باشد، نیم قرن بعد یا بیشتر، هنوز آن را به خاطر خواهد آورد، زیرا آن گل امضای مردی را پای خودش داشته که بیش از هر فرد دیگری، نمادی از بهترین عناصر شخصیت فوتبال انگلیس بود.

البته به شکل خنده‌داری او هرگز گلزنی را به عنوان کارکرد اصلی خود نمی‌دید. او یک بار به یکی از همکاران گاردین گفت: «من هرگز خودم را یک گلزن نمی‌دانستم. من یک بازیکن خط میانی یا یک وینگر بودم.» در بزرگ‌ترین مسابقه زندگی‌اش، دقیقا با تلاش نکردن برای گلزنی، بلکه با پیروی از دستورات غیرمنتظره رمزی برای تمرکز روی خفه کردن تاثیر فرانتس بکن‌باوئر، عنصر کلیدی تیم آلمان غربی، بر نتیجه تاثیر گذاشت. حریفش سعی می‌کرد همین کار را با او انجام دهد. بکن باوئر می‌گوید: «انگلیس ما را شکست داد زیرا بابی چارلتون کمی بهتر از من بود.»

این که یکی از معدود نمایش‌های او که در آن از او خواسته نشده بود توانایی‌هایش را برجسته کند، تا این حد مهم شده است، کمی تامل برانگیز است. در حافظه جمعی چارلتون به عنوان نیروی خیر شناخته می‌شد. ساخته شده از نور و سرعت. به همان اندازه که پله هنرمند و نماد بازی زیبا است.

جدا از آسیب‌دیدگی مچ پا که اولین بازی او برای تیم اصلی یونایتد در سال 1956 را به تعویق انداخت، آن‌هم پنج روز قبل از تولد 19 سالگی، او در طول دوران حرفه‌ای خود هرگز مصدوم نشد. او برای داوران هم مشکلی ایجاد نکرد!

بنابراین، نویسنده‌ای مانند آرتور هاپکرافت بزرگ توانست غزلیاتی را به ارمغان بیاورد آن‌هم درحالی که تلاش می‌کرد تا ماهیت رمزآلود این بازیکن را به تصویر بکشد. او در سال 1968 در مرد فوتبالی نوشت: «خط روان فوتبال چارلتون هیچ خار بد شکلی در خود ندارد، اما یک نوک پیکان سنگین و تیغی در انتهای آن هست.» برای هاپ کرافت، چارلتون این بود: «فوتبال وقتی بیشتر از همه از آن لذت می‌بریم، چه شکلی به نظر می‌رسد.»

به نظر می‌رسید که داستان او به ریشه‌های فوتبال انگلیس هم برمی‌گردد، در جایی که او عمیق‌ترین رشد را داشت: شمال شرقی. پدر او یک معدنچی زغال‌سنگ در اشینگتون، نورثامبرلند بود. بابی جوان گاهی اوقات پدرش را در روزهای جمعه تا سر گودال همراهی می‌کرد.

وقتی پدر دستمزدش را گرفت پسر مردانی را دید که از چاه‌های معدن پوشیده از غبار زغال‌سنگ بیرون آمدند و از بیرون بودن خوشحال به نظر می‌رسیدند. اما در چهره مردانی که منتظر جایگزینی آنها بودند بدبختی موج می‌زد. همان موقع بابی فهمید این سرنوشت او و برادر بزرگ‌ترش، جک نخواهد بود. به هر حال، آنها پسرعموهای جکی میلبرن بزرگ از نیوکاسل یونایتد و انگلیس بودند. چهار نفر از برادران سیسی چارلتون نیز فوتبالیست حرفه‌ای بودند. بنابراین فوتبال در خون آنها بود.

برای بابی فوتبال لانه‌سازی پرندگان، ماهیگیری و هر تفریح دیگر مرسوم دوران کودکی در یک شهر معدنی احاطه شده توسط حومه شهر را تحت‌الشعاع قرار داد. در مدرسه او، در تیم فوتبال با پیراهن‌های زرشکی با ‌بندی در گردن و شورت‌های ساخته شده از پرده‌های سیاه بازی می‌کرد. استعداد او زود مشخص شد و در 15 سالگی به یونایتد پیوست.

فاجعه هوایی مونیخ او را تغییر داد. کسانی هستند که می‌گویند او پس از زنده ماندن از تصادفی که هشت نفر از هم‌تیمی‌هایش از جمله ادواردز را گرفت، دیگر هرگز لبخند نزد. او شهرت زیادی به دست آورد: روابط متلاطمی با جک، شخصیتی بسیار بازتر و آرام‌تر و با جورج بست که عادت‌های لذت‌پرستانه ویرانگر داشت، ایجاد شد. در سال‌های بعد، به عنوان مدیر یونایتد، گفته می‌شود که او یکی از کسانی بود که در برابر ایده جذب ژوزه مورینیو به عنوان جانشین الکس فرگوسن در سال 2013 مقاومت کرد. او شیوه‌های تحریک‌آمیز مربی پرتغالی را تایید نکرد.

پت کراند در زندگینامه خود می‌نویسد: «مردم او را دورو می‌دانستند و هنوز هم می‌دانند. او می‌تواند این تعریف را داشته باشد، اما تصویر عمومی از بابی واقعی نیست. او مردی برون‌گرا نیست، اما آدم خوبی است. بابی فقط با افراد خاصی راحت است. وقتی او را با همسرانش مانند شی [برنان] و نوبی [استایلز] می‌دیدید، او یک فرد کاملا متفاوت بود: بامزه و خوش‌مشرب.»

چارلتون رابطه خود با بازی فوتبال را نه یک حرفه، بلکه یک اجبار توصیف می‌کند. کرارد، که وقتی هر دو بزرگ‌تر بودند با او بازی می‌کرد، در مورد این مساله هم دیدگاه خاصی داشت: «وقتی در گرم کردن قبل از بازی توپ را به دست آورد، مثل بچه‌ای بود که یک اسباب‌بازی جدید داشت. او بازیکن بزرگی بود، اما هرگز بر هیجان داشتن توپ مقابل پایش غلبه نکرد.»

این برداشتی است که همه بزرگان منتقل می‌کنند. این پیوند ناگفته‌ای بین کودک درون و تماشاگر ایجاد می‌کند. این چیزی بود که چارلتون را در بالاترین جدول دوران خود در کنار پوشکاش و دی استفانو، پله و اوسبیو، بست و کرایف قرار داد. اما چیز دیگری در مورد او وجود داشت، حضور در فاجعه بزرگی که در سن 20 سالگی تجربه کرد و از آن زنده بیرون آمد. هزینه بقای او و آگاهی ما از این تاثیر عمیق‌تر.

او از زندگی واقعی آمد و آنجا ماند. روزی که او هر دو گل انگلیس را به ثمر رساند و آنها پرتغال را شکست دادند تا به فینال سال 1966 برسند، پدرش 800 فوت زیر زمین بود و در زمین زغال‌سنگ کار می‌کرد و به این نتیجه رسید که درخواست یک روز دیگر مرخصی ممکن است باعث شود که کارش سخت شود.

معلوم شد که احساسات او در جایی نه چندان دور زیر آن سطح متواضع و رواقی دفن شده است. در طول حضورش در This Is Your Life در سال 1969، او دو بار گریه کرد: یک بار زمانی که روایت به فاجعه مونیخ رسید. اما قبل از آن، زمانی که مجری روی پرده ظاهر شد و او را به همراه مخاطبان تلویزیون از زمین تفریحی اشینگتون مورد خطاب قرار داد. 

از آن زمین گل‌آلود، بابی چارلتون رشد کرد و به یک چهره جهانی تبدیل شد. 

شبی در ژوئن 1968 بود که قطار سریع‌السیر Direct-Orient قدیمی که توسط یک جفت لکوموتیو بخار کشیده می‌شد، در مسیر خود به استانبول از مرز بین یوگسلاوی و بلغارستان عبور کرد. دو نگهبان وارد کوپه طبقه سوم شدند که با حالت‌های خشن، مسافران چرت‌زده را بیدار می‌کردند و می‌خواستند مدارک را بررسی کنند. با رسیدن به یک زوج جوان، دو پاسپورت با جلد آبی تیره به آنها داده شد. آنها به پاسپورت‌ها نگاه کردند و سپس به یکدیگر.

«Eeeng-lish»! یکی از آن دو مامور این را گفت و دیگری ادامه داد «بوبی چارل‌تن»! و هر دو از اینکه اسطوره فوتبال را می‌دیدند لبخند می‌زدند.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها