کد خبر: 707950
|
۱۴۰۴/۰۱/۲۶ ۱۰:۱۵:۵۴
| |

به بهانه درگذشت ماریو بارگاس یوسا/ نگاه نابغه ادبیات به فوتبال؛ لذت محض

یوسا در جام جهانی 1982 اسپانیا به عنوان مفسر و گزارشگر حضور داشت و چندین مقاله و گزارش درخشان از آن مسابقات برای نشریات اسپانیولی زبان نوشت.

به بهانه درگذشت ماریو بارگاس یوسا/ نگاه نابغه ادبیات به فوتبال؛ لذت محض
کد خبر: 707950
|
۱۴۰۴/۰۱/۲۶ ۱۰:۱۵:۵۴

علاقه‌مندان به ادبیات صبح دیروز را با خبر درگذشت ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی برنده جایزه نوبل ادبیات آغاز کردند. پسر یوسا نوشته بود پدرم در آرامش کامل در خانه‌اش در لیما درگذشت.

به گزارش روزنامه اعتماد، یوسا 89 سال زندگی کرد. یک زندگی چند وجهی که از ادبیات تا سیاست و البته فوتبال را در برگرفت. شاید برای خیلی‌ها جالب باشد بدانند که نویسنده رمان‌هایی نظیر «گفت‌وگو در کاتدرال» یا «سور بز» یک طرفدار واقعی فوتبال بوده مثل همه اهالی امریکای جنوبی. یوسا در جام جهانی 1982 اسپانیا به عنوان مفسر و گزارشگر حضور داشت و چندین مقاله و گزارش درخشان از آن مسابقات برای نشریات اسپانیولی زبان نوشت. 

یوسا در سال 1996 مقاله‌ای نوشت با عنوان لذت پوچ فوتبال! او این گزارش را با شروع رقابت‌های جام ملت‌های اروپا 1996 به نگارش درآورد و خواست پاسخی بدهد به همه کسانی که تئوری‌های تخیلی در مورد دلیل اشتیاق به فوتبال ارائه می‌دهند. به بهانه درگذشت او این مقاله را با کمی دخل و تصرف می‌خوانیم. 

چند سال پیش، از انسان‌شناس برزیلی، روبرتو دا ماتا در یک سخنرانی درخشان چیزهای جالبی در مورد فوتبال ارائه کرد که در آن توضیح داد که محبوبیت فوتبال بیانگر تمایل ذاتی به قانون‌مداری، برابری و آزادی است.

استدلال او هوشمندانه و سرگرم‌کننده بود. به گفته وی، مردم فوتبال را به عنوان یک جامعه نمونه می‌بینند، جامعه‌ای که با قوانین روشن و ساده‌ای اداره می‌شود که همه آن را می‌فهمند و رعایت می‌کنند و در صورت تخطی از آن، مجازات فوری برای طرف مقصر به همراه دارد. زمین فوتبال فضایی برابری‌طلبانه است که هر گونه جانبداری و امتیاز را حذف می‌کند. در اینجا، روی این چمن که با خطوط سفید مشخص شده، هر شخص به خاطر آنچه هست ارزش دارد: به دلیل مهارت، فداکاری، خلاقیت و اثربخشی. وقتی نوبت به گلزنی و کسب تشویق یا سوت سکوها می‌رسد، نام‌ها، پول و نفوذ اهمیتی ندارد. بازیکن فوتبال تنها شکلی از آزادی را اعمال می‌کند که جامعه می‌تواند به اعضای خود اجازه بدهد و اگر اعضای این جامعه از هم جدا نشوند: قادر به انجام هر کاری که می‌خواهند بکنند، هستند تا زمانی که آن کارها با قوانینی که همه آن را می‌پذیرند، ممنوع نشده باشد.

این همان چیزی است که جمعیت انبوهی را در سراسر جهان در نهایت شور و شوق به زمین فوتبال سرازیر می‌کند یا بازی‌ها را در تلویزیون دنبال می‌کنند و بر سر بت‌های فوتبالی‌شان می‌جنگند. این همان چیزی است که احساسات را برمی‌انگیزد: حسادت پنهانی یا دلتنگی ناخودآگاه. دلتنگی برای دنیایی که برخلاف دنیایی که در آن زندگی می‌کنند و پر از بی‌عدالتی، فساد، بی‌قانونی و خشونت است، برابری ارائه می‌دهد.

آیا این نظریه زیبا می‌تواند درست باشد؟ هیچ چیز برای آینده بشریت مثبت‌تر از این نیست که این احساسات متمدنانه در اعماق غریزی جامعه نفوذ کند. اما طبق معمول، واقعیت بر نظریه پیشی می‌گیرد و آن را ناقص نشان می‌دهد. نظریه‌ها همیشه عقلانی، منطقی و ذهنی هستند (حتی آن دسته از نظریه‌هایی که بی‌منطقی و جنون را مطرح می‌کنند). اما در جامعه، در رفتار انسان، ناخودآگاه، بی‌عقلی و خودانگیختگی محض همیشه نقش خواهد داشت. این هم اجتناب‌ناپذیر است و هم غیرقابل اندازه‌گیری.

من این خطوط را چند دقیقه قبل از شروع بازی آرژانتین و بلژیک در شروع جام جهانی (اسپانیا 1982) روی صندلی خود در نوکمپ می‌نویسم. نشانه‌ها مساعد هستند: خورشید درخشان. جمعیت چشمگیر چند رنگ پر از پرچم‌های اسپانیا، کاتالان، آرژانتین و چندتایی بلژیک. آتش بازی پر سر و صدا؛ یک فضای آکنده از جشن و تشویق برای نمایش‌های رقص و ژیمناستیک که باعث گرم‌تر شدن بازی است.

این دنیایی بسیار جذاب‌تر از دنیایی است که در بیرون، پشت سکوهای نوکمپ و مردمی که رقص‌ها و الگوهای ساخته شده توسط ده‌ها جوان در زمین را تشویق می‌کنند، وجود دارد. این جهان بدون جنگ است، مانند جنگ‌های اقیانوس اطلس جنوبی و لبنان که جام جهانی آنها را در ذهن میلیون‌ها هوادار در سراسر جهان به رتبه دوم تنزل داده است. آنها مانند ما که در جایگاه‌ها نشستیم، در دو ساعت آینده به هیچ چیز دیگری فکر نخواهند کرد جز پاس‌ها و شوت‌های 22 بازیکن آرژانتینی و بلژیکی که در حال افتتاحیه مسابقات هستند.

شاید توضیح این پدیده خارق‌العاده معاصر، یعنی اشتیاق به فوتبال، ورزشی که به مقام یک دین نزد عوام ارتقا یافته است آن هم با بیشترین پیروان بسیار کمتر از چیزی که جامعه‌شناسان و روانشناسان تصور می‌کنند پیچیده باشد. فوتبال ممکن است به سادگی چیزی را به مردم ارائه بدهد که به ندرت می‌توانند داشته باشند: فرصتی برای تفریح، لذت بردن از خود، هیجان زده شدن، تجربه برخی احساسات شدیدی که روال روزانه به ندرت به آنها ارائه می‌دهد.

اینکه بخواهیم خوش بگذرانیم، از خودمان لذت ببریم، باز خوش بگذرانیم، مشروع‌ترین آرزو است؛ حقی به اندازه میل به خوردن و کار کردن. به دلایل بسیار و بدون شک پیچیده، فوتبال در جهان امروز با موفقیت بیش از هر ورزش دیگری این نقش را بر عهده گرفته است.

کسانی شبیه ما که از فوتبال لذت می‌بریم به هیچ‌وجه از محبوبیت زیاد آن به عنوان یک سرگرمی جمعی شگفت‌زده نمی‌شویم. اما خیلی‌ها هستند که آن را نمی‌فهمند و حتی انتقاد می‌کنند. آنها آن را تاسف بار می‌بینند، زیرا به گفته آنها، فوتبال توده‌ها را بیگانه و فقیر و آنها را از مسائل مهم منحرف می‌کند. کسانی که این‌طور فکر می‌کنند، فراموش می‌کنند که سرگرم شدن بسیار مهم است. آنها همچنین فراموش می‌کنند که ویژگی یک سرگرمی هر قدر تاثیرگذار و جذب‌کننده (و یک بازی خوب فوتبال بسیار تاثیرگذار و جذب‌کننده است)، این است که زودگذر، غیرمتعالی و بی‌ضرر است. تجربه‌ای که در آن خود اثر همزمان با علت ناپدید می‌شود. ورزش برای کسانی که از آن لذت می‌برند، عشق به فرم است؛ منظره‌ای که از احساسات فیزیکی، حسی و آنی فراتر نمی‌رود. نمایشی که برخلاف کتاب یا نمایشنامه، به ندرت ردی در خاطره به جا می‌گذارد. نمایشی که دانش را غنی و ضعیف نمی‌کند. جذابیتش این است: هیجان‌انگیز و خالی است.

به همین دلیل، افراد باهوش و بی‌شعور، با فرهنگ و بی‌فرهنگ می‌توانند به یک اندازه از فوتبال لذت ببرند. اما فعلا همین کافی است. پادشاه آمده است. تیم‌ها بیرون آمده‌اند. جام جهانی رسما افتتاح شد. بازی دارد شروع می‌شود! نوشتن بس است؛ بیایید کمی لذت ببریم.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها