وقتی مردم قرآنها را به مساجد پس میآورند؛ نسل جدید با دین بیگانه شده
علی ملاقلیپور، کارگردان سینما و تلویزیون نوشتد:
در حدود اعتراضات ۱۴۰۱ گاهی برای نماز به هنگام اذان مغرب به مسجد کوچک محل میرفتم.
پیشنماز آخوند جوانی بود طرفدار حکومت و پرشور پایان هر نماز تکبیر می گفت و درود را بلند میگفت مرگ بر آمریکا و اسراییل و آل سعود ( که البته امروزه مساجد حکومتی در شیش و بش بین گفتن و نگفتنش هستند ) و دلخوش به معدود پیرمردهایی بود که پشت سرش با او می گفتند.
و بعد هم تحت تاثیر حرفهای امثال رائفی پور کل مسأله اعتراضات ( به زعم او اغتشاشات ) را زیر سر اینترنت بدون فیلتر شکن در دوران کرونا میدانست که عدهای نوجوان و جوان به خاطر درس گوشی به دست شدند و با صحنه های خاک برسری و جنسی مواجه شدند...
و دیگر از دین برگشتند و چند حدیث هم پیدا میکرد و میگفت و دانش تحلیلیش همین حد بود ، من هم در دل آشوب بودم اما در سن چهل سالگی از کل کل و بحث گذشته بودم بعد هم باید از حکومتی ها پرهیز کرد و مقابلشان احتیاط کرد ، فقط یکبار به او کتاب مشکلات اساسی سازمان روحانیت را هدیه دادم که بخواند .
بعد نماز می رفتم کبابی کنار مسجد با کسبه گپ و گفت درباره اوضاع شلوغیها و اخبار غیر رسمی و وضعیت بازار و چه خواهد شدها..
کبابی محل گفت از هنگام فوت زنده یاد مهسا امینی در گشت ارشاد و سرکوب معترضان صبحها که می آیم در را باز کنم معمولا قرآن و ادعیه روی پله مسجد میبینم، بر می داریم و در قسمت زنانه مسجد میگذاریم تا حدی که قفسه ها و کارتونها جا ندارد ، یک روز یک خانومی را دیدم که چند قرآن آورد روی پله گذاشت قبل از اینکه برود پرسیدم خانوم برای چی قرآن رو اینجا میذارید ! ؟ زن گفت: آقا این اگر در خانه باشد پاره میشود و حرمتش را بچه ها حفظ نمی کنند و از هر چیزی دینی است متنفر شده اند ، برای همین قرآن آوردم را اینجا بگذارم...
سخت فکرم مشغول بود و آخوند جوان هم در کبابی بود و حرف کاسب محل را می شنید اینجا دیگر منبر یک طرفه نبود واقعیات رخداده بود نگاه کردم دیدم عمامه آخوند خاکی است
گفتم حاج آقا زدن زیر عمامه ات ؟ گفت بله چند تا جوون بودند زدند در رفتند .
مرد کبابی گفت : حاج آقا برای خودت میگم لباستو نپوش وردار بیا اینجا فقط برای نماز بپوش
آخوند جوان خندید گفت ما تا پای جان ایستادیم..
دیدگاه تان را بنویسید