مصطفی هاشمیطبا، فعال سیاسی اصلاحطلب:
ریشه مشکلات در ناهماهنگی سیاست داخلی و خارجی است
یک فعال سیاسی اصلاحطلب گفت: ریشه مشکلات در عدم هماهنگی سیاستهای داخلی با سیاستهای خارجی است. نمیتوان در یک زمان در عرصه خارجی سیاست مقاومت در مقابل استکبار را در دستور کار خود قرار بدهیم و در عین حال در داخل کشور با ولانگاری فکری و اقتصادی مواجه باشیم.
اعتمادآنلاین| مصطفی هاشمی طبا، فعال سیاسی اصلاحطلب از چهرههای معتدل و کارآمد نظام بوده که در سمتهای مختلفی که حضور داشته همواره کارآمدی خود را نشان داده است. ایشان در دولتهای شهید باهنر و مهندس موسوی وزیر صنایع، و در دولت دوم آقای هاشمیرفسنجانی و دولت اول اصلاحات معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی بوده است. مهندسهاشمیطبا در انتخابات ریاستجمهوری سال96 به عنوان کاندیدا حضور داشته اما اعلام کرده به آقای روحانی رأی خواهد داد. با این وجود مهندس هاشمیطبا عنوان میکند: «رویکرد آقای روحانی در دولت دوم باید تغییر میکرد که این اتفاق رخ نداد و ایشان همان سیاستهای چهار سال اول را بهرغم تغییر شرایط ادامه دادند». از سوی دیگر آقای هاشمیطبا با مقایسه گفتمان اعتدال آقای هاشمی و آقای روحانی عنوان میکند: «هاشمی یک رئیسجمهور مؤلف بود که در زمینههای مختلف دارای ابتکار عمل بود. این در حالی است که آقای روحانی دارای یک تفکر بسیط اما آرایش نیافته است». رئیس سابق تربیت بدنی همچنین با اشاره به ظرفیت رئیس دولت اصلاحات برای حل مشکلات امروز جامعه خاطرنشان میکند: «رئیس دولت اصلاحات علاقهمند به نظام و آرمانهای انقلاب است. با این وجود صدای مخالفان ایشان بلندتر است و به همین دلیل از ظرفیت ایشان استفاده نمیشود». در ادامه ماحصل گفتوگو با مهندس هاشمیطبا میخوانید.
*جریانهای سیاسی هنوز برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری آینده برنامهای ارائه نکردهاند. این در حالی است که سرمایه اجتماعی جریانهای سیاسی نیز نسبت به گذشته کاهش داشته است. به نظر شما جریانهای سیاسی در ماههای منتهی به انتخابات ریاستجمهوری چگونه میتوانند اعتماد از دست رفته مردم را بازگردانند؟
آب رفته را نمیتوان دوباره به جوی بازگرداند. اینکه رفتارهای متفاوتی در زمینه سیاست خارجی و داخلی مشاهده میشود نشان میدهد رویکرد تصمیمگیریها هنوز با هم سازگار نشده است. اگر قرار است جمهوری اسلامی در مقابل استکبار جهانی مقاومت کند و در منطقه خاورمیانه به اهداف خود دست پیدا کنیم باید این نکته را در نظر داشته باشیم که سیاستهای داخلی نیز باید متناسب با چنین رویکردی باشد. متأسفانه در چهار سال گذشته ما از یک طرف به دنبال سیاستهای سازشکارانه با استکبار نبودیم و از سوی دیگر در داخل کشور با نوعی ولانگاری در عرصه تصمیمگیری مواجه بودیم. بنده نام این ولانگاری را لیبرالیسم نمیگذارم و معتقدم لیبرالیسم دارای جنبههای مثبت و منفی است. نهادهایی که باید در زمینه اقتصادی نظارت و کنترل میکردند و ثروت کشور را حفظ میکردند و برای توسعه کشور برنامهریزی میکردند رها یا منحرف شدهاند. این وضعیت نیز مختص به یک دولت خاص نبوده؛ بلکه کل حرکتی که در دهههای گذشته در جامعه وجود داشته بر همین اساس بوده است. تنها در دولت زمان جنگ تا حدودی این مسائل وجود نداشت و تصمیمگیریها با برنامهریزی بهتری صورت میگرفت. براساس آماری که از سوی مسئولان ارائه شده حدود 350 میلیارد دلار ارز در بازار فروخته شده تا قیمت ارز در بازار متعادل شود. این در حالی است که با این سرمایه ما میتوانستیم اقدامات مهم توسعهای و زیربنایی در کشور انجام بدهیم. در شرایط کنونی درمورد کالاهای وارداتی که وارد کشور میشود حدود 14 میلیون تن کالاهای کشاورزی وجود دارد. این در حالی است که حدود200 دشت کشور در وضعیت نامناسبی قرار دارد و چاههای آب فروکش کرده و مشکلات متعددی در زمینه کشاورزی و محیطزیست در کشور وجود دارد. در حالی که کشور در وضعیت تحریم قرار داشت برجام یک روزنه برای اقتصاد ایران به شمار میرفت. این در حالی است که ترامپ قبل از اینکه به ریاستجمهوری برسد علیه برجام صحبت کرده بود. به همین دلیل ما باید تمهیدات لازم را برای خروج آمریکا از برجام و تحریمهای جدید میاندیشیدم. این فکر از زمان آقای احمدی نژاد آغاز شد که تحریمها کاغذپاره هستند. به همین دلیل نیز زمانی که ترامپ روی کار آمد خواستیم نشان بدهیم که تحریمها موثر نیست. در چنین شرایطی بود که تورم و نوسان نرخ ارز آغاز شد. در نتیجه به جای جهش تولیدی که مورد نظر مقام معظم رهبری بود به یک باره شاهد جهش قیمتها بودیم. ریشه این اتفاقات نیز در عدمهماهنگی سیاستهای داخلی با سیاستهای خارجی است. نمیتوان در یک زمان در عرصه خارجی سیاست مقاومت در مقابل استکبار را در دستور کار خود قرار بدهیم و در عین حال در داخل کشور با ولانگاری فکری و اقتصادی مواجه باشیم.
*این ولانگاری فکری و اقتصادی از کجا نشأت میگیــرد؟ از چه زمانی وارد سیستم تصمیمگیری جامعه شده و چرا برای آن راه چارهای اندیشیده نشده است؟
در دولت مهندس موسوی روزنامه «میزان» که روزنامه انقلاب اسلامی بود علیه دولت هجمه ایجاد میکرد که این دولت سوسیالیسم و مارکسیسم است. پس از مدتی این رویه ایجاد شد که هر کسی هر کاری دوست دارد میتواند انجام بدهد. در چنین شرایطی عدهای تلاش کردند در شهر تهران فضا را بفروشند و فکر میکردند توسعه به معنای برج ساختن، لوکسسازی و زندگی لاکچری است. این در حالی است که توسعه به معنای این است که زیربناهای تولیدی و اقتصادی کشور فراهم شود. بنده زمانی که در سال 1359 به عنوان وزیر صنایع انتخاب شدم تلاش کردم یک نهضت صنعتی در کشور ایجاد کنم. در طول سه سال ما 12هزار موافقت اصولی برای بخش خصوصی صادر کردیم و 80 شهرک صنعتی در کشور ساخته شد. هدف ما نیز خودکفایی کشور بود. با این وجود همه این اقدامات پس از مدتی دچار استحاله شد. به همین دلیل نیز ما به واردکننده کالاهای لوکس تبدیل شدیم. هنگامی که ما از کشورهایی که ما را تحریم کردهاند ماشینهای لوکس وارد میکنیم نشان میدهد در چه وضعیت نامناسبی قرار گرفتهایم. به همین دلیل نیز بنده معتقدم سیاستهای داخلی ما با سیاستهای خارجی هماهنگ نبوده است.
*از چه زمانی فرسایش و کاهش اعتــماد اجتماعی در کشور آغاز شده است؟
این اتفاق از زمان ریاستجمهوری آقای احمدینژاد در کشور آغاز شد. واقعیت این است که تا پایان دولت اصلاحات اعتقاد و باور مردم نسبت به مسئولان و نظام خیلی خوب بود. با این وجود پس از دولت اصلاحات، به دلیل رفتارها، وعدهها و اقدامات هرجومرجگرایانه آقای احمدینژاد لطمات زیادی به نظام وارد شد. پس از دولت آقای احمدینژاد، دولت آقای روحانی روی کار آمد که در چهار ساله نخست به دلیل توافق برجام و اتفاقاتی که رخ داد دولت موفقی بود. با این وجود در دولت دوم و در حالی که با روی کار آمدن ترامپ انتظار تحریمها و تقابل وجود داشت اما پیشبینیهای لازم از سوی دولت آقای روحانی صورت نگرفت. در چنین شرایطی باید اقتصاد به صورت نظاممند مدیریت میشد. این در حالی است که چنین اتفاقی رخ نداد و همان زمان اعلام شد ارز4200 تومانی در اختیار همه قرار خواهد گرفت.حتی یک فرد معمولی نیز میدانست این تصمیم اشتباه است؛ چه برسد به یک سیاستمدار.
*چرا آقای روحانی در چهار ساله دوم خود رویکرد متفاوتی نسبت به چهار سال اول خود در پیش نگرفتند؟
مشکل از اینجا آغاز شد که ایشان باید بین دولت اول و دوم خود تفاوت قائل میشدند. این در حالی است که آقای روحانی همان سیاستهایی که در دولت اول خود در پیش گرفته بودند، که با دوران گشایشهای برجامی مصادف شده بود، در دولت دوم نیز ادامه دادند. حاکمیت سیاسی باید برای شرایط جدید فکر جدید داشته باشد. علت اصلی اینکه شرایط بهتر نشد؛ بلکه بدتر هم شد این است که بین رویکرد دو دولت تفاوت ایجاد نشد؛ وگرنه آقای روحانی همان آقای روحانی است. سیاستهای ایشان نیز همان سیاستهاست. در دولت اول گشایشهایی صورت گرفت و وضعیت بهتر شد در حالی که در دولت دوم شرایط تغییر کرد. این در حالی بود که بحران کرونا نیز به وجود آمد و وقت و انرژی دولت را متوجه خود کرد. در نتیجه سیاستهای دولت آقای روحانی باید براساس شرایط تغییر میکرد که چنین اتفاقی رخ نداد و ثابت باقی ماند.
*آیا آقای روحانی به دلیل آینده سیاسیای که برای خود متصور بودند به برخی از وعدههای انتخاباتی اش توجه لازم را نکرد؟
آقای روحانی اگر آینده سیاسی بهتری برای خود متصور بودند باید سیاستهای خود را در دولت دوم خود تغییر میدادند. این در حالی است که چنین اتفاقی رخ نداد. به همین دلیل بنده بعید میدانم آینده سیاسی بهتری در انتظار ایشان باشد. نکته دیگر اینکه آقای روحانی بیشتر با شیوه نطق و خطابه با مردم حرف میزنند و در سالهایی که رئیسجمهور بودند، موفق نشدند یک ارتباط موفق دو طرفه با مردم ایجاد کنند. احمدینژاد برعکس آقای روحانی بود و به راحتی با مردم ارتباط برقرار میکرد. شاید حرفهای نادرستی هم میزد اما در ارتباط برقرار کردن با مردم موفق عمل میکرد. این در حالی است که آقای روحانی بیشتر به شیوه نطق و خطابه عمل میکند. در دولت آقای روحانی ما شاهد بودیم که از یک مسأله واحد صداهای متفاوتی شنیده میشد. به عنوان مثال اگر به موضوع واکسن کرونا توجه کنیم متوجه میشویم که در ماههای اخیر چند نوع اظهارنظر درباره واکسن کرونا توسط مسئولان عنوان شده است. این در حالی است که مردم باید یک حرف و آن هم واقعیت را از زبان دولت بشنوند.
*آقای روحانی مدعی گفتمان اعتدال بودند. شما گفتمان اعتدال آقای هاشمی را نیز در گذشته تجربه کرده بودید. چه تفاوتی بین این دو گفتمان وجود داشت؟
در این زمینه شرایط زمانی تفاوتهای زیادی ایجاد میکند. شاید اگر ترامپ در آمریکا به قدرت نمیرسید و کشور تحریم نمیشد مشابهتهایی بین گفتمان آقای روحانی با آقای هاشمی وجود داشت. با این وجود به دلیل مشکلاتی که در دولت دوم آقای روحانی به وجود آمد این مشابهتها از بین رفت. این در حالی است که ما پس از جنگ تحمیلی در دولت آقایهاشمی به آرامش رسیده بودیم و امکانات خوبی نیز در اختیار داشتیم. آقایهاشمی شخصا نسبت به توسعه کشور علاقهمند بودند و به همین دلیل یک رئیسجمهور مؤلف بودند. امروز نیز ما به یک رئیسجمهور مؤلف نیاز داریم که دارای ابتکار عمل باشد. به عنوان مثال در موضوع متروی تهران بسیاری با آقایهاشمی مخالف بودند اما آقایهاشمی ایستادگی و عنوان کرد این کار باید انجام شود. این وضعیت در زمینه صادرات و ورزش نیز وجود داشت. این در حالی است که در دولت آقای روحانی چنین وضعیتی وجود نداشت. گفتمان آقایهاشمی گفتمان توسعه بود. اولین کتابی که آقایهاشمی نوشته بود درباره امیرکبیر بود. به همین دلیل ذهن ایشان یک ذهن امیرکبیری بود. این در حالی است که ذهن آقای روحانی یک ذهن بسیط آرایش نیافته است. شاید در ظاهر شباهتهایی بین این دو نوع تفکر وجود داشته باشد اما در واقعیت شباهتی با هم ندارند. آقایهاشمی یک رئیسجمهور مؤلف بود که آقای روحانی دارای چنین وضعیتی نبودند.
*در شرایط کنونی چه نقدهایی را به جریان اصلاحات وارد میدانید؟ به نظر شما جریان اصلاحات چگونه میتواند در ماههای آینده اعتماد مردم را دوباره جلب کند و مردم را به پای صندوقهای رأی بکشاند؟
واقعیت این است که جریان اصلاحات نمیتواند چنین کاری را انجام بدهد. نه جریان اصلاحات و نه جریان اصولگرایی هیچ برنامهای برای آینده کشور ندارند. همه دفعالوقت میکنند. جریانهای سیاسی باید عنوان کنند چه برنامهای برای اداره کشور دارند و پیامدهای اجرای این برنامه چه خواهد بود. در فکر برخی افراد ایدههایی وجود دارد اما خودشان آن را سانسور میکنند. از طرف دیگر یک فکر نیز وجود ندارد و صداهای مختلفی از یک جریان به گوش میرسد. برنامههایی که ارائه میشود کلی است و در مصادیق نامشخص است. برنامههایی مانند ایران باید آباد باشد و به قدرت منطقهای تبدیل شود، از جمله برنامههایی است که در گذشته نیز مطرح شده و هیچ تازگی برای مردم ندارد. نکته دیگر اینکه جریانهای سیاسی باید اگر کاری را انجام میدهند پیامدهای آن را نیز برای مردم تشریح کنند. کسانی که قصد دارند در انتخابات آینده حضور پیدا کنند دارای برنامههایی هستند که در گذشته نیز توسط کاندیدای ریاستجمهوری مطرح شده و یک نوع کپیبرداری است. یکی از نقدهایی که به برخی از اصلاحطلبان وارد است این است که نگاهها به مسائل سیاسی است و قصد دارند از دریچه سیاست به مسائل نگاه کنند. این در حالی است که ما با مسائل اقتصادی و اجتماعی مواجه هستیم. اگر قرار است در جامعه تحول ایجاد شود باید برنامههای اقتصادی و اجتماعی ما تغییر کند. نکته دیگر اینکه به دلیل فقدان یک تفکر منسجم و مشخص نیروهای جدید نیز سرگردان شدهاند. به همین دلیل کادرسازی به خوبی صورت نگرفته است. جوانانی که به جریانهای سیاسی گرایش پیدا میکنند دچار تشتت فکری هستند. به صورت کلی پس از انقلاب اسلامی ما در تربیت نیروی مکتبی چندان موفق نبودیم. نیروی مکتبی به معنای این است که اگر بنده مسلمان هستم همه کارهایم باید با اسلام منطبق باشد.
*آیا میتوان از ظرفیــتهای داخلی و خارجی برخی از چهرههای تأثیرگذار سیاسی مانند رئیس دولت اصلاحات در حل مشکلات کنونی جامعه استفاده کرد؟
متأسفانه این اتفاق رخ نمیدهد. این در حالی است که رئیس دولت اصلاحات یکی از افراد علاقهمند به نظام و آرمانهای انقلاب اسلامی است. بنده از نزدیک شاهد بودم که در دولت اصلاحات هرگاه در یک موضوع مقام معظم رهبری دیدگاه خود را مطرح میکردند رئیس دولت اصلاحات عنوان میکردند به دلیل اینکه دیدگاه رهبری درباره این موضوع مشخص است پس دیگر درباره این موضوع در دولت بحثی صورت نگیرد. ایشان به دیدگاههای رهبری وفادار بودند و همواره به آنها احترام میگذاشتند. متأسفانه مخالفان به ایشان تهمت میزنند و هجمه ایجاد میکنند. در نتیجه از ظرفیتهای ایشان برای حل مشکلات جامعه استفاده نمیشود. گویا صدای مخالفان ایشان که در حال ترویج دینداری جدیدی هستند، بلندتر است. در دینداری جدید این افراد تهمت زدن و توهین مباح شناخته میشود و خود را محور اسلام و جهان میدانند.
منبلع: آرمان ملی
دیدگاه تان را بنویسید