سرقتهای سریالی زن فریبکار برای نجات برادر محکوم به مرگ
زن و مردی که حین سرقت از خانهای دستگیر شدهاند، مدعی هستند برای به دست آوردن پول و نجات عزیزانشان دست به دزدی زدند. این زوج ادعا کردند اول سراغ گنجیابی و پیدا کردن زیرخاکی هم رفتند اما بعد از اینکه شکست خوردند، تصمیم به سرقت گرفتند.
زن و مردی که حین سرقت از خانهای دستگیر شدهاند، مدعی هستند برای به دست آوردن پول و نجات عزیزانشان دست به دزدی زدند. این زوج ادعا کردند اول سراغ گنجیابی و پیدا کردن زیرخاکی هم رفتند اما بعد از اینکه شکست خوردند، تصمیم به سرقت گرفتند. شگرد این باند دونفره اغفال رانندهها و سرقت از خانههایشان بود. در ادامه گفتوگوی سایت جنایی با متهم زن این پرونده را میخوانید.
*چه مدت است به این شیوه سرقت می کنی؟
خیلی وقت نیست. شاید تعداد افرادی که از خانهشان سرقت کردیم به اندازه تعداد انگشتان یک دست هم نرسد.
*نمیترسیدی که دستگیر شوی؟
مگر پنج شاکی قبلی، جایی شکایتشان را ثبت کردند که ترس از دستگیر شدن داشته باشم؟ این بار بدشانسی آوردیم که سر بزنگاه گیر افتادیم، وگرنه چطور پلیس متوجه میشد که من و ایمان دست به چنین سرقتهایی میزنیم.
*چرا شاکیانتان شکایت نکردند؟
آنها از ترس اینکه شکایت برایشان دردسر شود و برای اینکه خانوادههایشان نپرسند که یک خانم در خانه چه کار میکرد، مجبور بودند شکایت نکنند.
*این شگرد چطور به ذهنتان رسید؟
ایده را ایمان در چند فیلم سینمایی دیده بود و من هم استقبال کردم.
*چطور با ایمان آشنا شدی؟
در جستوجوی راهی برای پول درآوردن بودم که با ایمان در اینستاگرام آشنا شدم. او هم برای درمان مادرش به پول نیاز داشت.
*چرا پول لازم داشتی؟
من برای به دست آوردن پول خیلی کارها کردم، حتی دنبال گنج و زیرخاکی هم بودم که خیلی سریع به خواستهام که پول بود، برسم. اما کلاه سرم گذاشتند و از زیرخاکی و گنج چیزی گیرم نیامد. فقط کلی پول برای نقشههایی که کلاهبرداران به من داده بودند پرداختم که همه آنها فقط یک کاغذپاره بود.
*چرا دلت میخواست پولدار شوی؟
به خاطر برادرم. او چند سال است که زندانی است. حدود ۱۰ سال قبل پسر جوانی در پارک به من متلک گفت و برادرم با او درگیر شد و تبدیل به قاتل شد. اولیای دم رضایت نمیدادند، حتی برادرم پای چوبه دار هم رفت، اما با التماس و تلاش خیران و مسئولان زندان موفق شدیم اولیای دم را چند لحظه قبل از اجرا راضی کنیم که به برادرم مهلت بدهند ولی شرطشان این بود که ۵ میلیارد تومان پول به آنها بدهیم. هر چیز داشتیم را فروختیم اما فقط توانستیم ۲ میلیارد تومان شد. برای همین به خاطر آزاد کردن برادرم باید پولدار میشدم تا از مرگ نجات پیدا کند و ایمان هم برای مادرش پول لازم داشت.
*شگردی که انجام میدادید چه بود؟
به عنوان مسافر کنار خیابان میایستادم و سوار خودروهای مدل بالا و لوکس میشدم. به بهانه اینکه پرستار و خدمتکارم سر صحبت را با آنها باز میکردم و پیشنهاد میدادم با مبلغی پایینتر از افراد سالمند نگهداری کنم یا اینکه کارهای خانهشان را انجام بدهم. با این پیشنهاد آنها را مجاب میکردم که مرا به خانهشان دعوت کنند تا در رابطه با کار پرستاری بیشتر صحبت کنیم. زمانی که برایم نوشیدنی میآوردند تا از من پذیرایی کنند، داخل نوشیدنی داروی بیهوشی میریختم. پس از بیهوش شدن سوژهها، در ورودی را باز میکردم تا ایمان که در تمام مسیر تعقیبمان میکرد وارد شود و نقشه سرقت را اجرا کنیم. اما در آخرین سرقت موقعی که داشتیم وسایل سرقتی را در ماشین میگذاشتیم پلیس رسید و ما را دستگیر کردند.
دیدگاه تان را بنویسید