دلیل تازه عروس برای طلاق: شوهرم میگوید تا 8 شب باید به خانه برگردم
زوج جوان ۶ ماه بیشتر دوام نیاوردند. زندگی مشترک آنها بعد از مدت کوتاهی به بنبست رسید و هر دو به این نتیجه رسیدند که باید هر چه زودتر از هم جدا شوند. وقتی مرد جوان برای همسرش ساعت تعیین کرد که به خانه برگردد، هرگز تصورش را هم نمیکرد این مسأله به نابودی زندگی مشترکش منجر شود.
زوج جوان ۶ ماه بیشتر دوام نیاوردند. زندگی مشترک آنها بعد از مدت کوتاهی به بنبست رسید و هر دو به این نتیجه رسیدند که باید هر چه زودتر از هم جدا شوند. وقتی مرد جوان برای همسرش ساعت تعیین کرد که به خانه برگردد، هرگز تصورش را هم نمیکرد این مسأله به نابودی زندگی مشترکش منجر شود.
به گزارش جام جم، زن جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه خانواده تهران قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: شش ماه است با سهیل زندگی میکنم. مراسم ازدواج ما خیلی زود برگزار شد و من و سهیل در حالی که خیلی خوشحال بودیم، زیر یک سقف رفتیم. بعد از ازدواج کمکم چهره واقعی سهیل را دیدم و او را شناختم. در این مدت به جای اینکه خوشبخت و خوشحال باشم مرتب استرس داشتم و در عذاب زندگی میکردم. شوهر من میگوید هرجا میروم باید هر طور شده تا ساعت ۸ شب به خانه برگردم. روزی که برای اولین بار این حرف را زد، خیلی جدی نگرفتم، اما یکی دو بار که دیرتر از ۸ شب به خانه برگشتم، چنان دعوایی به پا کرد که تا چند روز اعصاب ما خرد بود. باور نمیکردم او روی چنین مسألهای تا این حد جدی باشد. اما سهیل دست بردار نبود.هربار که از خانه بیرون میرفتم، استرس داشتم. حتی وقتی به خانه مادرم هم میرفتم باید تاساعت۸ به خانه برمیگشتم. اگرحتی۵دقیقه هم دیر میکردم دعوا راه میانداخت و به من توهین میکرد. بارها سعی کرم با زبان خوش با او صحبت کنم تا دست از این کار بردارد، ولی فایدهای نداشت. سهیل حاضر نیست کوتاه بیاید و برای همین فکر میکنم اگر به زندگی در کنارش ادامه دهم حتما بیمار میشوم.
شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی! همیشه سعی کردم بهترین زندگی را برای بهناز فراهم کنم. همیشه دوستش داشتم و برایش بهترینها را خواستهام. ولی درعوض فقط یک خواسته از او داشتم، آن هم این بود که زود به خانه برگردد. من روی این مسأله حساسم و دست خودم نیست. اینهاهمه به دلیل عشق و علاقه زیادم به بهناز است. ولی او سر چنین موضوعی با من لج میکند. اصلا به حرفم گوش نمیدهد و هر بار هم اعتراض میکنم، دعوا راه میاندازد. او همسر من است و من این حق را دارم چنین خواستهای داشته باشم. ولی بهناز متوجه رفتارش نیست. میگوید من زندگی را میدان جنگ تبدیل کردهام، در صورتی که اگر خودش به حرفم گوش میداد و این مسأله کوچک را بزرگ نمیکرد، ما الان در کنار هم زندگی آرامی داشتیم. ولی این زن مرا هم دیوانه کرده است. او لجباز و خودخواه است و مرا آزار میدهد. برای همین دیگر نمیخواهم در کنارش زندگی کنم.
در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست با یک مشاور خانواده مشورت کنند.
دیدگاه تان را بنویسید