کد خبر: 193657
|
۱۳۹۷/۰۳/۲۶ ۲۰:۵۰:۰۰
| |

آخرین گفت‌وگوی زنده‌یاد محمدامین قانعی‌راد با اعتمادآنلاین:

ارتباط بین نسلی از ویژگی‌های جامعه سالم است/ جوانان در پرتو هدایت سالمندان می‌توانند آینده کشور را بسازند

محمدامین قانعی‌راد با اشاره به اینکه جوانان آینده‌سازان کشور هستند، گفت: «معمولا در جوامعی که از سیاست میان نسلی مناسبی برخوردار هستند، جوانان در پرتو هدایت سالمندان است که می‌توانند آینده کشور را بسازند. پیوند ظرفیت‌ها و توانایی اینها با هم است که می‌تواند نقش تعیین کننده در ساخت آینده داشته باشد.»

ارتباط بین نسلی از ویژگی‌های جامعه سالم است/ جوانان در پرتو هدایت سالمندان می‌توانند آینده کشور را بسازند
کد خبر: 193657
|
۱۳۹۷/۰۳/۲۶ ۲۰:۵۰:۰۰

اعتمادآنلاین| فاطمه رجبی- سال‌ها از زمانی که سالمندان نقطه ثقل خانواده‌های ایرانی به خصوص در طبقه متوسط شهرنشین بودند می‌گذرد. حالا اگر نخواهیم بد بینانه نگاه کنیم، در بهترین حالت باید بگوییم رابطه نسل جوان که گسترده‌ترین طیف سنی را در ایران تشکیل می‌دهند با سالمندان به طرز نگران‌کننده‌ای ضعیف شده است. این شرایط همین حالا هم نیازمند چاره‌اندیشی است اما اگر به این نکته توجه کنیم که با رشد جمعیت کنونی تا چند سال دیگر بزرگ‌ترین گروه سنی در کشور را سالمندان تشکیل خواهند داد به عمق بحرانی که در پیش داریم بیشتر پی می‌بریم. محمدامین قانعی‌راد، جامعه‌شناس که در کتابی با عنوان «زوال پدر سالاری، فروپاشی خانواده یا ظهور خانواده مدنی» به این موضوع پرداخته، در گفت‌وگویی منتشرنشده با اعتمادآنلاین به این سوال جواب می‌دهد که چرا منزلت سالمندان در خانواده‌های ایرانی پایین آمده است؟

* چرا دیگر در خانواده‌های ایرانی سالمندان مظهر دانش و محل رجوع نسل جوان نیستند؟

در حال حاضر سالمندان وزنی که در گذشته به لحاظ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... داشتند، ندارند. تحولاتی که در طی سال‌های گذشته اتفاق افتاده و همین الان هم در جریان است، باعث شده که جوانان در زمینه‌های مختلف صاحب وزن شوند و این تحلیلی است که اگر بخواهیم برای توضیح مسئله به یک تحلیل ساختاری بسنده کنیم می‌توان به آن تکیه کرد اما اگر بخواهیم وارد جزئیات بیشتری بشویم، پای دلایل دیگر هم در میان است. یکی از این مسائل وقوع انقلاب در کشور ما است. نسل جوان امروز در حالی شکل گرفت که بزرگسالان دائم در حال نقد خودشان بودند. در زمان شکل‌گیری شخصیت جوان‌ها، بزرگسالان که در سنین جوانی خودشان دست به یک حرکت بزرگ جمعی زده بودن دائم خودشان را نقد می‌کردند و می‌گفتند اگر چنین و چنان می‌شد بهتر بود یا فلان اتفاق نباید می‌افتاد به جای آن باید اقدام دیگری صورت می‌گرفت. بچه‌ها درون خانواده‌هایی که بزرگترهای آن دست به نقد خودشان زده بودند رشد می‌کردند و این نقدها را می‌شنیدند. همین باعث می‌شد که درونشان نسبت به اقتدار بزرگ‌ترها تردید ایجاد شود. از طرفی بزرگسالان هم شروع کردند بیشتر از گذشته استقلال و اختیار جوان‌ها را به رسمیت شناختند. بر خلاف دهه شصت و پیش از آن که بزرگسالان برای بچه‌هایشان محدودیت ایجاد می‌کردند از دهه هفتاد به بعد خیلی از خانواده‌ها سعی می‌کردند محدودیتی که برای خودشان وجود داشت از سر راه بچه‌هایشان بردارند.

* یعنی می‌توان گفت کاهش منزلت سالمندان با کنش خود آنها وقتی جوان‌تر بودند اتفاق افتاده است؟

بله، شاید آنها چنین قصدی نداشتند اما همینطور است. از دهه هفتاد به بعد کم‌کم حوزه‌های استقلال برای جوان‌ها ایجاد شد تا آنها بتوانند رشد کنند. ناخودآگاه خروجی چنین اقدامی شکسته شدن آن بتی است که برای سالمندان و بزرگترها وجود داشت. از طرف دیگر وضعیت اقتصادی جامعه ما در سه دهه اخیر به نحوی بوده که بسیاری از جوانان امروزی دوران کودکی، نوجوانی و تا همین الان، با نارضایتی نسبت به شرایط اقتصادی گذرانده‌اند و بخشی از این نارضایتی از بزرگسالان بوده که نتوانسته‌اند چنان که باید نیازهای آنها را برآورده کنند و پاسخ بدهند.

سالمندان وقتی می‌توانستند منزلت و جایگاه مستحکمی داشته باشند که قادر باشند به نیازهای نسل‌های جوان به خوبی پاسخ بدهند. این نیازها شامل نیازهای اقتصادی و غیر اقتصادی است. تنها به این روش بود که آنها می‌توانستند اقتدار خودشان را حفظ کنند. از طرفی باید به تحولات تکنولوژیک هم توجه کنیم. این تحولات باعث شده که حوزه دانش تا حد زیادی در اختیار نسل جوان و حتی نوجوان قرار بگیرد. جوان‌ها به دلیل دسترسی بیشتری که به تکنولوژی دارند و دانش بیشتری که درباره آن دارند، توانسته‌اند اطلاعات بیشتری کسب کنند و در سایر امور هم حوزه دانش‌شان را گسترش بدهند. همین اطلاعات بالاتر و دانش بیشتر باعث شده که هرچه بیشتر اقتدار بزرگسالان، والدین و سالمندان تحت تاثیر قرار بگیرد.

نسل جوان امروز احساس می‌کند که در برابر میان‌سالان و سالمندان دست پری دارد و حتی در موارد زیادی این بزرگ‌ترها بوده‌اند که به او نیاز داشته‌اند. ضمن اینکه جوانان با استفاده از پیشرفت‌های تکنولوژیک دنیایی برای خود ساخته‌اند که میان سالان و سالمندان اغلب جایی در این دنیا ندارند، در شرایطی که بخش بزرگی از دنیای جوان‌ها را همین فضای خالی از حضور موثر سالمندان و میان سالان تشکیل می‌دهد چطور می‌توان توقع داشت که آنها در ایجاد رابطه با میان سالان و سالمندان در جهان واقعی فعال عمل کنند؟

* با وجود اینکه حتما از حضور فعالانه جوانان در حوزه‌های مختلف و عقب‌نشینی میان سالان و سالمندان می‌گویید، هنوز هم در فضای سیاسی که به شدت در فضای عمومی جامعه ما تاثیرگذار است شاهد تسلط نسل‌های گذشته هستیم، چطور منزلت سالمندان و میان سالان در عرصه سیاست حفظ شده است؟

در این مورد موضوع تا حدی متفاوت است. نمی‌توان گفت که الان حضور سالمندان و میان سالان در نهادهای سیاسی و مدیریتی یک اتفاق مطلوب است، اتفاقا برعکس، مدت‌ها است که شعار جوان گرایی به شدت خریدار دارد و این نشان می دهد که مطالبه جامعه چیز دیگری است. در سال‌هایی هم شاهد اجرای سیاست‌هایی بودیم که به جوان ها در عرصه‌های تصمیم‌گیری میدان داده می شد اما این سیاست‌ها بیشتر پوپولیستی و نمایشی بودند و در اغلب آنها شایسته‌سالاری فدای جوان گرایی شد در حالی که در جوامع توسعه‌یافته معیار شایسته بودن است و خب جوان بودن هم یک توانمندی در کنار سایر امتیازها محسوب می‌شود. چنین است که در کشوری مانند فرانسه یک جوان راس امور می‌نشیند و در آمریکا یک مرد 70 ساله، هر کدام از آنها امتیازهایی در خودشان نشان داده‌اند.

* تولیدات رسانه‌ای را چقدر در حاکم کردن فرهنگی موثر می‌دانید که در آن سالمندان منزلتی که باید، ندارند؟

قطعا تولیدات فرهنگی در عرصه‌های مختلف به ویژه حوزه‌هایی که تاثیرگذاری بیشتری دارند مانند سینما، تلویزیون، تئاتر و... اهمیت فراوانی دارد. در حال حاضر این تولیدات عمدتا برای جوان‌ها ارائه می‌شوند. در آنها نقش‌های اصلی و تعیین‌کننده را جوان‌ها تشکیل می‌دهند و موضوع تولیدات هنری و فرهنگی هم دغدغه‌های جوان‌ها است.

اگر هم سالمندی در یک تولید فرهنگی نقشی دارد یا به شکل نامناسب تصویر شده یا به عنوان مشکل جوان ها در نظر گرفته شده است. در حالی که اگر یک سیاست میان نسلی درست در جامعه اجرا می‌شد در همه ابعاد به نیازهای نسل‌های مختلف به موازات هم توجه می‌شد. در واقع آنقدر اهمیت داشتن چنین سیاستی بالا است که از اصلی‌ترین ویژگی‌های یک جامعه سالم محسوب می‌شود.

* آیا اجرای چنین سیاستی می‌تواند روابط بین نسلی را هم بهبود بدهد یا صرفا به نیازهای هر کدام به تنهایی توجه می‌کند؟

اتفاقا خروجی اعمال این سیاست‌ها باید همین بهبود ارتباط بین نسلی باشد. اینطور نیست که سیاست میان‌نسلی به نیازهای هر نسل به تنهایی توجه کند. اگرچه یکی از راهبردهای این سیاست‌ها همین توجه به نیازهای نسل‌های مختلف است اما راهبرد دیگر آن بهبود مناسبات میان نسلی است. دستاورد بزرگ اعمال چنین سیاست‌هایی از بین بردن پیش‌داوری‌ها در بین حداقل سه نسل جوان، میانسال، سالمند است تا بشود این نسل‌ها را در تعامل با هم قرار داد.

* اساسا چرا ارتباط بین نسلی تا این حد اهمیت دارد؟

جامعه متشکل از جنسیت‌های مختلف، نسل‌های مختلف، گروه‌های زبانی و قومی مختلف و... است. جامعه‌ای که دنبال انسجام اجتماعی است و می‌خواهد که کنش جمعی موثری در برخورد با آسیب‌پذیری‌ها داشته باشد باید بتواند انسجام اجتماعی ایجاد کند. گروه‌های نسلی از اصلی ترین گروه‌های جامعه هستند. امروز اگر برای جوانان مشکلی ایجاد شود مثلا در حادثه و رخدادی جوان‌ها دچار بحران شوند، سالمندان باید بتوانند قدم به میدان بگذارند. ممکن است بگویید قدم بگذارند که چه بکنند؟ اصلا چه کاری از دستشان بر می‌آید؟ این سوال از همین سوءتفاهم‌های بین نسلی ریشه می‌گیرد. درست است که سالمندان مقداری از توانایی جسمی‌شان را از دست داده‌اند اما باید بدانیم که آنها کسانی هستند که از تراکم سرمایه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برخوردارند.

در جامعه معاصر ایران ثروت‌های اصلی پیش آنها است. در عرصه قدرت هم در بسیاری از موارد تسهیل‌کننده و تعیین‌کننده هستند. در عرصه فرهنگی در ایران که هم شامل عرصه مذهبی می‌شود و هم عرصه‌های علمی و هنری، اگر نگاه کنیم می‌بینیم که سالمندان کسانی هستند که سرمایه‌دار محسوب می‌شوند. در ایران دانشمندان و اندیشمندان سالخورده از جاگاه بالایی برخوردار هستند و سرمایه فرهنگی زیادی دارند. آنها هم خودشان صاحب امکانات زیادی هستند و هم می‌توانند امکانات زیادی را بسیج کنند مخصوصا برای برخورد با موقعیت‌های خاص و جاهایی که نیاز به کنش جمعی وجود دارد.

از آن طرف ممکن است برای سالمندان اتفاقی بیفتد. در چنین شرایطی این جوان‌ها هستند که باید وارد کنش جمعی شوند. ما می‌گوییم کودکان به همه ما تعلق دارند، جوانان به همه ما تعلق دارند به همین نحو این ایده باید گسترش پیدا کند که سالمندان هم به همه ما تعلق دارند. این همه تاکید می شود که جوانان آینده‌سازان کشور هستند که درست هم هست اما معمولا در جوامعی که از سیاست میان نسلی مناسبی برخوردار هستند، جوانان در پرتو هدایت سالمندان است که می‌توانند آینده کشور را بسازند. پیوند ظرفیت‌ها و توانایی اینها با هم است که می‌تواند نقش تعیین کننده در ساخت آینده داشته باشد.

در حال حاضر سالمندی در حال طولانی‌تر شدن است. اگر مرز 65 سال را شروع سالمندی حساب کنیم می‌بینیم که الان دیگر یک فرد 65 ساله حتی از توانایی جسمی و هوشمندی مناسبی برخوردار است. مخصوصا در جوامعی که امید به زندگی بالاتر است، سالمندی یک‌بازه 20 تا 25 ساله است که در آن بسیاری از افراد سالمند وضعیت جسمی و ذهنی مناسبی هم دارند. همین موضوع باعث شده که خیلی از کشورها در مورد سن بازنشستگی تجدید نظر کنند چون در شرایط فعلی یک فرد 65 ساله با تجربه بسیار بالا و توانایی ذهنی و جسمی مناسب از کار کنار گذاشته می‌شود و از طرفی بار مالی هم روی دوش صندوق‌های بیمه می‌گذارد. حتی اگر به ابعاد مالی و اقتصادی ماجرا هم نگاه نکنیم باز باید گفت که آن فاصله 20 تا 25 ساله بخشی از زندگی یک فرد است و باید پاس داشته شود.

نکته دیگری که باید به آن توجه کرد نقشی است که سالمندان در جوامع مصرفی دارند. سالمندی یک سبک زندگی با مشخصات مصرفی خودش است و سالمندان از قدرت خرید مناسبی برخوردار هستند به ویژه کسانی که بعد از سال‌ها بازنشست شده‌اند و عمدتا درآمدشان هم به خودشان تعلق دارد. این قدرت خرید در زمینه‌های مختلف می‌تواند جریان پیدا کند و این‌طور نیست که فقط صرف خدمات پزشکی شود بلکه کارهایی مانند اوقات فراغت و خدمات گردشگری، وسایل رفاهی و... همگی جزو بازاری هستند که سالمندان در آنها نقش فعالی دارند و باید به اهمیت این نقش توجه کرد.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها