الستی، استاد رسانه دانشگاه درباره حضور و کیفیت فعالیت دولتمردان در شبکههای اجتماعی:
متن اداری با پیام توییتری تفاوت دارد
یک استاد رسانه دانشگاه درباره حضور و کیفیت فعالیت دولتمردان در شبکههای اجتماعی عنوان کرد که متن اداری با پیام توییتری تفاوت دارد.
اعتمادآنلاین| حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی گذشته از تمامی حواشی دردناک و قابل تاملی که داشت، یک بار دیگر ضعف رسانهای ما را نیز به رخ کشید. رسانههایی که به دلایل مختلف نتوانستند، نقش خود را در انتشار و بیان حقیقت ماجرا ایفا کنند. در عوض بازار توییتر داغ بود و مسوولان از این طریق پیام خود را به مردم رساندند. در این میان دو دیدگاه متفاوت برای توجیه این کمکاری و قصور وجود دارد. یک دیدگاه که معتقد است، رسانهها به دلیل محدودیتهای موجود نمیتوانستند بیش از این کاری کنند و دیدگاهی دیگر که رسانهها را به سبب خودسانسوری و رخوت ناشی از آن متهم به کمکاری میکنند. اما به نظر میرسد ماجرا بسیار پیچیدهتر از قبول یا رد یکی از این دو نظریه باشد.
محمدعلی الستی، استاد دانشگاه و کارشناس رسانه معتقد است که برای واکاوی رویه رسانهها در حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی از زوایای مختلفی باید به آن نگاه کرد. چه از منظر نقاط ضعفی که رسانهها دارند و چه از دیدگاه فشارهای وارده بر آنها و محدودیتهایی که دارند. گرچه او در نهایت بر این باور است که در صورت عدم اصلاح دیدگاه و نگاه مسوولان ارشد کشور در مورد وظایف و ماموریتهای رسانهها نمیتوان به بهبود شرایط آنها امیدوار بود. در ادامه متن کامل گفت و گوی الستی را میخوانید:
*آقای دکتر حادثه سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی بار دیگر ثابت کرد که چقدر در فضای رسانهای به خصوص فضای رسانههای مجازی با نقصان و چالش روبهرو هستیم. فضایی متشنج و رادیکال شده که در آن شاهد انواع شایعات و دفاعیات و دروغپراکنیها و حمله طرفهای مختلف به هم هستیم و هیچکس هم نظارت چندانی بر آنها ندارد. اما شاید نکته شاخص اطلاعرسانی این دوره به نقش پررنگ مسوولان در فضای مجازی برمیگشت. به این معنا که مسوولان بلندپایه کشوری و لشکری در حادثه اخیر سقوط هواپیما بهرغم اینکه فضای مجازی را فاقد وجاهت علمی و قانونی میدانند، خودشان پای ثابت توییتر، اینستا، تلگرام و... شده بودند. یعنی یا خودشان حرفهایشان را در قالب توییت منتشر میکردند یا روابط عمومی آنها اطلاعات مورد نظر و دفاعیات و توضیحات آنها را در قالب خبر در فضای مجازی پخش میکردند. اینجا چند سوال مطرح میشود... شاید اولین سوال و مهمترین سوال هم این باشد که آیا از لحاظ رسانهای، این رویه درستی است که مدیران ارشد یک کشور برای پاسخگویی به افکار عمومی از فضای مجازی استفاده کنند؟
من فکر میکنم برای پاسخ به سوال شما ابتدا باید نگاهی به وضعیت رسانهای امروز داشته باشیم تا بعد به عملکرد رسانهای و اطلاع رسانهای مسوولان بپردازیم. ما در بحث اطلاعرسانی با مثلثی روبهرو هستیم. یکی از اضلاع این مثلث «دانایی» است. دانایی به معنای اطلاع از آشنایی با کار و فرآیند تولید و انتشار خبر. این دانایی از تحصیلات دانشگاهی نشات میگیرد یا از طریق خواندن کتاب، تحصیلات آکادمیک یا حتی تجربی. راس دیگری این مثلث «آگاهی» است. این شاخصه در دانشگاه حاصل نمیشود بلکه در بستری که ما کار خبری میکنیم این آگاهی شکل میگیرد.
*فکر نمیکنید این دو شاخصه تا حدود زیادی با یکدیگر مشترک و موازی باشند؟
در نگاه اول شاید این طور به نظر برسد ولی در عمل تفاوتهای ظریفی با هم دارند. بگذارید با مثالی موضوع را برایتان بیشتر توضیح دهم. فرض کنید شما به یک نوع بیماری خاصی دچار شدهاید. شما برای درمان نیاز دارید که پیش یک پزشک بروید. این پزشک باید دو ویژگی اصلی را حتما داشته باشد. اول اینکه از «دانایی» تخصصی علم پزشکی برخوردار باشد یعنی آن شاخه خاص پزشکی را به خوبی بشناسد اما در عین حال لازم است که از «آگاهی» لازم نیز برخوردار باشد. حالا این آگاهی از کجا میآید؟ از اطلاعاتی که ما در مورد بیماری به او میدهیم، میآید. یعنی اگر ما اطلاعات صحیح و درستی به او ندهیم، پزشک هر چقدر هم که ماهر باشد، نمیتواند به خوبی ما را درمان کند. پس همان طور که میبینید این دو شاخصه کاملا با یکدیگر متفاوت هستند.
*و راس سوم مثلث اطلاعرسانی چیست؟
راس سوم این مثلث شاخصهای است که شاید بتوان نام آن را فهم و شعور و ادراک گذاشت. حاصل و برآیند این 3 راس منجر به تحلیل رسانهای یک خبرنگار و روزنامهنگار یا فعال رسانهای میشود.
*منظورتان از «فهم» درک ما از یک موضوع و خبر است؟
منظورم از «فهم و شعور» برداشت ما از رابطه حقیقت و واقعیت است. این هم به روند زندگی ما بستگی دارد.
*میشود بیشتر توضیح دهید؟
هر یک از خبرنگاران و فعالان رسانهای بسته به اینکه در طول زندگی چطور با واقعیت و حقیقت مواجه شده باشیم به یک سطحی از درک و فهم میرسند که در کنار آگاهی و دانش میتوانند به یک قدرت تحلیلی خاصی برسند که من نام آن را شناخت نظام اجتماعی گردآورندگان خبر و ارباب جراید مینامم. این در واقع همان قدرت تحلیل در رسانه است. در واقع «واقعیت» همان موارد عینی و قابل لمس در جهان و خارج از اراده ماست. حالا چه بتوانیم و چه نتوانیم، چه بدانیم و چه ندانیم ... ولی حقیقت انعکاس واقعیت در ذهن ماست. اما مشکل اینجاست که خیلی از ما مصلحت را بر واقعیت ترجیح میدهیم! با همین تحلیل است که ارباب جراید «واقعیت»های جهان را به تصویری رسانهای تبدیل میکنند و به خورد مخاطبان خود میدهند و در حقیقت نوعی از «حقیقت» را در ذهن مخاطب ایجاد میکنند. اگر هر یک از این عوامل در بخش رسانهای جامعهای با مشکل مواجه شود، مطمین باشید که فرآیند اطلاعرسانی در آن جامعه نیز از مسیر درست و اصالت خود خارج خواهد شد. واقعیت این است که متاسفانه در جامعه رسانهای ما بسیاری از تولیدکنندگان خبر هنوز فرق بین متن اداری و تدوین پیام به عنوان خبر را نمیدانند. در واقع این گروه از خبرنگاران به خاطر ضعفی که در مورد هر 3 شاخصه یاد شده، دارند از قدرت تحلیل خوب و مناسبی برخوردار نیستند و تصویری که از رخدادها ارایه میدهند اکثرا فاقد اعتبار است.
*تا اینجای کار شما به حلقههای زنجیر اطلاعرسانی درست در یک جامعه اشاره کردید. اما سوال من به فعالیت رسانهای بخش زیادی از مسوولان و مدیران ارشد کشور در فضای مجازی برمیگردد. چرا مدیران ما به جای توسل به رسانههای رسمی دست به دامان فضای مجازی شدهاند؟
به هر حال فضای مجازی هم در دنیای امروز یک نوع رسانه محسوب میشود. در فضای مجازی «آگاهی» را نهادهای خبری مانند «جامعه مدنی (از جمله رسانهها) ایجاد میکنند و فهم و ادراک و شعور از فرهنگ جامعه نشات میگیرد. از سویی از آنجا که ادعا میشود، نهادهای قدرت روی بخشهای مختلف سایه افکندهاند و به زبان ساده کار اطلاعرسانی سخت شده است، فضای مجازی مفری شده برای ارایه تحلیلها و اخباری که در چارچوب مثلث اطلاعرسانی نمیتوان به آنها پرداخت. در حقیقت فضای مجازی، این قدرت را به مردم میدهد تا به صورت پنهانی این مثلث را سوراخ کنند و به صورت قاچاقی در مورد مسائل خط قرمز جامعه اظهارنظر و تحلیل کنند. اما در عوض اگر افرادی که در فضای مجازی تحلیل و خبرپراکنی میکنند فاقد تخصص و دانش و تبحر کافی در مورد 3 راس مثلث اطلاعرسانی باشند این فضای مجازی تبدیل به ابزاری میشود برای ضربه زدن به اعتماد عمومی و پایین آمدن اعتبار و حیثیت اطلاعرسانی. در چنین شرایطی معتقدم وقتی که شبکههای اجتماعی توسط افراد نابالغ- از لحاظ دانش رسانهای- اداره و خطدهی میشود و به سرعت به سمت سرازیری سوق پیدا میکند اگر مدیران و مسوولان ما به جای آنکه دست به دامان قدرت رسانهای شبکههای مجازی شوند، سکوت میکردند، خیلی بهتر بود و امروز ما شاهد سقوط عینی اعتماد عمومی به رسانهها و حتی عملکرد خود این عزیزان نبودیم!
*در واقع شما معتقدید که رسانهها هم در مورد حوادثی مثل همین حادثه سقوط هواپیمای مسافربری نتوانستهاند خوب عمل کنند و به همین خاطر جامعه و حتی مسوولان برای دستیابی به اخبار و تحلیل شرایط دست به دامان فضای مجازی شدهاند؟
این یک مساله تک بعدی نیست. در واقع شکست و کماعتبار شدن رسانههای ما ناشی از درک و فهم ناقص تعدادی از روزنامهنگاران ما از حوادث و دیدگاه نهادهای بالادستی جامعه است که فکر میکند خبر، گلولهای است که باید توسط رسانه به سمت دشمن شلیک شود. در واقع به خاطر همین دیدگاه و عدم آگاهی و دانش کافی به جرات میتوان گفت که در جریان حادثه اخیر هیچ یک از رسانهها استانداردهای جمعآوری اخبار را رعایت نکردهاند. شما به تیترهای یک روزنامههای روز یکشنبه و شنبه نگاه کنید:«عزای ملی»، «شرمساری»، «عذرخواهی کنید»، «استعفا دهید» و... اینها همه ناشی از همین دیدگاه است. یا «مثلا یکی از روزنامههای وابسته به دولت روز 21 دی ماه تیتر اولش این بود: «فرار امریکا از عین السعد با بویینگ». برداشتی که از این تیتر میشد این بود که ما امریکا را در عین السعد فلج کردیم و امریکاییهای بدبخت برای جبران این ضربه به دروغپردازی در مورد حادثه سقوط بویینگ روی آوردهاند. به نظرم این تیتر میتواند در فستیوال بدترین تیترهای خبری جهان برنده جایزه نخست شود! همین دیدگاهها نیز در نهایت باعث میشود تا بعد از اینکه خبر رسمی شلیک به هواپیما تایید شد، ضربه روحی شدیدی به رسانهها و اصحاب رسانه وارد شود که به نظر من ناشی از تحلیل ضعیف آنها همچنین نگاه نهادهای بالادستی به موضوع اطلاعرسانی در این زمینه است.
*ولی مدیران ارشد میتوانستند از همین رسانههایی که به قول شما قدرت تحلیل و اطلاعرسانی درست خود را تا حدود زیادی از دست دادهاند، استفاده کنند و برای تقویت آنها کمک کند نه اینکه خودشان راسا دست به دامان شبکههای مجازی شوند.
از رسانهها نیز استفاده کردند ولی از آنجا که فضای مجازی به خاطر خاصیتی که دارد و قدرتی که در بیان حرفهای در گوشی ناگفته پیدا کرده، امروز قدرتاش بسیار بیشتر از رسانههای عمومی و رسمی ما شده است، آنها نیز تصمیم گرفتهاند از این قدرت استفاده کنند.
*اما توییتهای نادرست و غلطانداز بعضی از مسوولان رسمی کشور تا این حد باعث بیاعتمادی افکار عمومی و بیآبرویی رسانهها شوند.
اینها همه ظاهر قضیه است... اصولا بزرگترین شکستهای تاریخی به دنبال پنهانکاری دولتمردان حاصل شده است. اتفاقا یکی از بزرگترین کشورهایی که از این ناحیه ضربه خورده خود امریکاست که به دلیل دروغگویی دولت، رییسجمهور وقت آن- نیکسون- در ماجرای واترگیت مجبور به استعفا شد. جالب اینجاست که واترگیت هم نتیجه پیگیریها و افشاگریهای دو روزنامهنگار بود. در مورد حادثه اخیر ما با 3 فاجعه بزرگ مواجه بودیم. اول سقوط هواپیما، دوم عدم رعایت صداقت و سوم همکاری رسانهای توسط رسانههای افشاگر. اینجاست که ضربالمثل قدیمی و نام آشنای هر چه بگندد نمکش میزنند، وای به روزی که بگندد نمک مصداق پیدا میکند. اینجاست که فرق بین روزنامهنگاری تحلیلی یا واقعگرایانه و روزنامهنگاری ابزاری مشخص میشود. در روزنامهنگاری تحلیلی شما به دنبال این هستید که با بررسی آثار، نشانهها و شواهد به یک نتیجه مشخص برسید یا حتی شاید نرسید! نتیجهای که ممکن است بعدا هم تغییر کند اما در روزنامهنگاری ابزاری شما اصراری ندارید که واقعیت مشخص شود و فقط خود را موظف به رسیدن به یک «نتیجه» مشخص میدانید. نتیجه و هدفی از پیش طراحی شده که به هر طریقی باید به آن برسید. برای همین این نوع از روزنامهنگاری اسلحهای شده در دست احزاب و چهرههای سیاسی و حتی اقتصادی.
*چه باید کرد؟ یعنی چطور باید اعتماد مردم را به رسانهها بازگرداند؟
با شفافیت. تا وقتی که ذهنیت بسیاری از ما ایرانیها این است که «دروغ مصلحتآمیز به ز راست فتنهانگیز!»؛ هیچ چیزی درست نمیشود. چون به خاطر همین ذهنیتی که در فکر من و شما جا افتاده خود خبرنگاران هم ممکن است وقتی که میخواهند به مواردی اینچنینی بپردازند با خودشان میگویند: نکند این مساله برای امنیت ملی تهدید باشد. مسوولان هم میگویند ما باید برای حفظ امنیت ملی از هر روشی استفاده کنیم.
باید مسوولان و تمامی ما بپذیریم که شفافیت، بهترین ابزار برای اداره یک جامعه است. شفافیتی که از طریق نهادهای مدنی مانند رسانهها، احزاب و... میتواند صورت گیرد. چراکه آنها هستند که به عنوان حلقه رابط بین قدرت و مردم میتوانند در نقش پرسشگر ظاهر شوند و از مسوولان مطالبه داشته باشند. همان طور که گفتم تا زمانی که نهادهای بالادستی جامعه فکر میکنند خبر، گلولهای است که باید توسط رسانه به سمت دشمن شلیک شود، نمیتوان به بهبود وضعیت رسانهای کشور امیدی داشت بلکه مسوولان باید بپذیرند که «صداقت» بهترین اسلحه برای اداره هر جامعهای است حتی اگر در ظاهر به ضرر ما باشد.
*پس با این تفاصیلی که شما عنوان کردید ما نباید انتظار رسانههایی را داشته باشیم که به معنای واقعی «رسانهای» باشند و بتوانند مطابق استانداردهای موجود اطلاعرسانی و افشاگری کنند...!
متاسفانه همین طور است. مگر آنکه تغییر جهتی عمیق در مورد دیدگاههای مسوولان و دولتمردان ما در خصوص رسانه و نقش و جایگاه آن رخ دهد.
باید مسوولان و تمامی ما بپذیریم که شفافیت، بهترین ابزار برای اداره یک جامعه است. شفافیتی که از طریق نهادهای مدنی مانند رسانهها، احزاب و... میتواند صورت گیرد. چراکه آنها هستند که به عنوان حلقه رابط بین قدرت و مردم میتوانند در نقش پرسشگر ظاهر شوند و از مسوولان مطالبه داشته باشند. همان طور که گفتم تا زمانی که نهادهای بالادستی جامعه فکر میکنند خبر، گلولهای است که باید توسط رسانه به سمت دشمن شلیک شود، نمیتوان به بهبود وضعیت رسانهای کشور امیدی داشت بلکه مسوولان باید بپذیرند که «صداقت» بهترین اسلحه برای اداره هر جامعهای است حتی اگر در ظاهر به ضرر ما باشد.
منبع: روزنامه اعتماد
دیدگاه تان را بنویسید