کد خبر: 415182
|
۱۳۹۹/۰۴/۰۷ ۱۶:۰۰:۰۰
| |

به بهانه ۷ تیر، سالروز بمباران شیمیایی سردشت:

مردمانِ صبورِ رنج، مردمان سردشت/ به یاد رنج­‌های 33ساله جنگی که هنوز ادامه دارد

33 سال از روز تلخی می‌گذرد که مردم سردشت با بوی نامطبوعی که نشان از دردهای سال‌های آینده زندگی‌شان داشت از خواب بیدار شدند.

مردمانِ صبورِ رنج، مردمان سردشت/ به یاد رنج­‌های 33ساله جنگی که هنوز ادامه دارد
کد خبر: 415182
|
۱۳۹۹/۰۴/۰۷ ۱۶:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| بهار عباسی- باد خنک صبح همین روزهای ابتدایی تابستان، در خیابان­‌های نزدیک به پارک سینما، در کنار خیابان­‌های خلوت شهر که البته شاید این روزها موج دوم کرونا دلیل بزرگ آن باشد، صبح روزهای بدبوی سردشت را تداعی می­‌کند. همان صبح سه‌شنبه 33 سال قبل که بوی تعفن خردل و گاز اعصاب، رنگ مرگ و نیستی را به چهره کم‌­توان شهر پاشید.

سردشت1

پارک سینما، پاتوق مردان میان­سال و پیرمردان خسته از بازی روزگار، با درختان بلند و خش‌خش صدای برگ­‌هایشان هر رهگذری را به خود فرا می‌­خواند. از اولین پیرمردی که می‌بینم در مورد دوستان شیمیایی­‌اش می‌پرسم. زمان زیادی نمی‌گذرد که تعداد زیادی از همراهان پارک‌­نشینش به جمع ما اضافه می‌شوند.

- «از طرف کمیسیون آمده‌­ای برای بررسی دوباره پرونده­‌ها؟»

میان چهره­‌های خسته با نگاه‌­هایی که از چشم­‌های زردرنگ مردانِ صبورِ رنج و خیل سوال­‌هایشان احساس خفگی می‌کنم. در جواب قهو‌ه‌­فروش دور‌ه‌­گرد پارک که سعی دارد با نشان دادن کارت شناسایی‌­اش به 74 سالگی­‌ا‌ش اشاره کند: «ببین دخترم من باید قهوه­‌هایم را بفروشم، اما اسم من را هم در لیستت بنویس. دندان‌­های مصنوعی‌­ام خراب شده­‌اند. هنوز نمی‌­توانم راحت هم نفس بکشم...»

با تکرار دوباره «نام مرا هم بنویس» می‌رود تا قهوه­‌هایش تسکین خستگی­‌های مردم پارک‌­نشین باشد. تصویر گوش‌­هایش که به خاطر شیمیایی سیاه شده بود هنوز نگاهم را متوجه خود کرده بود که با صدای یکی از دوستان به خود آمدم.

حسن عباسی، مرد 66 ساله‌­ای که به 90 می‌­زد، صدایم می‌زند تا حرف­‌هایش را به قول خودش به گوش کسی جز آدم‌­های پارک­‌نشین برساند. با لبخندی گرم و چشمانی به رنگ پاییز از روزهای سخت سردشت می‌گوید: «من اهل بناب سردشت هستم. وقتی سردشت شیمیایی شد کارگر بودم و بار سیمان خالی می‌­کردم. بوی ناآشنایی به مشامم رسید. هیچ‌کدام‌مان نمی‌دانستیم بمب شیمیایی چیست، اما همین ندانستن هم شیمیایی شدن همه ما و ویران شدن زندگی­‌ها و شهرمان را درمان نبود. من هشت بچه دارم. سال­‌ها برای تشکیل پرونده در اداره جانبازان تقاضا دادم اما هیچ جوابی نگرفتم. عجیب است اگر نگاهی به آمارها و لیست افراد بیندازید. کسانی که حتی در روز بمباران در سردشت حضور نداشته‌­اند نام‌شان در لیست و پرونده­‌شان تکمیل است. من که هنوز بعد از این همه سال، علامت­‌های بمباران شیمیایی را روی بدنم با خود حمل می­‌کنم از کمترین حق خود که پذیرش به عنوان جانباز شیمیایی است محروم هستم. انگار اگر من هم مثل خیلی از خانواده‌­های دیگر قدرت یا ثروت داشتم، راحت‌­تر می­‌توانستم حق خود و فرزندانم را محقق کنم اما افسوس.»

سردشت 2

عثمان محمدی 56ساله در ادامه حرف‌­های حسن با صدایی که سعی دارد از فاصله دورتری به من برساند، می‌گوید: «15 درصد شیمیایی من تعیین شده است ولی پرونده من را به کمیسیون نمی­‌فرستند و از حقوق محروم هستم. با اینکه دفترچه جانبازان دارم هنوز بسیاری از داروهایم را نمی­‌توانم با نرخ دولتی بخرم و مجبورم آنها را در بازار آزاد و با ریسک بالای تاریخ مصرف بخرم. وقتی شیمیایی زده شد من سرباز و در پادگان نزدیک جانبازان وظیفه بودم. در حال حاضر وضعیت بسیار بدی دارم. به خاطر خارش شدید بدن باید روزی 2 بار حمام کنم. همسرم فاطمه هم ترکش در بدنش دارد ولی چون زمان جنگ بستری شده است و پرونده بیمارستان ندارد مصدوم شیمیایی حساب نمی‌­شود. کسی هست اینها را بشنود؟»

محمد امین امینی 72 سال دارد. با یک «نه برادر جان» بلند نگاه‌­ها را متوجه خود می­‌کند و ادامه می­‌دهد: «وقتی شیمیایی آمد چشم‌هایم تیز شدند و به کوه­‌ها فرار می­‌کردیم. بعد از مصدوم شدنم به بیمارستان انتقال یافتیم. در بیمارستان به ما گفتند حمام کنید و ما هم بدن خود را می­‌شستیم. هنوز خوب به یاد دارم که از روی جنازه­‌هایی که در خیابان افتاده بود رد می­‌شدیم و کسی نبود که حتی آنها را بشوید یا خاک کند. در سردشت 2 مرد به نام­‌های «حاجی غفور» و «حاجی صالح کریمیان» جنازه­‌ها را دفن می‌کردند. خدا رحمت‌شان کند، برای تشکیل پرونده به کمیسیون شیمیایی رفته بودند اما برای آنها درصد شیمیایی تعیین نشده بود و تا لحظه مرگ از این ناراضی بودند چون آنها در آن روز گورکن بودند و قطعاً شیمیایی بودند.»

اینکه بیشتر مصدومان از حق و حقوق مصدومان شیمیایی و تاثیرات گاز خردل چیزی نمی‌­دانند موضوع عجیبی نیست اما اینکه تنها خواسته آنها دریافت داروی ماهانه به نرخ دولتی است، و تنها توقع‌شان از زندگی شاید همان اکسیژنی است که دیگر آن را هم به راحتی دریافت نمی­‌کنند، حزن‌­انگیز است. مردمان این شهر گلایه­‌ای از وضعیت سخت معیشتی خود و حتی لباس‌های کهنه و یک­رنگ‌شان ندارند؛ تنها گلایه آنها کمک به زنده ماندن‌شان و دریافت حداقل حق‌شان است که سال‌­هاست نادیده گرفته شده. این شهر نه تنها محروم از امکانات، بازار کار مناسب، وضعیت اقتصادی حداقلی و... که محروم از اکسیژن است.

یکی از مردان بلندتر داد می‌زند تا صدایش را به گوش دیگران برساند: «از ارومیه و مهاباد دکتر برای پرونده‌های کمیسیون آمد ولی معاینه کامل نشدیم و تشکیل پرونده­‌های شیمیایی دلبخواهی بود. اگر از کمیسیون آمده­‌ای نام مرا هم در پرونده­‌های جدید بنویس.»

حسین نزدیک‌­تر به من نشسته و با افسوس می­‌گوید: «من 54 سال دارم و جانباز 25 درصد هستم، اما پولی که ماهانه می­‌گیرم برای هزینه داروهای ماهانه هم کم است. انگار که کمیسیونی‌­ها از قیمت‌­ها خبر ندارند. هفت بمب به سردشت اصابت کرد. اگر تعیین درصد برای من منصفانه می‌­بود باید جانباز 70 درصد می­‌بودم. سربازان غیربومی که سردشت بودند همه بالای 70 درصد سهمیه شیمیایی گرفتند، اما درصد ما سردشتی‌­ها که روز شیمیایی در سردشت بودیم درصدهای پایین و غیرواقعی است.»

علی حسین‌­پور در تایید حرف‌های دوستش می‌­گوید: «در نزدیک سرچشمه سردشت با پسرعمویم فالوده می‌خوردیم که سردشت شیمیایی شد. او را مصدوم 50 درصد حساب کرده‌­اند ولی پرونده من بی­‌نتیجه مانده است!»

عزیز ابراهیم‌پور به یکی از مردهای کناری اشاره می‌­کند و می‌­گوید: «روز شیمیایی من گیج شده بودم. سیدمحمود پیش من بود و زخمی شده بود. او را کول گرفتم و بردم، ولی سید محمود شهید شد و من تنها ماندم.»

ناصر قادرزاده سکوت و بک‌گراند گریه‌­های عزیز را با جملاتش می­‌شکافد: «وقتی شیمیایی زده شد من سرباز بودم و چشم‌هایم تیز شدند. بوی سیر و خردل تمام شهر را گرفته بود. از همان موقع ناراحتی اعصاب دارم و سالی چند بار بدنم پوست‌­اندازی می­‌کند. می­‌خواستم خون اهدا کنم چون شیمیایی بودم نتوانستم خون اهدا کنم­.»

قدم­‌های لرزانم را به دوش می­‌کشم تا سریع­‌تر از پارک بیرون بروم شاید کورسوی امیدی در درمانگاه رازی یا قبرستان بیابم. این مردم نه می­‌خواهند باور کنند که من خبرنگار هستم، نه کارشناسی که مدت‌­هاست منتظر آمدنش از کمیسیون هستند. و نه از نشان دادن شناسنامه‌­ها و دست و پاهای تاول­‌زده­‌شان برای اثبات حرف‌هایشان ابایی دارند. مردمی که تمام روزهای 33 سال را زجر کشیده­‌اند. آن‌قدر که انگار جنگ هنوز تمام نشده است!

مسیر پارک سینما تا درمانگاه زکریای رازی می­‌تواند به اندازه ثانیه­‌های همین 33 سال عذاب­‌آور باشد وقتی با هر نگاه به عابران شک می‌کنی در اینکه شیمیایی نباشند. یاد صحبت­‌های مادرم می‌­افتم: «ما خانه بودیم وقتی شیمیایی زده شد. من و پدربزرگت چشم‌هایمان درد می‌­کرد و به سختی خودمان را به پناهگاه رساندیم. پدرت نلاس بود و به خاطر ما از میان جنازه­‌ها و شیمیایی عبور کرده بود تا خیالش از سلامت‌مان راحت شود. پدرت می‌­گفت یک تکه پارچه را خیس کرده بودم و به صورتم بسته بودم و از لابه‌­لای جنازه­‌ها رد می­‌شدم تا به خانه برسم.»

در بیماران شیمیایی وضعیت کرونا وخیم‌­تر است

قبرستان سردشت هم پاتوق مصدومان شیمیایی است. هاشم کریمیان مصدوم 40 درصد و متولد 1342 است. او را که می­‌بینم به سمتش می‌­روم. می­‌گوید: «سال 1379 ما امضا جمع کردیم و انجمن مصدومان شیمیایی تشکیل دادیم و درخواست کردیم تا کمیسیون پزشکی برای مصدومان شیمیایی سردشت تشکیل شود و خواستار عمران و آبادانی برای سردشت بودیم. بعد 33 سال هنوز شیمیایی سردشت وارد تقویم ایران نشده است. دوباره باید کمیسیون پزشکی تشکیل شود و پرونده مصدومان شیمیایی بررسی شود و کارشناس بیاورند و تاثیر شیمیایی بر مردم را بررسی کنند.»

پرستار را که می­‌بینم نزدیک‌تر می‌­روم تا گپی بزنیم. هنوز به یک متری او هم نرسیده­‌ام که می‌گوید: «لطفاً زیاد نزدیک نشوید و فاصله‌­گذاری اجتماعی را رعایت کنید. سردشت به خاطر شیمیایی و کرونا در وضعیت قرمز قرار دارد. این ماسک را هم بزنید.» در جواب سوالاتم می­‌گوید: «اینجا بیماران تشخیص داده می­‌شوند و آنها را به بیمارستان که هفت کیلومتر دورتر از شهر است می­‌فرستیم. در بیمارستان 6 دستگاه ونتیلاتور وجود دارد. قبل از کرونا، فقط شیمیایی‌­ها از دستگاه‌های تنفسی استفاده می‌­کردند اما الان بیماران کرونا هم از آنها استفاده می­‌کنند.»

یکی از پزشکان می­‌گوید: «در بیماران شیمیایی وضعیت کرونا وخیم‌­تر است. کرونا باعث شدیدتر شدن عفونت در ریه­‌ها می‌شود. چون سردشت محروم است، تجهیزات پزشکی ندارد و دستگاه‌­های تنفسی کمی در اینجا داریم. این شهر جان‌­ها داده است. حق نیست محروم بماند.»

آوات رستمیانی بازرس سابق انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت در گفت‌وگوی کوتاهی اشاره کرده است: «فاجعه بمباران شیمیایی سردشت در هفتم تیرماه سال 1366 توسط رژیم بعثی عراق اتفاق افتاد، اما تداوم رویکرد اهمال و تبعیض بعد از بمباران توسط مسئولان حکومتی ایران شبهاتی را در مفروضات بنیادین این رویداد ایجاد کرده است که راه‌حل را در لاپوشانی مسائل جست‌وجو می‌کند زیرا دستمایه گرایش بیگانگی دولت­‌ها و مسئولان ایران شده است. تو گویی شواهد شیمیایی شهر با تمام عوارضات جسمانی، روانی و شناختی مردم سردشت فاقد اعتبار بوده و بدین‌گونه مجال بذل عنایت حضرات را طلب نمی­‌کند.»

سردشت 3

اظهارات مکرر مقامات رسمی دولت در سطح وزرا و کمیسیون بهداشت و درمان مجلس مبنی بر نبود متخصصان در سردشت، پرده از نارسایی­‌ها و کمبودهای این شهر شیمیایی‌­زده می­‌گشاید که در قالب وعده­‌های توخالی باقی مانده است. در حالی که تاسیس بیمارستان اختصاصی مصدومان شیمیایی، ایجاد محیط‌زیست امن و سالم، پرداخت غرامت توسط مسببان این جنایت و... اصل فراموش‌شده مردم مصدوم و شیمیایی‌زده سردشت به شمار می‌رود.

در این رهگذر دولت تنها خود را مسئول پرداخت مقرری ماهانه عده‌­ای بسیار قلیل از مصدومان می‌­داند و کمبود متخصص، نبود مراکز درمانی ویژه مصدومان، محدودیت در استفاده از دفترچه‌­های درمانی، رایگان نبودن امکانات دارویی و معضلات عدیده دیگر، دورنمای روشنی را برای مردم این شهر به دست نمی‌دهد.

مهم‌ترین معضل قربانیان شیمیایی، شناسایی آنان به عنوان جانباز شیمیایی است

عثمان مزین دبیر کمیته حقوقی انجمن مصدومان و وکیل دادگستری در این باره می‌­گوید: «مهم‌ترین معضل قربانیان شیمیایی بحث مهم شناسایی آنان به عنوان جانباز شیمیایی است زیرا تا این مهم صورت نگیرد شاهد تحقق بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین حقوق آنها از جمله درمان و دارو نخواهیم بود.»

وی ادامه می‌دهد: «چون احراز جانبازی و شناسایی تمام هشت هزار قربانی شیمیایی شهرمان دارای بار مالی برای دولت است و تمایل دولت همواره بر اخذ مالیات از مردم است، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کند و ارائه خدمات و اجرای قوانین تکلیفی را به فراموشی می‌سپارد. به همین دلیل این معضل کماکان باقی‌ مانده است. این وضعیت در حالی است که قانون الزام دولت به شناسایی جانبازان شیمیایی سال قبل تصویب شده است و در آن قانون به طور خاص سردشت مورد تصریح واقع شده است.»

این وکیل دادگستری ادامه داد: «همگان نیک می‌دانیم که هدف از تصویب قانون اجرای بدون کم و کاست آن است و در جوامعی که قانون اینچنین مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد هرج و مرج و بی‌قانونی حاکم خواهد شد. برای چنین مواردی باید مراجع قضایی عالی ایجاد شود تا دولت‌هایی که آشکارا و بی‌محابا قانون را پایمال می‌کنند مورد محاکمه و بازخواست قرار گیرند.»

80 درصدمردم سردشت در این سه دهه حتی از شناسایی به عنوان جانباز محروم مانده‌اند

در 7 تیر 1366 سردشت توسط جنگنده‌های عراق شیمیایی می‌شود و به هیچ وجه توجیه‌پذیر نیست که فقط 20 درصد قربانیان شیمیایی این شهرستان شناسایی شده و 80 درصد در این سه دهه حتی از شناسایی هم محروم مانده باشند. بمباران شیمیایی سال 1366 سردشت توسط رژیم بعث عراق این شهر را در ردیف نخستین شهرهای قربانی سلاح­‌های کشتارجمعی در جهان قرار داد، بیش از هشت هزار نفر نیز در معرض گازهای سمی قرار گرفتند و دچار مصدومیت شیمیایی شدند. هنوز بعد از گذشت 33 سال از این رویداد، بسیاری از ساکنان شهر مشکل تنفسی دارند و درخواست آنها تشکیل دوباره کمیسیون پزشکی و تعیین درصد جانبازی برای مصدومان شیمیایی است.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها