به بهانه ۷ تیر، سالروز بمباران شیمیایی سردشت:
مردمانِ صبورِ رنج، مردمان سردشت/ به یاد رنجهای 33ساله جنگی که هنوز ادامه دارد
33 سال از روز تلخی میگذرد که مردم سردشت با بوی نامطبوعی که نشان از دردهای سالهای آینده زندگیشان داشت از خواب بیدار شدند.
اعتمادآنلاین| بهار عباسی- باد خنک صبح همین روزهای ابتدایی تابستان، در خیابانهای نزدیک به پارک سینما، در کنار خیابانهای خلوت شهر که البته شاید این روزها موج دوم کرونا دلیل بزرگ آن باشد، صبح روزهای بدبوی سردشت را تداعی میکند. همان صبح سهشنبه 33 سال قبل که بوی تعفن خردل و گاز اعصاب، رنگ مرگ و نیستی را به چهره کمتوان شهر پاشید.
پارک سینما، پاتوق مردان میانسال و پیرمردان خسته از بازی روزگار، با درختان بلند و خشخش صدای برگهایشان هر رهگذری را به خود فرا میخواند. از اولین پیرمردی که میبینم در مورد دوستان شیمیاییاش میپرسم. زمان زیادی نمیگذرد که تعداد زیادی از همراهان پارکنشینش به جمع ما اضافه میشوند.
- «از طرف کمیسیون آمدهای برای بررسی دوباره پروندهها؟»
میان چهرههای خسته با نگاههایی که از چشمهای زردرنگ مردانِ صبورِ رنج و خیل سوالهایشان احساس خفگی میکنم. در جواب قهوهفروش دورهگرد پارک که سعی دارد با نشان دادن کارت شناساییاش به 74 سالگیاش اشاره کند: «ببین دخترم من باید قهوههایم را بفروشم، اما اسم من را هم در لیستت بنویس. دندانهای مصنوعیام خراب شدهاند. هنوز نمیتوانم راحت هم نفس بکشم...»
با تکرار دوباره «نام مرا هم بنویس» میرود تا قهوههایش تسکین خستگیهای مردم پارکنشین باشد. تصویر گوشهایش که به خاطر شیمیایی سیاه شده بود هنوز نگاهم را متوجه خود کرده بود که با صدای یکی از دوستان به خود آمدم.
حسن عباسی، مرد 66 سالهای که به 90 میزد، صدایم میزند تا حرفهایش را به قول خودش به گوش کسی جز آدمهای پارکنشین برساند. با لبخندی گرم و چشمانی به رنگ پاییز از روزهای سخت سردشت میگوید: «من اهل بناب سردشت هستم. وقتی سردشت شیمیایی شد کارگر بودم و بار سیمان خالی میکردم. بوی ناآشنایی به مشامم رسید. هیچکداممان نمیدانستیم بمب شیمیایی چیست، اما همین ندانستن هم شیمیایی شدن همه ما و ویران شدن زندگیها و شهرمان را درمان نبود. من هشت بچه دارم. سالها برای تشکیل پرونده در اداره جانبازان تقاضا دادم اما هیچ جوابی نگرفتم. عجیب است اگر نگاهی به آمارها و لیست افراد بیندازید. کسانی که حتی در روز بمباران در سردشت حضور نداشتهاند نامشان در لیست و پروندهشان تکمیل است. من که هنوز بعد از این همه سال، علامتهای بمباران شیمیایی را روی بدنم با خود حمل میکنم از کمترین حق خود که پذیرش به عنوان جانباز شیمیایی است محروم هستم. انگار اگر من هم مثل خیلی از خانوادههای دیگر قدرت یا ثروت داشتم، راحتتر میتوانستم حق خود و فرزندانم را محقق کنم اما افسوس.»
عثمان محمدی 56ساله در ادامه حرفهای حسن با صدایی که سعی دارد از فاصله دورتری به من برساند، میگوید: «15 درصد شیمیایی من تعیین شده است ولی پرونده من را به کمیسیون نمیفرستند و از حقوق محروم هستم. با اینکه دفترچه جانبازان دارم هنوز بسیاری از داروهایم را نمیتوانم با نرخ دولتی بخرم و مجبورم آنها را در بازار آزاد و با ریسک بالای تاریخ مصرف بخرم. وقتی شیمیایی زده شد من سرباز و در پادگان نزدیک جانبازان وظیفه بودم. در حال حاضر وضعیت بسیار بدی دارم. به خاطر خارش شدید بدن باید روزی 2 بار حمام کنم. همسرم فاطمه هم ترکش در بدنش دارد ولی چون زمان جنگ بستری شده است و پرونده بیمارستان ندارد مصدوم شیمیایی حساب نمیشود. کسی هست اینها را بشنود؟»
محمد امین امینی 72 سال دارد. با یک «نه برادر جان» بلند نگاهها را متوجه خود میکند و ادامه میدهد: «وقتی شیمیایی آمد چشمهایم تیز شدند و به کوهها فرار میکردیم. بعد از مصدوم شدنم به بیمارستان انتقال یافتیم. در بیمارستان به ما گفتند حمام کنید و ما هم بدن خود را میشستیم. هنوز خوب به یاد دارم که از روی جنازههایی که در خیابان افتاده بود رد میشدیم و کسی نبود که حتی آنها را بشوید یا خاک کند. در سردشت 2 مرد به نامهای «حاجی غفور» و «حاجی صالح کریمیان» جنازهها را دفن میکردند. خدا رحمتشان کند، برای تشکیل پرونده به کمیسیون شیمیایی رفته بودند اما برای آنها درصد شیمیایی تعیین نشده بود و تا لحظه مرگ از این ناراضی بودند چون آنها در آن روز گورکن بودند و قطعاً شیمیایی بودند.»
اینکه بیشتر مصدومان از حق و حقوق مصدومان شیمیایی و تاثیرات گاز خردل چیزی نمیدانند موضوع عجیبی نیست اما اینکه تنها خواسته آنها دریافت داروی ماهانه به نرخ دولتی است، و تنها توقعشان از زندگی شاید همان اکسیژنی است که دیگر آن را هم به راحتی دریافت نمیکنند، حزنانگیز است. مردمان این شهر گلایهای از وضعیت سخت معیشتی خود و حتی لباسهای کهنه و یکرنگشان ندارند؛ تنها گلایه آنها کمک به زنده ماندنشان و دریافت حداقل حقشان است که سالهاست نادیده گرفته شده. این شهر نه تنها محروم از امکانات، بازار کار مناسب، وضعیت اقتصادی حداقلی و... که محروم از اکسیژن است.
یکی از مردان بلندتر داد میزند تا صدایش را به گوش دیگران برساند: «از ارومیه و مهاباد دکتر برای پروندههای کمیسیون آمد ولی معاینه کامل نشدیم و تشکیل پروندههای شیمیایی دلبخواهی بود. اگر از کمیسیون آمدهای نام مرا هم در پروندههای جدید بنویس.»
حسین نزدیکتر به من نشسته و با افسوس میگوید: «من 54 سال دارم و جانباز 25 درصد هستم، اما پولی که ماهانه میگیرم برای هزینه داروهای ماهانه هم کم است. انگار که کمیسیونیها از قیمتها خبر ندارند. هفت بمب به سردشت اصابت کرد. اگر تعیین درصد برای من منصفانه میبود باید جانباز 70 درصد میبودم. سربازان غیربومی که سردشت بودند همه بالای 70 درصد سهمیه شیمیایی گرفتند، اما درصد ما سردشتیها که روز شیمیایی در سردشت بودیم درصدهای پایین و غیرواقعی است.»
علی حسینپور در تایید حرفهای دوستش میگوید: «در نزدیک سرچشمه سردشت با پسرعمویم فالوده میخوردیم که سردشت شیمیایی شد. او را مصدوم 50 درصد حساب کردهاند ولی پرونده من بینتیجه مانده است!»
عزیز ابراهیمپور به یکی از مردهای کناری اشاره میکند و میگوید: «روز شیمیایی من گیج شده بودم. سیدمحمود پیش من بود و زخمی شده بود. او را کول گرفتم و بردم، ولی سید محمود شهید شد و من تنها ماندم.»
ناصر قادرزاده سکوت و بکگراند گریههای عزیز را با جملاتش میشکافد: «وقتی شیمیایی زده شد من سرباز بودم و چشمهایم تیز شدند. بوی سیر و خردل تمام شهر را گرفته بود. از همان موقع ناراحتی اعصاب دارم و سالی چند بار بدنم پوستاندازی میکند. میخواستم خون اهدا کنم چون شیمیایی بودم نتوانستم خون اهدا کنم.»
قدمهای لرزانم را به دوش میکشم تا سریعتر از پارک بیرون بروم شاید کورسوی امیدی در درمانگاه رازی یا قبرستان بیابم. این مردم نه میخواهند باور کنند که من خبرنگار هستم، نه کارشناسی که مدتهاست منتظر آمدنش از کمیسیون هستند. و نه از نشان دادن شناسنامهها و دست و پاهای تاولزدهشان برای اثبات حرفهایشان ابایی دارند. مردمی که تمام روزهای 33 سال را زجر کشیدهاند. آنقدر که انگار جنگ هنوز تمام نشده است!
مسیر پارک سینما تا درمانگاه زکریای رازی میتواند به اندازه ثانیههای همین 33 سال عذابآور باشد وقتی با هر نگاه به عابران شک میکنی در اینکه شیمیایی نباشند. یاد صحبتهای مادرم میافتم: «ما خانه بودیم وقتی شیمیایی زده شد. من و پدربزرگت چشمهایمان درد میکرد و به سختی خودمان را به پناهگاه رساندیم. پدرت نلاس بود و به خاطر ما از میان جنازهها و شیمیایی عبور کرده بود تا خیالش از سلامتمان راحت شود. پدرت میگفت یک تکه پارچه را خیس کرده بودم و به صورتم بسته بودم و از لابهلای جنازهها رد میشدم تا به خانه برسم.»
در بیماران شیمیایی وضعیت کرونا وخیمتر است
قبرستان سردشت هم پاتوق مصدومان شیمیایی است. هاشم کریمیان مصدوم 40 درصد و متولد 1342 است. او را که میبینم به سمتش میروم. میگوید: «سال 1379 ما امضا جمع کردیم و انجمن مصدومان شیمیایی تشکیل دادیم و درخواست کردیم تا کمیسیون پزشکی برای مصدومان شیمیایی سردشت تشکیل شود و خواستار عمران و آبادانی برای سردشت بودیم. بعد 33 سال هنوز شیمیایی سردشت وارد تقویم ایران نشده است. دوباره باید کمیسیون پزشکی تشکیل شود و پرونده مصدومان شیمیایی بررسی شود و کارشناس بیاورند و تاثیر شیمیایی بر مردم را بررسی کنند.»
پرستار را که میبینم نزدیکتر میروم تا گپی بزنیم. هنوز به یک متری او هم نرسیدهام که میگوید: «لطفاً زیاد نزدیک نشوید و فاصلهگذاری اجتماعی را رعایت کنید. سردشت به خاطر شیمیایی و کرونا در وضعیت قرمز قرار دارد. این ماسک را هم بزنید.» در جواب سوالاتم میگوید: «اینجا بیماران تشخیص داده میشوند و آنها را به بیمارستان که هفت کیلومتر دورتر از شهر است میفرستیم. در بیمارستان 6 دستگاه ونتیلاتور وجود دارد. قبل از کرونا، فقط شیمیاییها از دستگاههای تنفسی استفاده میکردند اما الان بیماران کرونا هم از آنها استفاده میکنند.»
یکی از پزشکان میگوید: «در بیماران شیمیایی وضعیت کرونا وخیمتر است. کرونا باعث شدیدتر شدن عفونت در ریهها میشود. چون سردشت محروم است، تجهیزات پزشکی ندارد و دستگاههای تنفسی کمی در اینجا داریم. این شهر جانها داده است. حق نیست محروم بماند.»
آوات رستمیانی بازرس سابق انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت در گفتوگوی کوتاهی اشاره کرده است: «فاجعه بمباران شیمیایی سردشت در هفتم تیرماه سال 1366 توسط رژیم بعثی عراق اتفاق افتاد، اما تداوم رویکرد اهمال و تبعیض بعد از بمباران توسط مسئولان حکومتی ایران شبهاتی را در مفروضات بنیادین این رویداد ایجاد کرده است که راهحل را در لاپوشانی مسائل جستوجو میکند زیرا دستمایه گرایش بیگانگی دولتها و مسئولان ایران شده است. تو گویی شواهد شیمیایی شهر با تمام عوارضات جسمانی، روانی و شناختی مردم سردشت فاقد اعتبار بوده و بدینگونه مجال بذل عنایت حضرات را طلب نمیکند.»
اظهارات مکرر مقامات رسمی دولت در سطح وزرا و کمیسیون بهداشت و درمان مجلس مبنی بر نبود متخصصان در سردشت، پرده از نارساییها و کمبودهای این شهر شیمیاییزده میگشاید که در قالب وعدههای توخالی باقی مانده است. در حالی که تاسیس بیمارستان اختصاصی مصدومان شیمیایی، ایجاد محیطزیست امن و سالم، پرداخت غرامت توسط مسببان این جنایت و... اصل فراموششده مردم مصدوم و شیمیاییزده سردشت به شمار میرود.
در این رهگذر دولت تنها خود را مسئول پرداخت مقرری ماهانه عدهای بسیار قلیل از مصدومان میداند و کمبود متخصص، نبود مراکز درمانی ویژه مصدومان، محدودیت در استفاده از دفترچههای درمانی، رایگان نبودن امکانات دارویی و معضلات عدیده دیگر، دورنمای روشنی را برای مردم این شهر به دست نمیدهد.
مهمترین معضل قربانیان شیمیایی، شناسایی آنان به عنوان جانباز شیمیایی است
عثمان مزین دبیر کمیته حقوقی انجمن مصدومان و وکیل دادگستری در این باره میگوید: «مهمترین معضل قربانیان شیمیایی بحث مهم شناسایی آنان به عنوان جانباز شیمیایی است زیرا تا این مهم صورت نگیرد شاهد تحقق بدیهیترین و ابتداییترین حقوق آنها از جمله درمان و دارو نخواهیم بود.»
وی ادامه میدهد: «چون احراز جانبازی و شناسایی تمام هشت هزار قربانی شیمیایی شهرمان دارای بار مالی برای دولت است و تمایل دولت همواره بر اخذ مالیات از مردم است، از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکند و ارائه خدمات و اجرای قوانین تکلیفی را به فراموشی میسپارد. به همین دلیل این معضل کماکان باقی مانده است. این وضعیت در حالی است که قانون الزام دولت به شناسایی جانبازان شیمیایی سال قبل تصویب شده است و در آن قانون به طور خاص سردشت مورد تصریح واقع شده است.»
این وکیل دادگستری ادامه داد: «همگان نیک میدانیم که هدف از تصویب قانون اجرای بدون کم و کاست آن است و در جوامعی که قانون اینچنین مورد بیمهری قرار میگیرد هرج و مرج و بیقانونی حاکم خواهد شد. برای چنین مواردی باید مراجع قضایی عالی ایجاد شود تا دولتهایی که آشکارا و بیمحابا قانون را پایمال میکنند مورد محاکمه و بازخواست قرار گیرند.»
80 درصدمردم سردشت در این سه دهه حتی از شناسایی به عنوان جانباز محروم ماندهاند
در 7 تیر 1366 سردشت توسط جنگندههای عراق شیمیایی میشود و به هیچ وجه توجیهپذیر نیست که فقط 20 درصد قربانیان شیمیایی این شهرستان شناسایی شده و 80 درصد در این سه دهه حتی از شناسایی هم محروم مانده باشند. بمباران شیمیایی سال 1366 سردشت توسط رژیم بعث عراق این شهر را در ردیف نخستین شهرهای قربانی سلاحهای کشتارجمعی در جهان قرار داد، بیش از هشت هزار نفر نیز در معرض گازهای سمی قرار گرفتند و دچار مصدومیت شیمیایی شدند. هنوز بعد از گذشت 33 سال از این رویداد، بسیاری از ساکنان شهر مشکل تنفسی دارند و درخواست آنها تشکیل دوباره کمیسیون پزشکی و تعیین درصد جانبازی برای مصدومان شیمیایی است.
دیدگاه تان را بنویسید