«رفاه صدقهای یا رفاه توسعهای؟» (تفاوت 1 از 8)
محمدجواد آذریجهرمی در یادداشتی نوشت: بخواهیم یا نخواهیم، هر روز یکی از هزاران چهره درد فقر و کمبرخورداری رژه میرود در برابر چشمان ما؛ درد «زندهماندن» که نه میشود ندیدش و نه میشود در برابرش واکنشی نشان نداد.
اعتمادآنلاین| محمدجواد آذریجهرمی در یادداشتی نوشت: بخواهیم یا نخواهیم، هر روز یکی از هزاران چهره درد فقر و کمبرخورداری رژه میرود در برابر چشمان ما؛ درد «زندهماندن» که نه میشود ندیدش و نه میشود در برابرش واکنشی نشان نداد.
به گزارش روزنامه شرق، تفاوت رویکردها از همین ابتدا و از همین درد «زندهماندنِ» کمتر برخوردارها شروع میشود و پرسش درباره این واقعیت که چرا باید انسانها و دهکهایی از جامعه چنین در رنج «زندهماندن» صبح را شب کنند؟ چگونه باید این پایهایترین نیاز بشر را تأمین کرد؟ (گرچه معیشت هدف زندگی انسانها نیست و انسان در این دنیا نیامده تا بجنگد برای «زندهماندن»؛ اما اگر این اساسیترین نیاز آدمی برآورده نشود، چیزی باقی نخواهد ماند برای «زندگیکردن»). همینجاست که دو نوع نگاه شکل میگیرد:
• در نگاه اول، درد فقر با ارزانکردن ارزاق عمومی میسر میشود. نگاهی که پاسخ سریع برای حل مشکل فقر را در پولپاشی دولتی مییابد. رویکردی که در آن دولت دستش را تا آرنج در دل بازار میبرد و گمان میکند اقتصاد طفل خردسالی است که با دستور و عتاب و خطابش به مسیری که او بخواهد میرود. همان که راهحل تمام مشکلات معیشتیاش پیداکردن سلطانهاست؛ نگاهی که در «زندهماندن» متوقف میشود!
• اما نگاه دیگری هم میشود به مسئله داشت؛ رفتن سراغ این پرسش که چرا انسانی نیازمند به کمک باشد؟ چرا فرصت مؤثربودن از یک انسان دریغ شده است؟ این معیشت به چالش کشیدهشده، محصول کدام سیستم و ساختار است؟ در واقع بهجای دادن شکلات به کودکی که از درد جیغ میزند، زمان میخرد برای پیداکردن و حلکردن ریشه درد. نشانههای مرض را پاک نمیکند، سیستم را متعادل میکند. تلخی و فشار را تحمل میکند برای پاسخهای درست و مانا.
در نگاه دوم یا همان نگاه «زندگیکردن»، مسئله اصلی ما میشود توسعه. توسعه مسئله اصلی امروز ماست؛ همان مسئلهای که زیرکانه در پس فقر، نابرخورداری، بیکاری و... پنهان شده است و آنها را در برابر چشمان ما میرقصاند.
مشکل شهروند کمبرخوردار اگرچه «زنده ماندن» است، ولی نه با تأمین حداقلها مشکل او حل میشود و نه حتی بدون توسعهیافتگی، راهحلهای معیشتی امکانپذیر است.
هزار نهاد صدقهای، حمایتی، قرارگاهی و جهادی دیگر هم تشکیل شود یا با علاجهای دستوری و مقطعی، چسب زخمهایی نامرغوب روی این زخم بیندازیم، مشکل اصلی تنها عمیقتر میشود؛ مشکلی که امروز منجر به آن شده است که بیش از یکسوم از جامعه در حال نبرد با خط فقر باشند.
توسعه تعاریف مختلفی دارد؛ اما میشود آن را رسیدن جامعه به جایی دانست که انسانها میتوانند بدون محدودیت در دسترسی به منابع، در تولید و عرضه مشارکت داشته باشند. در واقع توسعه چیزی جز دسترسی آزادتر و بازتر شهروندان به منابع ملی و مشارکتورزی در آن نیست.
شاید انسانی که در برابر چشمان ما با فقر دستوپنجه نرم میکند، انسانی است که دسترسی برابر و آزادانهای به آموزش یا بهداشت مناسب نداشته است؛ انسانی باشد که پارتی مناسب برای یافتن شغل نداشته است (و پارتی همان دسترسی محدود افراد محدود همیشگی است)؛ شاید دسترسی به منابع بانکی برای راهاندازی یک شغل نداشته باشد یا شاید کسی که دسترسی آزاد به هزاران فرصتی که در این روزها محدود شده است به منابع مالی خاص، مجوزهای خاص، تأیید صلاحیتهای خاص و... (همان انحصاری که این روزها در همه ابعاد جامعه رخ داده)، در حقیقت آن فرد، تجسم جامعهای است که فرصتِ بودن و مشارکتورزیدن در «چرخه تولید کشور» از او دریغ شده است.
پس یکی از مشکلاتی که باید از شهروند کمبرخوردار حل شود، «آزادسازی فرصت پیوستن به چرخه تولید کشور» است.
هر روز کسی به بهانهای از این چرخه محروم میشود و ما به سمت سیستمی با دسترسیهای محدودتر گام برمیداریم؛ سیستمی که بخش عمدهای از شهروندان آن بهراحتی امکان نقشآفرینی ندارند.
انسانی که از درد فقر به خود میپیچد، خود ماییم! خود مایی که فقط بر اساس شانس در خانوادهای کمتربرخوردارتر، در مکانی کمتربرخوردارتر، با دسترسیهایی کمتر به منابع متعدد آموزشی، بهداشتی، اخلاقی و اقتصادی به دنیا آمد یا بزرگ شد.
به آینه ماشین نگاه کنید، راست میگوید «واقعیت از آن چیزی که فکر میکنید به شما نزدیکتر است».
دیدگاه تان را بنویسید