رخت سیاه بر تن سبز چیا
سومین سانحه، قربانیانش شعله، آرشام، داود و کاوه بودند، کسانی که برای آینده بهتر این سرزمین راهی سفری بیبازگشت شدند و بار دیگر آتشی در دل دوستداران محیط زیست زدند که خاموش نخواهد شد.
اعتمادآنلاین| حوالی ساعت سه صبح بود، در آن خنکای هوای 14 خرداد 1400 که شعله قادری، آرشام عزیزی، داود باخیش و کاوه خسروزاده به همراه 11 نفر دیگر از اعضای انجمن سبز چیا در پارک شانو مریوان سوار مینیبوس بنز قرمز رنگ شدند تا آفتاب نزده خودشان را به بانه برسانند.
به گزارش روزنامه اعتماد، برنامه این بود که با همراهی اعضای «پاژین» بانه صعودی اعتراضآمیز به قله آربابا در حوالی این شهر داشته باشند، مشابه سالهای پیش، امسال هم جنگلهای زاگرس شمالی در مریوان و بانه و شهرهای دیگر کردنشین میسوخت و اعضای انجمن سبز چیا، باز هم با دست خالی، تلاش میکردند بلوطهای زاگرس را نجات دهند.
مینیبوس همان ساعت سه یا دقایقی پس از آن به راه افتاد، در آن تاریکی هوا و نسیم شبانهای که از لای پنجره خودش را به داخل میکشید و به صورت مسافران میزد، هر کدام چه فکری در سر داشتند؛ شاید آرشام خوابش برده بود.
شعله، نوعروس و ساکن شهرکانی دینار که چند ماهی میشد با یکی دیگر از اعضای انجمن ازدواج کرده بود و میخواست در این صعود همراه دیگر اعضای انجمن باشد، شاید در حال فکر کردن به برنامههای زندگیاش بود، کاوه همواره در برنامههای اطفای حریق حضور داشت، او شاید خواب خاموش کردن آتش و نجات بلوطها را میدید، داود ساکن روستای مِرگ در نزدیکی مریوان بود و همواره در برنامههای پاکسازی روستا حضور داشت، او حوالی ساعت 5.40 یا 5.45 چه سودایی در سر داشت؟ در آن ساعت محتوم که هوا رو به روشنایی گراییده و میشد از پنجره، سبزی طبیعت اطراف جاده و کوهستان را دید، کوهستانی که بلوطهایش چون جان برای مسافران آن مینیبوس عزیز بودند، در این ساعت صبح که راننده به روستای سوته نزدیک شهر سقز رسید و کامیونی روبهرویشان ظاهر شد و مینیبوس چونان دستمال سرخی که در هوا تاب میخورد تا به زمین بیفتد، به پایین افتاد و در کنار درختی آرام گرفت.
در آن لحظه دیگر شعله، آرشام، داود و کاوه جانی در تن نداشتند و کاک بلال و کاک هوشیار دردی شدید در گردن احساس میکردند. خواهر آرشام هم نمیدانست از درد پای شکستهاش به خود بپیچد یا دردی که از پیکر بیجان آرشام بر جانش نشسته بود.
این اولینبار نیست که انجمن سبز چیا، روی جامه سبز خویش سیاه میپوشد، سوم شهریور 1397 زمانی که شریف باجور و امید حسینزاده به همراه دو جنگلبان برای اطفای حریق زاگراس به سمت جنگلهای حوالی روستای پیله از توابع مریوان با دست خالی رفتند، هیچ کدام زنده بازنگشتند، پیکر این دو عزیز مریوان، با حضور پرتعداد مردم در دامنههای زاگرس به خاک سپرده شده، آنها در حالی که خاک بر گور جوانانشان میریختند، شعر میخواندند و ساز میزدند.
سه سال بعد در نخستین روزهای فروردین 1400 سامان سیدی بر اثر چپ شدن ماشین کشته شد و داغی دیگر بر دل فعالان محیطزیست گذاشت، سومین سانحه، قربانیانش شعله، آرشام، داود و کاوه بودند، کسانی که برای آینده بهتر این سرزمین راهی سفری بیبازگشت شدند و بار دیگر آتشی در دل دوستداران محیط زیست زدند که خاموش نخواهد شد.
همان روز جمعه که پیکرها به مریوان بازگشت، مراسم خاکسپاری انجام شد، این را جمال قادری از اعضای انجمن سبز چیا به ما میگوید، به واسطه شیوع کرونا نمیشد مراسمی درخور این عزیزان برگزار شود و آنها هم نمیخواستند با برگزاری گردهمایی داغی بر داغی اضافه کنند، از اینرو کارها به سرعت انجام شد تا چهار فعال محیطزیست در خاکی که برای حفاظت از آن زندگیشان را گذاشته بودند، آرام گیرند.
جمال قادری از نزدیک کاوه و آرشام را میشناخت، همان کاوهای که به گفته او در بسیاری از برنامههای مهار آتشسوزی حضور داشت و از جان خویش برای اطفای حریق مایه میگذاشت یا آرشام 12 ساله که در گروه کودکان و نوجوانان سرآمد بود و به تازگی به بخش آموزش انجمن رفته بود تا بتواند با یادگیری بیشتری به یکی از نیروهای سرآمد و درخشان انجمن بدل شود. قادری کارهای داود را از دور دنبال میکرده و میداند که او هم در آموزش محیط زیست در روستا و هم در مهار آتشسوزیها کارنامه درخشانی دارد.
زمانی که صحبت به شعله قادری میرسد از او به عنوان عضوی از انجمن یاد میکند که با همسرش از اعضای خوب انجمن و گروه کوهنوردی بود، عضوی که 14 خرداد 1400 پرونده زندگیاش در آن مینیبوس بنز قرمز رنگ بسته شد.
قادری میگوید قرار بود در این برنامه علاوه بر اعتراض به سوختن جنگلهای زاگرس و تخریبهای گستردهای که در آن رخ میدهد آرزوی صلح و دوستی بین همه انسانها داشته باشند و در همین راستا 12 کبکی که درمان شده بودند در قله رها شوند اما مسافران به مقصد نرسیده خود پر کشیدند.
او از حضور کامیون در این جاده متعجب است، در این جاده حضور کامیون و ماشین باربری ممنوع است و حال در آن ساعت صبح به یکباره یکی از آنها پیدایش شده، به مینیبوس بنز قرمز رنگ برخورد کرده، باعث مرگ چهار نفر شده، سه نفر زخمی همچنان در بیمارستانهای سقز و سنندج بستری هستند و هشت نفر دیگر هم سرپایی درمان شده و با رضایت خود مرخص شدهاند. جمال قادری خود خبر را ساعت 10 دقیقه به 6صبح همان صبح جمعه شنیده، حدود 5 تا 10 دقیقه قبل از فاجعه، وقتی که مینیبوس به 30 کیلومتری سقز رسیده بوده.
آیا چیا توان بلند شدن از زیر بار این فاجعه را دارد؟ قادری ابتدا به شهادت شریف باجور و امید حسینزاده اشاره میکند، به شهریور سیاه 1397 که باعث شد این دو عضو اصلی انجمن از دست رفته و پشت چیا خم شود.
او میگوید اگر آن روزها همفکری و همراهی مردم و انجمنها نبودند چیا به خاطرهای در یاد مردم تبدیل میشد اما آنان چون کوهی پشت فعالان محیط زیست ایستادند و از آنها حمایت کردند، فروردین امسال هم که سامان سیدی در سانحه جادهای و با چپ کردن ماشین جان باخت باز هم مردم همراهی کردند و با درگذشت چهار نفر در 14 خرداد که کشتههای چیا را به 7 نفر رساند باز هم شاهد همدلی مردم هستیم. نشانهاش را میشود از همان روز بعد از خاکسپاری دید، در این روز اعضای انجمن به 6 نقطه شهرستان مریوان که دچار آتشسوزی بود، اعزام شدند. این آتشسوزیها تا غروب مهار شد، از نظر او برای اعضای چیا ناامیدی معنا ندارد، آنها عزادارند اما با توانی بیشتر از قبل به مقابله با آتش میروند.
انجمن سبز چیا بیش از دو هزار عضو رسمی و 10 هزار عضو غیررسمی دارد که برای اطفای حریق به کمکشان میآیند.
مردمان مریوان و شهرهای اطراف میدانند که زاگرس اصلیترین داشته آنهاست، از اینروست که برای نجات آن از جان نیز فروگذار نمیکنند، آن زمان که مسوولان پشت میزهایشان نشستهاند، آن وقت که به پرسش خبرنگاران اینطور پاسخ میدهند که اینها آثار تغییر اقلیم است و کاری برایش نمیشود کرد، در همه این زمانها شریف باجورها، امیدها، شعلهها، آرشامها، داودها، کاوهها، سامانها در میدان با دست خالی در حال خاموش کردن آتشی هستند که به جان زندگی و طبیعتشان افتاده است.
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگسترد/ آن که نهالِ نازک دستانش/ از عشق/ خداست/ و پیشِ عصیانش/ بالای جهنم/ پست است. (ا.بامداد)
دیدگاه تان را بنویسید