روزبه کردونی، رئیس مؤسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی:
نباید آسیبهای اجتماعی در حد عکس یادگاری باقی بمانند / بحرانهای اجتماعی باید تبدیل به اولویت اول همه باشد
رئیس مؤسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی گفت: نباید آسیبهای اجتماعی در حد عکس یادگاری باقی بمانند. هرکس نظری کلی درباره یک آسیب اجتماعی میدهد و میرود. صفر تا صد یک آسیب باید احصا شود و به شکل جزئی همه سطوح درگیر با آن وارد میدان شوند.
اعتمادآنلاین| در مقطعی عجیب از تاریخ زندگی میکنیم. خبرهای تلخ، آمارهای گزنده و مرثیههای ناتمام ما را محاصره کردهاند. از سوی دیگر، تورمهای لجام گسیخته معیشت طیف گستردهای از مردم را دچار مشکل کرده و خط فقر براساس آمارهای رسمی برای یک خانواده با بعد استاندارد چهارنفره از هفتمیلیون عبور کرده است. در واقع شرایط اقتصادی عرصه را آنقدر به همگان تنگ کرده که مسائل اجتماعی و بحرانهای این حوزه زیر سایه چالشهای اقتصادی قرار گرفته تا جایی که دغدغه اصلی سطوح مختلف جامعه در همین مصایب اقتصادی خلاصه میشود.
به گزارش هشمهری، نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری هرگز به اندازه امسال بر مسائل اقتصادی تأکید نداشتند و حول آن شعار نمیدادند و مردم هرگز تا این اندازه نسبت به بحرانهای اجتماعی بیتفاوت نبودند؛ آنقدر که حقوق اجتماعیشان را حتی از فهرست مطالبات همیشگی خارج کنند و صرفا بهدنبال قدرتمندی باشند که معیشت آنها را بهبود ببخشد.
در سال98، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی اعلام کرد که اگر بخواهیم سن جرم را با 30سال پیش مقایسه کنیم، میبینیم که آسیبها و جرم به سمت جوانترشدن پیش میرود. سن اعتیاد 19سال است و سن اقدام بهخودکشی هم بسیار پایین آمده است. متأسفانه هماکنون در مورد آسیبهایی مانند طلاق، وضعیت خوبی نداریم و براساس آمارهایی که مسئولان میدهند از هر سه ازدواج یکی به طلاق میانجامد. همچنین براساس گزارش فراتحلیلی که مؤسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی مستند به برخی گزارشهای ملی، نظیر ارزشها و نگرشهای ایرانیان موج اول و دوم و سوم؛ پیمایش ملی فرهنگ سیاسی مردم ایران و وضعیت اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعه ایران و کتاب امید اجتماعی: چیستی، وضعیت و سببشناسی، تهیه کرده است آورده شده که در سالهای53 و 83 از افراد خواسته شده تا یک نردبان دهپلهای را درنظر بگیرند و رتبه آینده کشور را در آن مشخص کنند. میانگین رتبه افراد در این دوپیمایش بهترتیب 9 و 7بوده است؛ در فاصله سیسال، از امید مردم به آینده کشور کاسته شده است.
در پیمایش دیگری، در سال74، 38درصد افراد معتقد بودهاند که زندگی نسلهای آینده بهتر خواهد شد، درحالیکه این افراد امیدوار، تنها 10سال بعد، در سال 84 به 27درصد کاهش پیدا کرده بودند؛ در یک بازه 10ساله، 10درصد به ناامیدی اجتماعی افزوده شده است. کمی جلوتر اگر بیایم، در سال 94، پیمایش دیگری انجام شده که در آن، 76درصد افراد اعتقاد داشتند که در آینده فاصله بین فقرا و ثروتمندان افزوده خواهد شد. جزئیات این پیمایش حکایت از آن دارد که در سال94، بیش از 74درصد افراد بر این باور بودهاند که رواج صفات مثبت (امانتداری، صداقت، گذشت و...)در جامعه کاهش پیدا خواهد کرد. پیمایشی دیگر نیز که مربوط به سال95 است حکایت از آن دارد که امید به آینده بهتر در برخی استانها بسیار پایین آمده است.
بر این اساس ساکنان زنجان، سیستانوبلوچستان و سمنان 10سال آینده را بسیار نامطلوب پیشبینی کردهاند. همه این اعداد در حالی به شکل هشدار ضمیمه این گزارش شده است که در پنج سال گذشته وقایع دو سه سال اخیر و شیوع ویروس کرونا و... هنوز تأثیرات منفی خود را بر جامعه نگذاشته بودند و شاید وقت آن رسیده که باور کنیم: فرسایش امید، سرعت گرفته است. برای بهبود جراحت جامعه نیاز به این است که همه سطوح مداخلهگر نقشهای خود را دوباره بیافرینند و از ساحت کارشناسیشده وارد بحران و آسیبهای اجتماعی شوند. فعالان مدنی، روزنامهنگاران، مسئولان و سیاستگذاران همه باید در ابتدا بحران ناامیدی اجتماعی را پذیرفته و نقش خود را برای کاهش آن شناسایی کنند و وارد میدان شوند. امروز درباره راههای مواجهه با بحرانهای موجود با روزبه کردونی، رئیس مؤسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی، به گفتوگو نشستهایم و برای «چه باید کرد»های این روزگار پاسخهایی یافتهایم.
*این روزها آسیبهای اجتماعی در سایه مسائل اقتصادی به حاشیه رانده شده تاجایی که حتی خردهبرنامههایی که توسط مداخلهگران و فعالان اجتماعی دنبال میشود به شکل مُسکن عمل میکند؛ مُسکنهایی که شاید بهطور موقت حال افراد را بهتر کند اما درنهایت هیچ آسیبی را به شکل ریشهای درمان نمیکند...فعالان این حوزه باید در میان این آشوب چه رویکردی داشته باشند تا به نتیجه قابل دفاعی برسند؟
وقتی میخواهیم درباره مسائل اجتماعی یک جامعه صحبت کنیم، مهم است که آن جامعه را بهخوبی شناخته باشیم. اگر شناخت شما بهعنوان مداخلهگر از مختصات آن جامعه کافی نباشد، راه به جایی نمیبرید. اصولا باور من این است که هیچ سیاست و هیچ برنامه و هیچ پروژهای در جامعه مأیوس موفق نمیشود و به نتیجه نمیرسد.
*مداخلات در حوزه اجتماعی هم با این شیوه به نتیجه نمیرسد. برای مثال شما ممکن است برنامهای مدون برای کاهش آسیبهای اجتماعی داشته باشید اما چون شناخت کافی ندارید یا چون میزان ناامیدی اجتماعی حاکم بر جامعه را درک نکردهاید، آب در هاون کوبیدهاید.
در جامعهای که امید از بین رفته باشد، نه مداخله موفقی خواهید داشت نه سیاستگذاریهای شما منتج به نتیجه قابلقبول میشود.
*چه شد که جامعه ایران به جایی رسید که دیگر حتی هشدارهای جامعهشناسان کارگر نمیافتد؟ آیا ما در مقطع تلخی از تاریخ زندگی میکنیم یا زیر لایههای این شهر همیشه همین یأس مستمر وجود داشته است؟
جامعه ایران در مقطع عجیبی از تاریخ بهسر میبرد. انگار در حال تجربه چلههایی از مصیبتیم. شما اگر چند سالی را که بر ما گذشته است بررسی کنید، با اتفاقهای بسیار تلخی مواجه خواهید شد. سیل، زلزله، آتشسوزی، هواپیمای اوکراینی، حادثههای تروریستی اهواز، سیستانوبلوچستان، جنگلسوزیها، قتلهای عجیب و ناموسی مثل اتفاقی که برای بابک خرمدین یا رومینا اشرفی افتاد، تورمهای دورقمی، سقوط ارزش ریال و بهتبع آن کاهش قدرت خرید مردم، تحریم بیسابقه که علاوه بر فشارهای اقتصادی فشارهای روانی بسیاری هم با خود به همراه داشته است... در کنار همه اینها ناگهان ویروسی عجیب و یک اپیدمی جهانی هم وارد کشور میشود؛ بیش از 80هزار نفر جان خود را ازدست دادهاند، بدون آنکه حتی امکان سوگواری برای آنها توسط بستگانشان وجود داشته باشد؛ ویروسی که تعاملهای جمعی را از بین برده است و آدمها را با غمهایشان تنها میگذارد.
*محصول نهایی زیستن در چنین شرایطی چه خواهد بود؟ چه آیندهای برای این جامعه متصورید؟
در چنین جامعهای تابآوری اجتماعی از بین میرود و روح جمعی در این جامعه زخمی است. برای مواجهه با این جامعه و مداخله و سیاستگذاری در آن نمیتوان از الگوریتمهای گذشته استفاده کرد. این نکته مهمی است که جامعه روشنفکری هم در تمامی این سالها دنبال امید آفرینی به جامعه نبوده است و این خود یکی از آسیبهایی است که امروز بروزکرده و گریبانگیر ما شده است. نباید فراموش کنیم که ظرفیتهای بسیاری در همین جامعه وجود دارد. اینکه جامعه ایرانی با وجود همه این مشکلات هنوز زنده و بالنده است و روحیه خیر جمعی در آن وجود دارد، این پیام را دارد که نباید نگاه سیاهنمایانه به این جامعه داشته باشیم. درست است که وضعیت امید اجتماعی مناسب نیست اما جامعه ایرانی نشان داده همواره از خاکستر خود زاییده شده و دوباره پیش میرود و آینده روشنی برای خود رقم میزند.
اگر امروز از فرسایش امید سخن میگوییم برای آن است که هشداری به فعالان اینحوزه و سیاستگذاران بدهیم تا تمام توان خود را برای بهبود جامعه بگذارند و اجازه ندهند ناامیدی بر آنها چیره شود.
*امروز آمارهای تلخی به گوش مردم میرسد. مثلا در هشتماه نخست سال قبل، اعلام شد که خودکشی در ایران حدود 5درصد افزایش پیدا کرده است. شما اگر بخواهید از منظر خودتان افزایش آمار سیاه در جامعه را تحلیل کنید و برای کاهش آن راهکار ارائه دهید، پیشنهادتان چیست؟
نمیتوان با چنین جامعهای که در سؤالهای قبل به تشریح آن پرداختیم، صرفا با عدد و رقم حرف زد و آن را بررسی کرد. نکته مهم بعدی این است که متأسفانه وقتی میخواهیم رویکرد اصلاحی با جامعه داشته باشیم بلافاصله آن را به عدد و رقم تبدیل میکنیم درحالیکه واقعیتی که در جامعه وجود دارد، متفاوت است و نیاز به نگاه اصلاحی دارد. تمام نظرسنجیها نشان میدهد که ما در دوره فرسایش امید و ازبینرفتن سرمایه اجتماعی قرار داریم. اما مشکل اصلی کجاست؟ مشکل از جایی شروع میشود که مهارت ورود به مسائل اجتماعی وجود ندارد. نیت خیر برای انجام کار خیر، کافی نیست. باید مهارت ورود به حوزه اجتماعی را داشته باشیم. خیلی مهم است که بدانیم از چه ساحتی وارد مسائل شویم تا هم شناخت کافی از این مسائل داشته باشیم و هم بتوانیم برای حل مشکلات موجود راهکارهای سالم و مفید ارائه کنیم. یک نکته هم اضافه کنم که هنوز هیچ مطالعه جامعی درخصوص تأثیرات کرونا بر مسائل و آسیبهای اجتماعی منتشر نشده است که بتوان متقن و مستند به شواهد درخصوص افزایش یا کاهش خودکشی متأثر از کرونا ادعا کرد.
*به ظن شما نقطه ورود ما کجا باشد؟ از چه ساحتی به امور تسلط پیدا کنیم؟ یا همان سؤال سنتی همیشه... چه باید کرد؟ و اصلا کدام مسائل باید در اولویت رسیدگی قرار بگیرند؟
هرکس باید در ساحت خودش پاسخ به این سؤال را پیدا کند. روزنامهنگار از یکسو، فعال معدنی از یکسو و سیاستگذار و صاحبان قدرت از سوی دیگر باید ساحت ورود خود به این مقوله را پیدا کند. همچنین باید بپذیریم که آنچه امروز جامعه با آن درگیر است، محصول کار همه ماست. نخستین نقطه خطا این است که همدیگر را بهخاطر شکلگیری وضع موجود مقصر بدانیم.
اقدامهای پیشگیرانه در این حوزه بسیار اهمیت دارند. قبل از اینکه به مداخله برای کنترل و کاهش برسیم، باید سراغ همین اقدامها برویم. باید بگویم که در گام نخست باید نزاع در این کشور، کاهش پیدا کند. نزاع بین مردم با مردم، مردم با حکومت، حکومت با مردم و حتی نزاع بین خود مسئولان باید به حداقل برسد. تنشهای ناشی از این نزاعها اثرات منفی جبرانناپذیری روی مردم میگذارد. بهواسطه گسترش این نزاعها، مسائل جامعه به حاشیه رفته است و تا وقتی که این سطح از تنش در جامعه وجود دارد، اصلا مسائل اجتماعی دیگر به چشم نمیآید. بنابراین در پاسخ به «چه باید کرد» میگویم باید بهدنبال گسترش صلح و آرامش و پرهیز از نزاع بود. نخستوزیر سابق هند میگوید: وقتی راستی در قلب داشته باشی، شخصیت زیبایی داری، وقتی زیبایی شخصیت داری، هارمونی در خانه داری، وقتی هارمونی در خانه داشته باشی، در جامعه نظم داری و وقتی در جامعه نظم داشته باشی، صلح اتفاق خواهد افتاد.
*شرایط جامعه در عصر تکنولوژی مدام در حال تغییر است. در موقعیتی که امروز در آن قرار داریم، نقش جامعهشناسان چطور باید بازآفرینی شود؟ چرا هشدارهای آنها کارکرد خود را از دست داده است؟
رویکردی وجود دارد به نام رویکرد خطایی وجود دارد به نام EOE (ای اوای) که تعدادی از جامعهشناسان به آن باور دارند. وقتی به این افراد میگویی که میخواهم خودکشی را در منطقهای کاهش دهم، به تو براساس این رویکرد پاسخ میدهند: در ابتدا باید فقر در آن منطقه از بین برود، مشکلات خانوادگی حل شود، مهاجرت از بین رود، بیکاری ریشهکن شود و به مسائل هویتی رسیدگی شود، بعد خودکشی کمکم کاهش پیدا میکند. در واقع این گروه بر این باورند که همهچیز باید حل شود تا برای مثال آمار خودکشی 5درصد کاهش پیدا کند. این، رویکرد غیرقابلقبولی است. رویکردهایی مشابه این رویکرد باید توسط جامعهشناسان اصلاح شود.
*آیا سطوح دیگر درگیر این ماجرا رفتار درستی در مواجهه با آسیبهای اجتماعی داشت ند؟
نه، واقعیت این است که مهارت مداخلهگری کارآمد را نداریم. کرونا هم آمد و اوضاع را بدتر کرد. روزنامهنگاران و فعالان مدنی حداقل پیش از این میتوانستند به شکل میدانی کارهایی انجام دهند اما امروز این سطح از مداخله هم از دست رفته است. همه ما باید نقشهای کنونیمان را تغییر دهیم. مثلا شما بهعنوان روزنامهنگار باید نقش خود را از پیشنهاددهنده به هشداردهنده ارتقا دهید. علاوه بر تشریح وضع موجود و بیان حقایق تلخ اجتماعی، روزنامهنگار باید بتواند راهکارهایی برای بهترشدن شرایط هم ارائه دهد.
مسائل و بحرانهای اجتماعی باید تبدیل به اولویت اول همه باشد؛ چه دولت، چه فعالان مدنی و انجیاوها و چه رسانهها. روزنامهنگاران باید تحلیل محتوا و گفتمان سه مناظره را انجام داده و کنار همین درخواست رهبری قرار میدادند تا به پاسخ این پرسش میرسیدند: مسائل اجتماعی در چه سطحی از گفتمان نامزدها قرار داشتند؟
*کدام مسیر در میان این بیراههها ما را به مقصد میرساند یا حداقل نزدیک میکند؟
نباید آسیبهای اجتماعی در حد عکس یادگاری باقی بمانند. هرکس نظری کلی درباره یک آسیب اجتماعی میدهد و میرود. صفر تا صد یک آسیب باید احصا شود و به شکل جزئی همه سطوح درگیر با آن وارد میدان شوند. فعالان مدنی باید مهارت مداخلهگری را افزایش دهند.یا برای مثال وقتی میگوییم اعتیاد زیاد شده است، نباید به دادن آمار در این حوزه اکتفا کنیم. آمار در این بخش باید به تفکیک ارائه شود؛ اعتیاد در کدام سنین بیشتر شده؟ کدام جنسیت در این افزایش سهم بیشتری داشته؟ تجربه مصرف اول مواد این افراد به چه صورت بوده و... . این تنها مسیری است که میتواند ما را به مقصد برساند.
دیدگاه تان را بنویسید