کد خبر: 545653
|
۱۴۰۱/۰۱/۱۵ ۰۷:۰۹:۰۰
| |

فرجام تلخ ازدواج احساسی برای زن جوان

شوهم برای انتقام از من دیگر حداقل هزینه های زندگی را نمی پرداخت و به شدت مرا در مضیقه مالی قرار می داد تا حدی که مجبور بودم برای تامین مخارج خود و پسر کوچکم دست نیاز به سوی خانواده ام دراز کنم.

فرجام تلخ ازدواج احساسی برای زن جوان
کد خبر: 545653
|
۱۴۰۱/۰۱/۱۵ ۰۷:۰۹:۰۰

دختری مجرد بودم که به خاطر دلسوزی برای کودک 6 ساله ای که مادرش را در حادثه تصادف از دست داده بود با پدر او ازدواج کردم اما طولی نکشید که ...

به گزارش خراسان این ها بخشی از اظهارات زن 40 ساله ای است که به اتهام ترک انفاق از همسرش شکایت کرده بود. این زن جوان با بیان این که باید قانون تکلیف مرا مشخص کند درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد توضیح داد: حدود 10 سال قبل به منزل یکی از دوستانم رفت و آمد می کردم که از دوران دبیرستان با یکدیگر ارتباط صمیمانه ای داشتیم در این میان دختر 6 ساله ای به نام «پریسا» نزد دوستم زندگی می کرد که مادرش را در یک سانحه تصادف از دست داده بود.

«آتنا» خیلی به برادرزاده اش عشق می ورزید و او را دوست داشت. من هم به خاطر رفاقت با «آتنا» خیلی به پریسا محبت می کردم چرا که تحت تاثیر احساسات و عواطف وجدانی و انسانی قرار گرفته بودم. آتنا می گفت: مادر پریسا که معلم بود اخلاقی بسیار زیبا و توام با مهربانی بی حد و حصر داشت ولی او یک روز زمانی که قصد عزیمت به مدرسه را داشت در تصادف بین شهری جان سپرد و از آن روز به بعد پریسا نزد من زندگی می کند و ...

خلاصه در اثنای این رفت و آمدها من هم به پریسا علاقه مند شدم تا جایی که یک روز او پیشنهاد ازدواج با من را به پدرش داده بود.وقتی آتنا موضوع را با من مطرح کرد یقین داشت که من به این خواستگاری پاسخ منفی می دهم ولی برخلاف تصور او خیلی دلم به حال پریسا می سوخت و دوست داشتم به این کودک شیرین زبان 6 ساله کمک کنم به همین خاطر و با وجود مخالفت های شدید خانواده ام که معتقد بودند این ازدواج احساسی فرجامی نخواهد داشت به عقد شایان درآمدم تا محبت هایم را نثار پریسا کنم. او را مانند فرزند خودم در آغوشم می فشردم و از هیچ کوششی برای تربیت اش دریغ نمی کردم اما هرچه زمان بیشتر می گذشت و پریسا بزرگ تر می شد دخالت های شایان بر روابط بین من و پریسا تاثیر منفی می گذاشت چرا که من تلاش می کردم مهارت های خانه داری را به او بیاموزم و از رفتارهای ناهنجار اجتماعی بازدارم ولی همسرم معتقد بود که من نباید از او برای شستن ظروف  یا لباس ها استفاده کنم یا دخالتی در نوع پوشش او داشته باشم.

پریسا نیز که حالا نوجوانی 16 ساله است به خاطر حمایت های آشکار پدرش به من توهین می کرد و مدعی بود نباید او را محصور کنم و کاری به کارش داشته باشم. این درحالی بود که پریسا با ورود به فضاهای مجازی به دنبال رفتارهای خارج از عرف و هنجارشکنانه بود که من از دیدن این وضعیت رنج می کشیدم به همین دلیل از همسرم خواستم دوباره پریسا را نزد عمه اش بفرستد تا آتنا که هنوز مجرد بود او را از این گونه رفتارها بازدارد.

بالاخره پریسا نزد آتنا رفت اما شایان برای انتقام از من دیگر حداقل هزینه های زندگی را نمی پرداخت و به شدت مرا در مضیقه مالی قرار می داد تا حدی که مجبور بودم برای تامین مخارج خود و پسر کوچکم دست نیاز به سوی خانواده ام دراز کنم. او حتی حقوق ماهانه همسر مرحومش را نیز برای دخترش هزینه نمی کرد و همه سرمایه خود را در بانک سپرده گذاری کرده بود وقتی در تنگناهای شدید مالی قرار گرفتم به ناچار از او شکایت کردم تا قانون در این باره حکم کند و ...

شایان ذکر است اقدامات کارشناسی و قضایی برای حل مشکل این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس  پیشگیری خراسان رضوی

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها