کد خبر: 545736
|
۱۴۰۱/۰۱/۱۵ ۱۲:۲۰:۱۵
| |

در حاشیه تصادفات جاده‌ای در نوروز

جان بادنجان نیست

شنیدن این خبر که در نوروز امسال در ایران بیش از 500 نفر در سفرهای نوروزی و در تصادفات جان خود را از دست داده‌اند، شگفت‌انگیز و لابد از عجایب است و یافتن توضیحی برای آن اگر نگوییم محال، بسیار دشوار و غیرممکن به نظر می‌رسد. گویی مردمان این جامعه بر خلاف اصل بدیهی مذکور روزگار می‌گذرانند و هیچ اهمیتی به زندگی خود نمی‌دهند.

جان بادنجان نیست
کد خبر: 545736
|
۱۴۰۱/۰۱/۱۵ ۱۲:۲۰:۱۵

محسن آزموده در روزنامه اعتماد نوشت: حفظ بقا پایه‌ای‌ترین غریزه‌ای است که همه موجودات زنده، حتی ناخودآگاه و به صورت غیرارادی بر اساس آن زندگی می‌کنند. میل به زندگی و حفظ آن اصلی‌ترین میل و رانه (drive) در زندگی جانداران است. اگر ناگهانی به طرف پرنده‌ای نشسته بر شاخسار یا گربه‌ای لمیده روی ایوان بروید، بی‌اختیار احساس خطر می‌کند و از جایش می‌جهد و واکنش نشان می‌دهد. این طبیعی‌ترین عکس‌العمل هر موجود زنده‌ای است. آدمیزاد به طریق اولی نگران جان خودش است، او آگاهانه و ارادی تمهیداتی می‌چیند تا نه فقط از مرگ و نیستی بگریزد، بلکه کیفیت زندگی خود را افزایش دهد و درد و رنج کمتری متحمل شود. آدم‌ها تنها به زنده ماندن قانع نیستند و تلاش می‌کنند خوب‌تر و خوش‌تر زندگی کنند. کوشش آنها در زندگی تنها مصروف به سازگاری با محیط و بر مبنای اصل تکاملی بقای اصلح نیست. آنها این قانون تکاملی یا تحولی را به نفع خود عوض کرده‌اند و عمر گونه خود را به‌طور روزافزون افزایش داده‌اند. 

در چنین وضعیتی، شنیدن این خبر که در نوروز امسال در ایران بیش از 500 نفر در سفرهای نوروزی و در تصادفات جان خود را از دست داده‌اند، شگفت‌انگیز و لابد از عجایب است و یافتن توضیحی برای آن اگر نگوییم محال، بسیار دشوار و غیرممکن به نظر می‌رسد. گویی مردمان این جامعه بر خلاف اصل بدیهی مذکور روزگار می‌گذرانند و هیچ اهمیتی به زندگی خود نمی‌دهند. سخن بر سر وضعیت جنگی یا وقوع فجایع طبیعی مثل سیل و زلزله نیست. این شرایط آشکارا غیرعادی و غیرمترقبه هستند و بنا به فرض، هیچ عقل سلیمی آگاهانه و ارادی آنها را انتخاب نمی‌کند. جنگ‌افروزان هم که مختارانه و با تصمیم قبلی به آتش‌افروزی می‌پردازند، اهدافی معطوف به زندگی را دنبال می‌کنند، منتها زندگی خود و طرفداران خود. 

بدیهی است که سفرهای نوروزی، در وضعیت جنگی یا در هنگامه وقوع بلایای طبیعی اتفاق نمی‌افتند. ایرانیان مثل سایر مردمان در دیگر جوامع، برای خوشگذرانی و در نتیجه بهبود کیفیت زندگی به سفر می‌روند، آنها در نوروز، بعد از یک سال کار و تلاش، برنامه‌ریزی می‌کنند که با دوستان و آشنایان و اعضای خانواده خود به سفر بروند، تا چند روزی با تغییر مکان زندگی خود و گسستن از روزمرّگی، حال و هوای متفاوتی را تجربه کنند و زندگی خوش‌تری برای خود رقم بزنند. جنگ نیست که وقوع آن دست خود فرد باشد یا زلزله و سیل نیست که ناخودآگاه بر سر آدم هوار شود. خودشان با اختیار و اراده و آگاهی، بلکه با طیب خاطر و با شور و شوق فراوان، برای سفر به اقصی‌نقاط کشور برنامه‌ریزی می‌کنند و قصد اصلی‌شان رقم زدن اوقاتی خوب و خوش است. پس چطور می‌شود که این سفرهای تفریحی که ظاهرا برای خوشگذرانی است، به سفر مرگ و عزیمت برای آخرت بدل می‌شود؟ مشکل از کجاست؟ آیا همه این اتفاق را باید به امکانات و شرایطی مثل مشکلات راه‌ها و وسایل نقلیه فروکاست و کل این حجم از کشت و کشتار را ناشی از مسائلی خارج از اراده آدم‌ها تلقی کرد؟ آیا حتی درصد کوچکی از این اتفاق را نباید ناشی از باورهای غلط و امیال لگام‌گسیخته آدم‌هایی تلقی کرد که بی‌ملاحظه و خودخواهانه رفتار می‌کنند و اصول اولیه و ساده‌ای مثل قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی‌کنند؟

قطعا مشکلات و مصائب و نارسایی‌های عمومی در وقوع مصیبت‌های مذکور و بالا رفتن آمار مرگ و میر ناشی از تصادفات موثر هستند. به عبارت دیگر وقتی تعداد و حجم این حوادث غیرمترقبه زیاد می‌شود، قطعا باید در کنار تصمیم‌ها و شیوه‌های رفتار فردی، عوامل عمومی‌تر را هم در نظر گرفت. اما به نظر می‌آید در کنار این عوامل که نیازمند برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌های کلان است، باید به باورهای غلط و سهل‌انگاری‌های اخلاقی نیز توجه کرد. راننده‌ای که بدون رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، تنها به زود رسیدن خودش و خانواده‌اش می‌اندیشد و هیچ ملاحظه دیگران را نمی‌کند، از نظر حقوقی و بلکه اخلاقی، اصلی‌ترین مسبب فجایعی است که رخ می‌دهد. 

البته شک نیست که افزایش بی‌اخلاقی‌ها در جامعه، خود علل و عوامل اجتماعی و عمومی دارد. از دست رفتن اعتماد عمومی و بی‌توجهی مردم به قوانین و بلکه اصول اخلاقی، به یک‌باره و ناگهانی رخ نمی‌دهد و ریشه‌های اجتماعی و حتی می‌توان گفت تاریخی دارد. رشد فردیت منفی در یک جامعه و اشاعه باورهای دم غنیمتی و بی‌توجهی به اصل اساسی زندگی دیگران و حتی خود را صرفا با توصیه‌های اخلاقی و یادآوری کردن اهمیت و ضرورت رعایت حقوق دیگران نمی‌توان از میان برد و برای پیشگیری از نتایج این باورها و رفتارهای غلط قطعا باید کارهای فرهنگی درازمدت صورت داد و وضعیت عمومی و اجتماعی را بهبود بخشید.  اما تمام سخن این یادداشت آن است که حتی در شرایطی که می‌دانیم چشم‌انداز بهبود وضعیت عمومی به این زودی امکان‌پذیر نیست و تا رسیدن به موقعیت مطلوب راه درازی در پیش، حداقل اصل حفظ بقا ما را بر آن می‌دارد که زندگی خود و دیگران را جدی بگیریم. شاهرودی‌ها ضرب‌المثلی دارند با این مضمون که «جان بادنجان نیست»، بیانی عامیانه از همان اصل حفظ بقا که همه موجودات زنده به غریزه مطابق آن عمل می‌کنند. حتی اگر از وضعیت عمومی ناراضی هستیم و به توصیه‌های جمعی و ساختارهای اجتماعی اعتماد نداریم، لااقل به فکر جان خود و همنوعان خود باشیم. روا نیست در ایامی که قرار است آدم‌ها خوش باشند و جشن بگیرند، زندگی خود و اطرافیان و دیگر انسان‌ها را بازیچه ‌سازیم و جان خود را به ثمن بخس در خطر بیندازیم.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها