زهرا نژادبهرام، فعال سیاسی اصلاحطلب:
قیمومیتسازی و قیمومیتپروری برای زنان به درازای تاریخ بشری است
نگاه تبعیضآمیز برای حضور زنان برخاسته از نوعی اختلال در تصمیمگیری و نوعی تعارض خوانشها برای تصمیمسازان است
یک فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: نگاه تبعیضآمیز برای حضور زنان برخاسته از نوعی اختلال در تصمیمگیری و نوعی تعارض خوانشها برای تصمیمسازان است و این تقابل هر روز در شکلی خود را به نمایش میگذارد!
زهرا نژادبهرام، فعال سیاسی اصلاح طلب طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: شهر مملو از انسانهایی است که فارغ از غیریتها از قبیل جنسیت، رنگ، گویش، قومیت و مذهب در گردش هسستند و حیات شهری را رقم میزنند. کاسبانی که در انتظار مشتریان خود به دور از تفاوتها هستند؛ خیابانهایی که سنگفرشهای آن غیریتبردار نیست؛ پارکها و بوستانهایی که با گشودگی پذیرای اوقات فراغت همگان است و... گویی شهرها همگام با تحولات چند دهه اخیر، همچون موجودات هوشمند و نامیرا پایمردی خویش را برای زدودن تبعیضها به کار بستهاند. تلاشی که تا سرمنزلگاه مقصود فاصله دارد.
وقتی به برخی مکانها بر میخوریم تصویری از تمایز، تفکیک و تضاد و تعارض و تفاوت را مشاهده میکنیم؛ فضاهایی که به نوعی مقاومت برای حضور زنان، سعی در تفکیکسازی و ممنوعیت، بستر حضور آنها را محدود میسازند. این مهم در جهان امروز و در جامعهای که نظام سیاسی آن بر مبنای مشارکت توامان زنان و مردان بنا شده و هزینههای سنگین مشارکت سیاسی، اقتصادی و حتی دفاعی زنان برکسی پوشیده نیست جای بسی سوال دارد.
زنان در مکانهای عمومی اعم از خیابان و مسجد و پارک و ادارات و مراکز تجاری و...... حضوری چشمگیر دارند، اما به دلایلی نامعلوم که هنوز هم تبیین نشده ورزشگاهها که محل حضور تماشاچیان و ورزشکاران است اختصاصیسازی شده و فقط یک جنسیت میتواند در آن حضور داشته باشد!
نگاه تبعیضآمیز برای حضور زنان برخاسته از نوعی اختلال در تصمیمگیری و نوعی تعارض خوانشها برای تصمیمسازان است و این تقابل هر روز در شکلی خود را به نمایش میگذارد! امروزه فضاهای مسکونی، تجاری، فراغتی، آموزشی و انواع دیگر مکانها و فضا تحتتاثیر حضور زنان است و به عبارتی روز به روز فضا زنانهتر میشود.
زنان همچنین از طریق نشانههای معماری و افزودن یا کاهش نشانههای مختلف متفاوت با حضورشان در فضاهای شهری به نوعی عاملیت جنسیتزدایی را در اختیار گرفتهاند و از طریق خوانشهای زنانه سعی در برابرسازی فضای عمومی برای خود و تعادل بخشیدن به فضاها دارند. در این میان اگر زنان شهروندان شهر هستند چگونه است که امکان حضور آنها در اماکن عمومی به سناریویی غمانگیز مبدل میشود؟ اگر زنان شهروند شهرها هستند چگونه است که برای مشارکت در فعالیتهای عمومی طبقهبندی و جنسیتبندی میشوند!؟ واقعه مشهد و برخورد خشونتآمیز با آنان تصویری از نوعی دوگانگی است؛ دوگانگی در امر پذیرش مشارکت زنان در جامعه و سیاست و اقتصاد و ناپذیریشی آنها در امور دیگر است! این مهم بیانگر خوانشی از جنس؛ جنس دومی است که برخی عقاید درصدد باز نشر آن هستند در حالی که زنان به اعتراف تاریخ معاصر ایران همواره در همه صحنهها حضوری موثر داشتهاند. قیمومیتسازی و قیمومیتپروری برای زنان به درازای تاریخ بشری است اما امروز با توجه به تحولات چشمگیر عرصه جهانی و حضور موثر زنان در همه عرصهها طرح چنین مباحثی کاستن از شأن و منزلت زنان و ناباوری به نقش موثر آنها در شهر است. ازاین رو اگر بخواهیم نگاهی گذرا بر آنچه در مشهد گذشت و آنچه زنان را به عنوان شهروند درجه دو تعریف کرد بگوییم شاید بتوانیم این نکات را بیان کنیم:
شهروندی رتبهای فراگیر و عمومی است و فارغ از جنسیت و رنگ و قوم و ...
شهروند شدن حقی است طبیعی که مختص به دوره و زمان خاصی نیست.
شهروندی فقط حضور در صحنههای فراخوانده شده نیست بلکه شهروندی حضور مداوم و همیشگی در شهر و در همه صحنههای عمومی و اجتماعی و جایگاههای عمومی و اجتماعی است.
شهروندی حق بهرهوری از تمامی فرصتهای زیست اجتماعی است. شهروندی حق حضور اجتماعی است.
شهروندی حق تصمیمگیری اجتماعی است.
شهروندی حق همه حقوق انسانی و مدنی است.
با این نگاه بعدی دیگر از جنس دومی در برخی موارد منجر به بروز نگرانی بابت کیفیت زندگی حاصل میکند، عدم حضور زنان در ورزشگاهها که مسالهای اجتماعی است به مسالهای دشوار مبدل میشود که میتواند برخی از ابعاد کیفیت زندگی را برای آنان با چالش روبهرو کند. فارغ از آنکه این مساله برای همه زنان وجود دارد یا ندارد ایجاد چنین رویکردی که برگرفته از آن نوع خوانش خاص برای جداسازی و تبعیض جنسیتی در جامعه است منجر به نوعی دورماندگی در اجتماع میشود که در نهایت بر کیفیت زندگی زنان و تبعیضآمیز بودن آن قابل تامل است! دراین میان موضوعیت نابرابری جنسیتی منجر به مسائل مختلفی از جمله نابرابری در کیفیت زندگی نیز میشود.
این مهم موید آن است که وقتی ظرفیتهای اجتماعی در جامعه برای زنان و مردان با نوعی تبعیض همراه شود مساله کیفیت زندگی نیز در آن دچار چالش میشود.
عناصر اصلی کیفیت زندگی که منجر به شادی و نشاط از یکسو و برخورداری از مواهب جامعه نظیر دسترسی به امکانات و ظرفیتهای اقتصادی و کار و اشتغال، اوقات فراغت و... است نیازمند رفع تمایز است و گرنه آسیب زیادی را به اجتماع تحمیل میکند که هزینههای جبرانناپذیری دارد. درواقع وقتی عاملیت زنان در اموز زندگی اجتماعی باورپذیر شود مساله کیفیت زندگی به عنصری اساسی در جامعه مبدل میشود. زنان با اتکا به همین مهم برای آنکه بتوانند نقشهای شهروندی و مادری و خانوادگی را ایفا کنند نیازمند آن هستند که در گامهای اولیه مسائل خودشان را مرتفع کنند و این مهم حادث نمیشود مگر آنکه مقولهای به نام جنس دومی و محرومیت از برخی امکانات اجتماعی و سیاسی برای آنها مرتفع شود. زنان ایران در طول سالهای گذشته تلاشهای زیادی برای کاهش این مهم انجام دادهاند و با تغییرات اجتماعی بخشهای زیادی از نابرابری نظیر تحصیل و اشتغال را از سر گذراندهاند اما همچنان مسائل زیادی باقی مانده که جز با عزم جمعی زنان و مردان تصمیمساز و تصمیمگیر امکان بر طرف کردن آن وجود ندارد. واقعه مشهد تصویری از این تعارض و تمایز بود، ادامه این شرایط به نفع جامعه نیست و فرصتهای ارتقای کیفیت زندگی را برای جامعه با چالش روبهرو میکند.
دیدگاه تان را بنویسید