زهرا نژادبهرام، فعال سیاسی اصلاحطلب:
«برجستهسازی» در رسانه در تلاش برای اولویتگذاری در ارایه خبر یا موضوع است
رسانه های نوین ادبیات علوم ارتباطات را نیز دستخوش تحول کردهاند
اصولا برجستهسازی در رسانه یا همان نظریه برجستهسازی(1) در تلاش برای اولویتگذاری در ارایه خبر یا موضوع است.
زهرا نژادبهرام، فعال سیاسی اصلاح طلب طی یادداشتی برای روزنامه اعتماد نوشت: در ادبیات رسانهای واژهای به نام «برجستهسازی» همیشه خودنمایی میکرده است این واژه با اتکا به کارکرد رسانه که نوعی نقطهزنی و اعتباربخشی به آن بخش از خبر که مورد نظر رسانه است همواره مورد توجه روزنامهنگاران و رسانهها بوده و به عبارتی آن بخش خبر که دارای ارزشهای خبری است به صورت برجستهسازی مورد تاکید قرار میگیرد. البته ارزشهای خبری گاهی در حاشیه سیاستها و خواستههای مالکین رسانههای جریان اصلی تغییر رنگ میدهند و بیشتر با رویکردهای آنان همراهی دارند؛ البته در برخی مواقع رویکردهای افکار عمومی نیز نقش مهمی در برجستهسازی ایفا میکند.
اصولا برجستهسازی در رسانه یا همان نظریه برجستهسازی(1) در تلاش برای اولویتگذاری در ارایه خبر یا موضوع است. مک کوئیل(2) میگوید: رسانهها با توسعه خود حداقل موفق به تحقق دو چیز شدهاند: یکی منحرف کردن زمان و توجه از سایر فعالیتها به سوی خود و دیگری ایجاد مجرایی برای رساندن اطلاعات مورد نظر خود برای تحقق ایدهها و اهدافشان. به منظور دستیابی به هدف نفوذ در افکار عمومی، آنها از روشها و فنون مختلفی استفاده میکنند(3) که یکی از این فنون، برجستهسازی اخبار است. در همین ارتباط شکرخواه میگوید: فرآیند برجستهسازی با بزرگ و کوچکنمایی رویدادها و درجهبندی موضوعات در رسانهها سعی میکنند که رویداد را در ذهن مخاطب برجسته سازند که این امر در راستای القای دیدگاه رسانه به مخاطب نیز است.(4)
این مهم در رسانههای جریان اصلی معمولا با تیترهای بزرگ یا میانتیترها تعریف میشود .در رسانههای نوین این مهم دستخوش تحول شده است و شاید از این جهت با رسانههای جریان اصلی تفاوت دارد که رویکردهای برجستهسازی در ادبیات آنها در این رسانهها از جایگاه لازم برخوردار نیست! به تعبیری برجستهسازی در رسانههای نوین از جنس تکرار است و تکرار توسط مخاطب صورت میگیرد و گیرایی آن در انتخاب مخاطب معنا دارد!
یکی از دلایل اصلی این مهم در رسانههای نوین مساله مالکیت است و آن دیگری ساختار شبکهای و رویکرد گزینشی مخاطب نسبت به انتشار مطلب است.این مهم، این فرصت را به مخاطب داده که برجستهسازی در رویکردهای رسانه جریان اصلی را مسدود کند یا آن را تغییر دهد. برخی صاحبنظران با اشاره به نقش «ترند» یا «هشتگ» در بازدید از توییتهای توییتر یا سایر رسانههای نوین، معتقدند برجستهسازی در رسانههای نوین شکلی دیگر پیدا کرده اما همچنان نقطه عطف رسانه است! با این رویکرد به نظر میرسد مفهوم برجستهسازی که به نوعی با اولویتگذاری یا نوعی غیریتسازی در خبر همراه بود اکنون در رسانههای نوین به معنی پیشین قابل مشاهده نیست.
در دنیای امروز مجموعهای از اخبار در شبکههای اجتماعی و مجازی در حال رد و بدل است که بخشی از آن به انتخاب مخاطب و بخشی به شبکههای ارتباطی مخاطب بستگی دارد که از چه منظری در این شبکهها گردش کند. عاملیت مخاطب در رسانههای نوین قدرت برجستهسازی رسانه را که پیشتر در رسانههای جریان اصلی قابل مشاهده بود از دست آنها ربوده و آن را به صورت گسترده و افقی در اختیار خودش قرار داده است .از اینرو نظریه برجستهسازی که زمانی فرصتهای یگانهای را برای سیاستها و ایدهالهای رسانههای جریان اصلی انکارناپذیر میدانست، اکنون در تحولی شگرف قرار گرفته و آن مفهوم غیریتسازی را به نوعی با تغییر همراه کرده است. در این نگاه مخاطب برجستهسازی میکند، اما نه به مفهوم غیریتسازی، بلکه در شرایطی یکسان فرصت طرح برجستهسازی دیگر بخشهای خبر را نیز فراهم میکند.
به عبارتی دیگر ساختارهای رسانهای نوین بر این مبنا شکل گرفته که اعضای شبکههای ارتباطاتی، واقعیت اصلی آن به شمـار میآیند و در دل خود در قالب گروههای متشکل ساختیابی کردهاند و ظرفیتهای تازهای را پدید آوردهاند. از اینرو، جای تعجب نیست اگر شاهد دگرگونی در پارادایم و نوآوریهایی در حوزه مفاهیم و نظریههای ارتباطی باشیم؛ یا دگرگونیهایی در مفاهیم و تبیینهای نظری همچون برجستهسازی، مارپیچ سکوت و... باشیم. از اینرو به نظر میرسد این رسانهها که بر پایه شبکه ارتباطی طراحی شدهاند بستری برای شنیدن همه هستند آن اصواتی که شاید پیش از این کمتر شنیده میشد.(5)
مساله برجستهسازی و تئوری برجستهسازی در ادبیات رسانهای امروزه در گفتمانهای سیاسی نیز مورد بحث است و این مهم منجر به تبیینهای متفاوتی از این تئوری شده است، اما آنچه در همه آنها مشترک است، مساله اولویتگذاری و غیریتسازی است .یعنی بزرگنمایی بخشی از واقعیت!
از اینرو رسانههای نوین نه تنها ساختار مونولوگی را تغییر دادهاند، بلکه ادبیات علوم ارتباطات را نیز دستخوش تحول کردهاند .این تحول با توجه به رشد فناوری و پیشرفتهای این عرصه ضرورت بازاندیشی تئوریها را در این مقطع از تاریخ رسانه جدیتر ساخته است .مفاهیمی که پیش از این کارکرد رسانههای جریان اصلی را تبیین میکردند اکنون در چالش معنایی قرار گرفتهاند و قادر نیستند با رسانههای جدید همراه شوند.
از اینرو برجستهسازی تحول یافته در تئوریهای ارتباطی در دست کاربران و مخاطبان مفهوم گسترده و بدون اولویتی قرار گرفته که تنها به خواست و دایره شبکه ارتباطیاش معنا میگیرد.
پاورقی
1- Agenda – setting theory یا اولویتگذاری.
2- mcqueel
3- مک کوئیل، دنیس (1382). درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی. ترجمه پرویز اجلالی. تهران: مرکز مطالعات و پژوهشهای رسانهها.
4- شکرخواه، یونس (1374). خبر. چاپ اول، تهران: انتشارات مرکز مطالعات و پژوهشهای رسانهها.
5- http: //javm.iribu.ac.ir/article_105068_d7c4946a804b62782a4c88a6f61298a6.pdf
دیدگاه تان را بنویسید