کد خبر: 615591
|
۱۴۰۲/۰۳/۱۰ ۲۳:۱۳:۵۰
| |

مصطفی ملکیان، فیلسوف حوزه اخلاق:

آیا فلسفه هم زنانه - مردانه دارد؟

از این لحاظ این کتاب در انگیزه و کارکرد سوم و چهارم موفق نیست. قصد من اثبات یا رد کردن تفاوت میان ذهن و روان زنان و مردان نیست. بلکه می‌گویم در متن این کتاب چنین چیزی نیست. این فیلسوفان زن نه سوالی مختص پیش کشیده‌اند نه به سوالی جوابی مختص داده‌اند.

آیا فلسفه هم زنانه - مردانه دارد؟
کد خبر: 615591
|
۱۴۰۲/۰۳/۱۰ ۲۳:۱۳:۵۰

غزاله صدر منوچهری- مری الن وایت  استاد فلسفه بازنشسته گروه فلسفه و ادیان دانشگاه ایالتی کلیولند است. از مقالات پژوهشی او می‌توان به «دوهزار و سیصد سال زنان فیلسوف»، «درباره درس ندادن تاریخ فلسفه»، «دیوتیمای مانتینه» و «هیپاتیای اسکندریه» اشاره کرد. وایت با مجموعه چهارجلدی «تاریخ زنان فیلسوف» (۱۹۸۷) کاری بدیع و تاثیرگذار را به جامعه علمی ارایه داد که تا امروز در پژوهش‌های معتبر دانشگاهی ۴۳۹ بار به آن ارجاع شده است.  این پژوهشگر فلسفه در این کتاب با همکاری شماری از پژوهشگران فلسفه از میان برگ‌های خاک‌خورده قرون مجموعه‌مقالاتی در خصوص آثار و نظام فکری زنان فیلسوف از زمان سقراط و افلاطون تا دوران معاصر فراهم آورده است. او نقش و نشان زنان فیلسوف را از سنگین سایه‌های مردسالاری بر دانش، آکادمی و دانشگاه بیرون کشیده و با غبارروبی آن راهی به شناخت و به رسمیت شناختن سهم زنان در گام‌های تاریخ فلسفه به پس و پیش ساخته است.  الن وایت در جلد چهارم این مجموعه سیزده فیلسوف زن قرن بیستمی شامل ویکتوریا لیدی ولبی، ‌ای.‌ای. کنستانس جونز، شارلوت پرکینز گیلمن، لو سالومه، مری ویتن کالکینز، ال. سوزان استبینگ، ادیت اشتاین، گردا والتر، آین رند، کورنلیا یوحانا دفوخل، هانا آرنت، سیمون دو بووار و سیمون وی را معرفی کرده است.  نشر کرگدن به ‌تازگی این مجلد را با عنوان «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» با ترجمه گروهی از مترجمان فلسفه‌خوانده تحت نظارت و سرپرستی مریم نصراصفهانی منتشر کرده است. به همین مناسبت، جلسه نقد و بررسی این کتاب روز سه‌شنبه دوم خرداد با حضور مصطفی ملکیان، مریم نصراصفهانی و سیده‌زهرا مبلغ در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد 

بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم

علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب:

پیش از این همیشه نسبت زن با تاریخ فلسفه چه از جنبه آرا و نظرگاه‌های فیلسوفان به او، چه از نظر غیاب معنادار زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه در نظرم سوال‌برانگیز بود. از سویی، در تاریخ فلسفه‌های رسمی هیچ نشانی از فلاسفه زن نمی‌دیدم و از سوی دیگر تاریخ فلسفه غرب از ارسطو تا کانت و شوپنهاور پر بود از آرای غریب درباره زنان. حال آنکه شمار فیلسوفان زن در کشورهای غربی از جمله امریکا، آلمان، فرانسه و بریتانیا بسیار بیشتر از سایر جهان بوده است.  ما ایرانیان امروز با برخی از فیلسوفان زن غربی آشناییم و آثارشان نیز کم‌وبیش به فارسی برگردانده شده است. برای نمونه، هانا آرنت، سیمون دوبووار، هلن سیکزو، جودیت باتلر، ژولیا کریستوا و رزا لوکرازامبورگ برای‌مان شناخته‌شده‌اند. همه این موارد این سوال‌ها را پیش روی می‌آورد که آیا به‌راستی تا پیش از قرن بیستم زنان از عرصه فلسفه غایب بوده‌اند و در آن نقش و حضوری نداشته‌اند؟ اگر نقش و حضوری داشته‌اند و ایده‌هایی پدید آورده و کارهایی را به سرانجام رسانده‌اند، چرا در تاریخ فلسفه اشاره‌ای به آنان نشده است؟ ریشه این کم‌توجهی‌ها چه می‌تواند باشد؟  مری الن وایت با معرفی سیزده زن فیلسوف معاصر در جلد چهارم از مجموعه چهارجلدی درباره زنان فیلسوف این اندیشه در حاشیه مانده را پیش چشم‌ها کشیده است. پژوهش‌ها و کتاب مری الن وایت و همکارانش زمینه‌ای برای فراخوان نام زنان به تاریخ فلسفه شده است. به دنبال این کتاب، رژین پی‌یترا «زنان فیلسوف در یونان و روم باستان» و لیزا وایتنینگ و ربکا باکستون «ملکه‌های فلسفه‌» را نوشته‌اند که امروز برگردان فارسی هر دو در دسترس است. این دو کتاب افزون بر آنکه نقش زنان در گذشته را بیان می‌کنند، نشانی از توجه بیشتر به زن در فلسفه و به فیلسوفان زنند. چنان‌که در ایران نیز شاهد آنیم که در دو سه دهه گذشته حضور زنان در تحصیلات تکمیلی رشته فلسفه در مقایسه با دوران قبل از انقلاب رشدی قابل‌توجه داشته است. امروز باید توجه‌ها را به میراث فکری خارق‌العاده فیلسوفان زن جلب کنیم و نقش آنها را در شکل‌گیری سنت فلسفی یادآور شویم. تاکنون فلسفه مردمحور بوده است، اما اخیرا وضعیت در حال دگرگونی بوده و چه در عرصه تحصیلات تکمیلی، چه از نظر افکار و اندیشه‌های فیلسوفان در کشورهای مختلف، چه در انتشار و معرفی کتاب‌ها با بهبود وضعیت زنان روبرو بوده‌ایم.

اینجا اردوی واضح  زنانه- مردانه‌ای در کار نیست

مصطفی ملکیان، فیلسوف حوزه اخلاق:

برای نگارش تاریخ فیلسوفان زن چهار انگیزه و کارکرد می‌توان در نظر گرفت. یکی حق‌طلبی و نشان دادن سهم زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه غرب و جهان که انگیزه‌ای ارزشمند و کارکردی مهم است. از این لحاظ این کتاب موفق است، چراکه حداقل نشان داده که این سیزده زن فیلسوف معاصر قرن بیستمی هم در تحول و تطور فکر فلسفی ما در قرن بیستم، به خصوص در ساحت فلسفه غرب، چه سهمی داشته‌اند. این انگیزه و کارکرد می‌تواند قدری عمیق و پیچیده‌تر شود. این‌بار، سخن این است که باید به آرای فلسفی زنان نیز مانند بقیه فیلسوفان توجه شود. اینجا دیگر مساله سهم زنان در عرصه فلسفه نیست، بلکه تاثیر آگاهی از آرای این فیلسوفان در تحولات فکری مخاطبان مطرح است. از این لحاظ نیز این کتاب موفق است. اما گاهی بحث انگیزه و کارکرد سوم و چهارمی است که در این مجال به تفصیل از آن سخن می‌گویم.

فیلسوفان زن

امواج فمینیسم

 جریان یا جنبشی که از آن به جریان یا جنبش فمینیسم یاد می‌کنیم، در طول تاریخ خودش در غرب سه مرحله را پشت سر گذاشته است. در مرحله اول فمینیست‌ها می‌گفتند در زندگی اجتماعی و سیاسی باید حقوق زنان هم ادا شود و مورد اجحاف و تعدی و تجاوز و ظلم قرار نگیرد. عدالت اقتضا می‌کند که حقوق زنان هم مانند حقوق مردان ادا شود. البته حقوق مردان در طول تاریخ کمابیش ادا می‌شده است، چراکه تاریخ مردسالار بوده است، ولی الان ما در پی ادای حقوق زنان هستیم. بحث در این مرحله حقوقی، اجتماعی و سیاسی بود.  در مرحله دوم نیز باز مشکل حقوقی، اجتماعی و سیاسی است. با این تفاوت که حالا صرف حقوق زنان مطرح نیست. بلکه ایده رفع تبعیض جنسیتی در میان است. فمینیست‌های موج دوم بر آن بودند که جدا از اینکه حق زنان باید ادا شود، زنان حقی برابر با مردان دارند. تقریبا از اوایل قرن بیستم، مخصوصا از پایان جنگ جهانی اول و به خصوص از پایان جنگ جهانی دوم، جریان فمینیستی سومی سر بلند می‌کند که دیگر از احقاق حقوق زنان یا تساوی حقوق زن و مرد سخن نمی‌گوید، بلکه به لزوم گزارش شدن نحوه نگریستن زنان به جهان تاکید دارد. فمینیست‌های موج سوم برآنند که تاکنون مردان به جهان نگریسته‌اند و در هنر، فلسفه، علم یا در فن همیشه نگرش‌های مردان مطرح بوده است و حالا باید نگرش‌های زنان نیز گزارش شود. به زبانی، گویا فرآیند فرآورده‌هایی که دریافت می‌کردیم تاکنون در اذهان و نفوس مردان جریان داشته است و حالا می‌خواهیم بدانیم اگر این فرآیندها در اذهان و نفوس زنان جریان پیدا بکند چه فرآورده‌هایی به دست خواهد داد، وفاق و خلاف این گزارش‌ها به چه صورت است و اگر این گزارش‌ها به سمع و نظر بشریت می‌رسید چه تفاوت‌هایی ایجاد می‌کرد. اینجا دیگر مساله‌ اجتماعی یا حقوق یا سیاسی نیست، بلکه بیشتر معرفت‌شناختی و فلسفی است. تاکنون نگرش مردان جا را برای نگرش زنان تنگ کرده بود و اکنون باید نگرش زنان هم پهلوبه‌پهلوی نگرش مردان طرح شود. طبعا وقتی الن وایت «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» را می‌نویسد باید به این نکته بپردازد.

آیا پرسش‌ها و پاسخ‌های زنانه داریم؟

اگر بنا بر این باشد که وقتی زنان به جهان می‌نگرند نگرش دیگری غیر از نگرش مردان به دست دهند، تفاوت‌های زنان و مردان در ناحیه بدن در ناحیه ذهن و روان هم به تفاوت‌های متناظری می‌انجامد. چراکه اگر فقط بدن زن و مرد تفاوت نداشته باشد، ای‌بسا زنان با نگریستن به جهان فرآورده‌های دیگری به دست دهند. اگر فمینیسم در این مرحله سوم بخواهد ادعایی پذیرفتنی داشته باشد، باید این را بپذیریم که زنان و مردان در قوای ذهنی و روانی هم باهم تفاوت دارند. در غیر این صورت، «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» همان کارکرد اول و دوم را دارد و بس. چراکه قرار نیست زنان فرآورده منحصر‌ی به خودشان به دست دهند. حال آنکه اگر این تفاوت را پذیرفتیم، برای«تاریخ زنان فیلسوف معاصر» کارکرد سوم و چهارمی نیز در کار است. یکی اینکه زنان درباره جهان سوالاتی می‌کنند که مردان نمی‌پرسند (سومی) و دیگری اینکه زنان به سوالات پاسخ‌هایی می‌دهند که مردان نمی‌توانسته‌اند (چهارمی). 

تفاوت کارکرد سوم و چهارم به بحثی در معرفت‌شناسی برمی‌گردد. هر شیء متعلق شناختی/هر پدیده‌ای وجوه متعدد و متفاوتی دارد و ممکن است کسی به وجهی از آن بنگرد و دیگری به وجهی غیر آن. بسته به اینکه به کدام وجه هر پدیده‌ای بنگرید دیدگاه متفاوتی پیدا می‌کنید و فرآورده‌های متفاوتی عرضه می‌کنید. این به مدرک مربوط است. اما مدرِک/عالم/شناسنده نیز می‌تواند نظرگاه‌های متفاوتی داشته باشد. اگر هر شیء متعلق شناختی جنبه‌های متفاوتی داشته باشد (n) و ادراک‌کنندگان نیز بتوانند از نظرگاه‌های متفاوت به آن معلوم بنگرند (m) آن‌گاه (n*m) فرآورده ممکن است. بنابراین، به لحاظ معرفت‌شناختی اگر دو نفر درباره یک پدیده مشخص حرف‌های مختلفی بزنند، احتمال آن هست که هرکدام به ساحتی از آن شی‌ء نگریسته باشند یا هر کدام از نظرگاهی به یک ساحت آن شیء نظر انداخته باشند. بنابراین ابعاد و جنبه‌های متفاوت یک معلوم سوالات را متفاوت می‌کنند و نظرگاه‌های علما و عالمان به آن معلوم موجب جواب‌های متفاوت می‌شوند.  هنگامی که در خصوص فایده سوم «تاریخ فلسفه زنان» گفتم که زنان سوالاتی درباره جهان هستی می‌کنند که مردان نمی‌پرسند، این را در نظر داشتم که زنان به ابعادی از امور می‌نگرند که مردان به آن ابعاد نمی‌نگرند و هنگامی که گفتم ممکن است زنان به سوالات جواب‌هایی متفاوت با جواب‌های مردان بدهند، بدین معنا بود که مردان از نظرگاه‌هایی می‌نگرند و زنان از نظرگاه‌های دیگری. حال اگر ذهن و روان زنان مثل جسم‌شان با مردان متفاوت باشد، ممکن است هم سوالات‌شان با مردان متفاوت شود هم جواب‌های‌شان. اگر سوال‌های‌شان متفاوت شده است؛ یعنی زنان به ابعادی از یک پدیده می‌نگرند که مردان به آن ابعاد توجه نمی‌کنند و اگر جواب‌های‌شان به سوالاتی واحد متفاوت بوده است بدین معناست که نظرگاه ایشان با نظرگاه مردان متفاوت است.  این کارکرد سوم و چهارم زمانی در «تاریخ فلسفه زنان» نشان داده می‌شود که زنان فیلسوف مورد مداقه قرار گرفته در آن کتاب یا سوال‌های مشترک و مختص داشته‌اند یا جواب‌های مشترک و مختص. یعنی یا سوالاتی بوده که همه زنان فیلسوف می‌پرسند و فقط زنان فیلسوف می‌پرسند یا جواب‌هایی که بین زنان فیلسوف مشترک است و فقط زنان فیلسوف چنین جواب‌هایی می‌دهند. بنابراین، هرچند زن و مرد در انسانیت مشترکند و حتما سوالات و جواب‌های مشترکی دارند ولی اگر نطفه فمینیسم در معنای زنانه‌نگری بخواهد منعقد شود، باید به این توجه کنیم که افزون بر سوالات و جواب‌های مشترک زنان و مردان، سلسله سوالات و جواب‌هایی مشترک میان زنان و مختص به زنان نیز وجود دارد یا نه. در این زمان است که کارکرد سوم و چهارم پدید می‌آید. 

نگاه فلسفی خاص زنانه در کتاب نیست

از این منظر، این کتاب موفق نیست. چراکه اولا تمام فیلسوف‌های زنی که در این کتاب مطرح شده‌اند به تفاوت‌های ذهنی و روانی زنان و مردان قائل نیستند و بر این باورند که فقط تفاوت‌های زیستی زنان و مردان درست است و بقیه تفاوت‌ها بعدها از طریق تحولات فرهنگی پدیده آمده است و با تحولات فرهنگی جدید یکی‌بودن زنان و مردان از لحاظ فکری و روانی مشخص می‌شود. پس پیش‌فرض (چه درست چه نادرست) تفاوت زن و مرد در ذهن و روان مقبول این فیلسوفان نیست. به جز این، در سراسر این کتاب رای مشترکی میان زنان فیلسوف زن و مختص به آنها نیست. نه سوالی که فقط فیلسوفان زن پرسیده باشند و از نظر فیلسوفان مرد دور مانده باشد نه جوابی متفاوت و متخص به فیلسوفان زن و نه مردان فیلسوف. حتی خود ویراستار کتاب اعتراف می‌کند که فقط در زنان فیثاغوری تفاوتی جدی با مردان فیثاغوری دیده است، هرچند اینان در یک مکتب پروش یافته بوده‌اند. همچنین اضافه می‌کند که به جز این مورد میان زنان فیلسوف و مردان فیلسوف تفاوتی ندیده است؛ یعنی زنان فیلسوف مشترکا و متخصصا سوالی طرح نکرده‌ یا پاسخی پیش روی ننهاده‌اند که هیچ مرد فیلسوفی نپرسیده یا آنچنان پاسخ نداده باشد.  البته برخی نویسندگان این کتاب مدعی تفاوت در ذهن و روان زنان و مردان شده‌اند. مثلا از پرکینز گیلمن نقل می‌شود که زنان هرگز به اندازه مردان به عقلانیت بها نمی‌دهند و در عوض مردان نیز به اندازه زنان به احساسات و عواطف بها نمی‌دهند. دیگر اینکه، مردان به استدلال‌های قیاسی اهمیت می‌دهند و زنان به استدلال‌های شهودی یا استقرایی. همچنین، زنان مایل به همکاری‌اند و مردان مایل به تسلط بر رقبا و همگنان خویش. این تفاوت‌ها ذهنی و روانی است. اما نه در آثار گیلمن نه در آثار بقیه فیلسوفان این کتاب هیچ نشانی از این نیست که زنان بیش از مردان به احساسات و عواطف اهمیت داده باشند. در همین کتاب سوزان استبینگ که یکی از شاگردان برتراند راسل بوده‌ است، عقلانیتی چنان سخت‌گیرانه و صلب دارد که در کمتر مردی دیده می‌شود.

بنابراین از این لحاظ این کتاب در انگیزه و کارکرد سوم و چهارم موفق نیست. قصد من اثبات یا رد کردن تفاوت میان ذهن و روان زنان و مردان نیست. بلکه می‌گویم در متن این کتاب چنین چیزی نیست. این فیلسوفان زن نه سوالی مختص پیش کشیده‌اند نه به سوالی جوابی مختص داده‌اند. اختلاف زنان با فیلسوفان مرد مانند اختلافی است که با فیلسوفان زن دارند و اختلاف میان خود فیلسوفان زن هم مانند اختلاف میان خود فیلسوفان مرد است. به بیان دیگر، نمی‌توان اردوی واضح و متمایزی برای زنان و مردان دید. در میان آرای این زنان فیلسوف آرایی شبیه آرای مردان و آرایی متفاوت با مردان هست. همانطور که خود این زنان هم گاهی آرای نزدیک به هم دارند و گاهی آرای مخالف هم. بنابراین، آن مرزبندی در این کتاب مستند نیست. 

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها