شرحی از کتاب جدید یرواند آبراهامیان درباره ایران و نفت:
از اول قصدشان کلهپا کردن مصدق بود
محقق برجسته تاریخ معاصر ایران در تحقیق تازهاش میگوید مذاکرات امریکا و بریتانیا با رهبر نهضت ملی ظاهرسازی بودهاست.
محسن آزموده- در بحران نفتی ایران اواخر دهه 1320 و اوایل دهه 1330 مساله اصلی کنترل منابع نفتی و پیشگیری از سرایت «ویروس» ملی شدن به سایر کشورها بود، خطر کمونیسم بهانه بود و مذاکرات نفتی و پیشنهادهای به ظاهر جذاب، صوری و ریاکارانه. امریکا و بریتانیا از همان اول میخواستند مصدق را کلهپا کنند. این خلاصه کتاب جدید یرواند آبراهامیان (متولد 1319 تهران) مورخ ایرانی- امریکایی است. این کتاب با عنوان «بحران نفت در ایران: از ناسیونالیسم تا کودتا» با ترجمه محمد ابراهیم فتاحی توسط نشر نی منتشر شده است.
آبراهامیان در این کتاب به بازخوانی و تحلیل موشکافانه اسنادی پرداخته که ایالات متحده در نوامبر 2017/ آبان 1396 با تاخیری 30ساله، در مجموعهای با عنوان «روابط خارجی ایالات متحده امریکا» (FRUS) منتشر کرده است. این اسناد شامل 375 سند و در مجموع 1000 صفحه است، شامل مجموعهای از تلگرام و تلگراف، گزارش، یادداشت، صورت جلسات و گزارشهای روزانه و سایر مکاتبات میان وزارت خارجه و سفارت ایالات متحده امریکا و نیز مکاتبات و مراسلات هیات دولت امریکا، سازمان سیا و شورای امنیت ملی امریکا (به ویژه اسناد سالانه و ادواری ارزیابی اطلاعات ملی).
علت اهمیت کتاب
کتاب آبراهامیان، در اصل به مباحث درازدامن مربوطبه نهضت ملی کردن صنعت نفت و مناقشه بحثبرانگیز ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس و سپس بریتانیا و امریکا مربوط میشود و پاسخهایی به بعضی از مهمترین پرسشهای مربوط به آن ارایه میکند. پرسشهایی چون «امریکا در مناقشه نفتی تا چه حد همچون «واسطهای امین و شریف» عمل کرده است؟ آیا مذاکرات بحران نفت را حل کرد؟ آیا دولتهای امریکا و انگلستان «مصالحهای منصفانه» را به ایران پیشنهاد کردند؟ آیا سیاستهای دولتهای آیزنهاور و ترومن در قبال ایران متفاوت بود؟ نیروهای داخلی و خارجی هر یک تا چه اندازه در سرنگونی مصدق موثر بودند؟ آیا ربط مستقیمی بین کودتای سال 1953/1332 و انقلاب سال 1979/1357 وجود دارد؟»
موضوع صنعت ملی کردن نفت، از بحث برانگیزترین موضوعات در تاریخ معاصر ایران است و هرساله درباره آنها کتابها و مقالات و سخنرانیها و گفتارها و اظهارنظرهای فراوانی صورت میگیرد. برای این موضوع دو دسته علت میتوان برشمرد: نخست مسائل و نزاعهای داخلی میان گروههای سیاسی و اجتماعی داخل ایران و دوم مسائل و نزاعهای بینالمللی و دیپلماتیک.
یرواند آبراهامیان در این کتاب عمدتا بر مسائل بینالمللی تاکید دارد و میکوشد مساله را از حیث مداخلات کشورهای خارجی مورد بحث قرار دهد. او در این کتاب دو موضوع اصلی را مورد بحث قرار میدهد. اول اینکه غرب و به ویژه امریکا و بریتانیا، اساسا تمایلی به حل مصالحهآمیز مناقشه نفتی نداشتند و حتی پیش از تغییر دولت در امریکا، قصد سرنگونی مصدق را داشتند و دوم اینکه تاکید غرب و به ویژه امریکا تا به امروز بر موضوع کمونیسم هراسی و نگرانیشان از اینکه ایران به آغوش بلوک شرق بیفتد، از اساس نادرست بوده و بهانهای بیش نیست و آنها خودشان هم آگاهانه میدانستند که این یک بهانه است.
اما کتاب بحران نفت در ایران، از حیث مناقشات داخلی در مورد نهضت ملی کردن صنعت نفت نیز اهمیت فراوان دارد. در سالهای اخیر، گروههای مختلفی از ایرانیان داخل و خارج کشور، با انگیزهها و اهداف آشکار و پنهان متفاوت، به بازخوانی این برهه حساس تاریخ ایران میپردازند. اصل و اساس حرفهای ایشان نیز در چند جمله خلاصه میشود. از دید ایشان، مصدق سیاستمداری پوپولیست و ناتوان از پیشبرد مذاکرات و در نتیجه ناکارآمد بود و اساسا توانایی حل مناقشه نفتی را نداشت. در این میان برخی از طرفداران مصدق هم معتقدند که اشتباه او عدم پذیرش پیشنهاد بانک جهانی در حل مناقشه نفتی بود. از نگاه برخی از این منتقدان، او حتی ارادهای برای این کار نداشت. در نتیجه علتالعلل شکست نهضت ملی را باید در خود او و تصمیمات و کردار خودش و اطرافیانش بازجست. گروهی دیگر میگویند که اصل و اساس مشکل از نفس ملی کردن صنعت نفت ناشی میشود و این تصمیم اساسا غلط بود. برخی پا را فراتر میگذارند و میگویند مصدق دیکتاتور بود و دنبال براندازی. در این میان برخی هم سعی میکنند ثابت کنند که کودتای شاه و غرب (امریکا و بریتانیا) در 25 مرداد شکست خورد و آنچه در 28 مرداد رخ داد، کودتا نبود. گروهی هم برخی اقدامات مصدق مثل برگزاری رفراندوم برای انحلال مجلس هفدهم را اشتباه مهلک او و زمینهساز کودتا معرفی میکنند.
کتاب بحران نفت در ایران، با بررسی مستند و روشمند اسناد تازه منتشر شده و منابع دست اول، به یک یک این ادعاها پاسخ میدهد.
مذاکرات نفتی ظاهرسازی بود
نخستین ایده مهم کتاب نفی این باور رایج است که «دخالت جدی امریکا در ایران با کودتای 1953/1332 آغاز شد.» آبراهامیان مینویسد: «اسناد جدید نشان میدهند که این مداخله بسیار زودتر و از هنگام ملی شدن صنعت نفت، در اردیبهشت 1330 صورت گرفت.» سه بزنگاه اصلی این دخالتها عبارتند از: 1. سرآغاز جریان ملی شدن نفت؛ 2. خیزش معروف سی تیر؛ 3. تقابل آشکار شاه و مصدق در نهم اسفند 1331.
کابینه مصدق در تاریخ 12 اردیبهشت سال 1330 به مجلس ارایه شد و مصدق با تایید اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان مجلس، خود به خود فرمان سلطنتی را برای ریاست دولت جدید دریافت کرد. آبراهامیان نشان میدهد که امریکاییها، از همان ابتدا درصدد برکناری او بودند. مثلا شاه در اوایل سپتامبر 1951/ نیمه شهریور 1330 به واسطه فرستاده شخصی خود، ارنست پرون، این پیام را برای رابین زنر، کنسول بریتانیا فرستاد که گرچه تمایل زیادی به برکناری مصدق دارد اما نگران پیامدهای آن است. به هر حال، منتظر فرصت مناسب میماند. هندرسون، سفیر امریکا در ایران، به سیا اطمینان داد که برنامهای منسجم در مجلس برای «واداشتن مصدق به کنارهگیری» در جریان است.
از دید آبراهامیان، مذاکرات تلاش برای «مصالحه» کاملا «صوری»، «لفظی و ظاهری» بود. «امریکا به بریتانیا فشار وارد میآورد تا اصل ملی شدن را بپذیرد، اما با این هشدار اساسی که «کنترل» صنعت نفت، در عمل باید کاملا دراختیار شرکت نفت انگلیس- ایران یا کنسرسیومی از شرکتهای غربی، شامل آن شرکت، باقی بماند.» وزارت خارجه بریتانیا هم یک گروه کاری درباره نفت ایران تشکیل داد. این گروه دو وظیفه عمده داشت: 1. اقدام موثر جهت دور نگه داشتن ایرانیان از «تسلط بر» تاسیسات نفتی؛ 2. «بازداشتن دیگر کشورهای صاحب امتیاز از پیروی از ایران».
به نوشته آبراهامیان «امریکا حداکثر تلاش خود را برای ترغیب مصدق به پذیرش راهحل ملی شدن بدون به دست گرفتن حق نظارت و اختیارات عملی انجام داد و نیز کوشید تا پیچیدگیهای ظریف بازار بینالمللی را به مصدق «آموزش دهد» اما مصدق هوشمندانه از درگیر شدن در چنین پیچیدگیهایی امتناع کرد. این امر باعث خشم طرفهای غربی شد و تبلیغات وسیع و زشتی را علیه مصدق آغاز کردند. برای مثال آبزرور لندن مصدق را «مقاوم در برابر عقل سلیم، آشفته، گیج و به شکل ناامیدکنندهای کوتهنظر» و تایم او را «پیرمردی یکدنده خوانده که بیماری و آتش خارقالعاده ایمان او را ضعیف کرده است» خواند.
آبراهامیان نشان میدهد که امریکاییها و بریتانیاییها، همزمان با مذاکرات، به فکر جانشینی برای مصدق بودند. در جلسه مقامات بلندپایه امریکایی و بریتانیایی در 26 اردیبهشت 1331 در واشنگتن با ارایه فهرستی از رجال سیاسی و نظامی ایران، به بررسی سوابق نخستوزیران احتمالی برای «حل و فصل مساله نفت» پرداختند. برخی از این گزینهها عبارت بودند از: احمد قوام، سید ضیا طباطبایی، سرلشکر ارفع، فضلالله زاهدی، امیراحمدی، حسین مکی، آیتالله کاشانی، مظفر بقایی و اللهیار صالح. این جلسه نشان میدهد که «دولت ترومن از اوایل بهار 1952/ 3 خرداد 1331 در اندیشه یافتن «جایگزینی» برای مصدق بوده است.»
بعد از ماجرای 30 تیر و شکست طرح شاه و غرب برای جانشینی قوام، میدلتون کاردار سفارت بریتانیا گزارش کرد که او و هندرسون، سفیر امریکا در ایران، اکنون مطمئن شدهاند که تنها راهحل ممکن «کودتا» است. نخستین تلاش برای کودتا ماجرای 9 اسفند 1331 بود. تلاش امریکاییها آن بود که به بهانه پیشگیری خروج شاه، لمپنها و چهرههایی چون بهبهانی و کاشانی را تحریک کنند تا مصدق را به هر طریق ممکن از میان بردارند. اما در این هدف هم شکست خوردند. این امر امریکاییها را به این نتیجه رساند که «تا وقتی که مصدق بر سر قدرت بماند، هیچ امیدی برای حل و فصل مشکل وجود ندارد.»
کمونیسم بهانه بود
دیگر ایده مهم آبراهامیان نفی این باور رایج است که مداخله امریکا در ماجرای نفت به علت ترس از خطر کمونیسم بود. راجر لوئیس تاریخنگار بریتانیایی نوشته «کودتا در آن دوره نجات کشور از کمونیسم تلقی میشد.» برخی از طرفداران مصدق چون دکتر محمد علی موحد و شماری از پژوهشگران بیطرف چون مارک گازیوروفسکی هم نظر مشابهی دارند. اما به نظر آبراهامیان، کمونیسم هراسی، در واقع بهانه بود. به نوشته آبراهامیان: «اسناد داخلی بر اهمیت کانونی نفت و بیاهمیتی کمونیسم در کل بحران تاکید دارند.» او نوشته است: «اسناد داخلی امریکاییها حاکی از نگرانی عمیق و پایداری بر آن است که ملی شدن خطرات زیادی برای کسب و کار بینالمللی، از جمله برای شرکتهای امریکایی به وجود آورده بود. درست است که کشورهای خاورمیانه سرانجام صنایع نفت خود را ملی کردند اما این نکته نیز درست است که در اوایل دهه 1950/1330 ملی کردن تهدیدی قریبالوقوع تلقی میشد که میتوانست به شکل قابل ملاحظهای قدرت اقتصادی را از جهان توسعه یافته به سوی کشورهای در حال توسعه سوق دهد.»
آبراهامیان از همین منظر به نقد دیدگاه پژوهشگرانی چون پرویز مینا و همایون کاتوزیان میپردازد که بهرغم دفاع از مصدق، نپذیرفتن پیشنهاد بانک جهانی را «اشتباه هولناک» او میخوانند و معتقد است «پیشنهاد بانک جهانی در واقع بهطور ضمنی ملی شدن را بیاثر میکرد، چراکه مدیریت آن را به یک نهاد غیرایرانی میسپرد.» عدم مصالحه مصدق با مساله غرامت هم دلیل مشابهی داشت. این نکته را هندرسون دریافته بود. او به سیا گفت «مصدق آماده پرداخت «غرامت معقول» است اما نمیخواهد آینده کشور را «گرو» بگذارد.» به نوشته آبراهامیان بدگمانی مصدق بیپایه نبود. «بریتانیاییها بعدها پذیرفتند که در نظر داشتند غرامت را آنقدر سنگین تعیین کنند تا مانع ملی شدن نفت توسط دیگر کشورها شود.» یک مامور MI6 که رهبری عملیات کودتا را برعهده داشت، بعدها یادآور شد که «بریتانیاییها واقعا به موضوع غرامت توجهی نداشتند. بنا بر توضیح او: ما میخواستیم مصدق را فارغ از اینکه موافقتنامهای مطلوب بریتانیا امضا کند یا نه، برکنار کنیم.»
سیاست پارلمانی و انحلال مجلس
روشن است که مطلوب مخالفان مصدق، اعم از شاه و دربار و امریکا و بریتانیا، برکناری او با ظاهری شبهقانونی و عدم توسل به زور و فشار آشکار و کودتای علنی بود. آبراهامیان در فصل سوم کتاب، با جزییات نشان میدهد که چگونه مخالفان مصدق، تلاش کردند با روشهای پارلمانی او را زمینگیر و در نهایت برکنار کنند. شاه، بریتانیاییها و امریکاییها عمیقا در انتخابات مجلس هفدهم وارد شدند، اما نتیجه کاملا مطلوب خود را نگرفتند، در نتیجه از طریق نمایندگان حامی خود مشغول به کارشکنی، تخریب دولت و آبستراکسیون شدند.
به نوشته آبراهامیان «هنگامی که مشخص شد فعالیتهای مجلس تقریبا به توقف کامل رسیده است مصدق از نمایندگان خواست کنارهگیری نمایند. البته این امر موجب انحلال مجلس هفدهم میشد و راه را برای انتخابات مجلس هجدهم باز میکرد.» در تاریخ 5 مرداد 1332 مصدق در یک پیام رادیویی با ملت ایران خواستار همهپرسی ملی برای انحلال مجلس کنونی و برگزاری انتخابات برای تشکیل مجلس شد. آبراهامیان این اقدام مصدق را پوپولیستی خوانده و نوشته است: «مصدق، مشروطهخواهی سرسخت در اکثر دوران زندگی، اکنون به پوپولیسم متوسل شده بود - البته رگههایی از این عنصر پوپولیستی پیش از آن هم در کارهای او دیده میشود.» (ص 156)
کودتای نظامی
شکست سیاست پارلمانی بریتانیاییها و امریکاییها دربار را ناگزیر از اقدام به کودتا کرد. آبراهامیان در فصل چهارم کتاب به نحو مفصل طرح کودتا را شرح داده است. این طرح شامل چهار بخش بود: 1. تبلیغات خاکستری و سیاه برای تضعیف دولت؛ 2. جنگ اعصاب شدید دولت امریکا درباره وخامت اوضاع اقتصادی و خطر فزاینده کمونیسم؛ 3. اعزام مخفیانه فرستاده پرنفوذ به ایران برای متقاعد کردن محرمانه شاه به کودتا و 4. مهمترین بخش طراحی برنامه دقیق اقدامات برای زاهدی. طرح اولیه بدجوری خراب شد و به کودتای ناکام 25 مرداد انجامید. اما روز بعد هندرسون که بیش از یازده هفته از تهران دور مانده بود، به تهران آمد و در سفارت جلسهای چهار ساعته با کرمیت روزولت مامور اداره عملیات برای انجام کودتا و ژنرال مک کلور، رییس هیات نظامی امریکا برگزار کرد. دونالد ویلبر از طراحان کودتا و روزولت این جلسه را «شورای جنگ» توصیف کردند. آنها بیدرنگ با زاهدی، برادران رشیدیان و گیلانشاه ارتباط برقرار کردند. «شورای جنگ مصمم به اجرای بخش نظامی کودتا در 28 مرداد بود.» به نوشته روزولت «بعد از این رویداد بود که برنامههای مربوط به 28 مرداد عملیاتی شد. تنها شمار اندکی از ایرانیان از جمله آیتالله بهبهانی و تظاهراتکنندگان خریده شده با پول از جزییات برنامه آگاه بودند.»
روز بعد (27 مرداد) هندرسون به دیدار مصدق رفت. درباره این ملاقات روایتهای زیادی موجود است و آبراهامیان نیز آنها را آورده. در هر صورت مصدق از طرفدارانش و مردم خواست که در خیابانها حضور نداشته باشند. به نوشته آبراهامیان، او به توانایی تیمسار ریاحی، رییس ستاد ارتش در کنترل اوضاع کاملا اعتقاد داشت. این تقاضا برای دورماندن از خیابانها در صبح روز 28 مرداد نیز تکرار شد. باقی ماجرا را هم که همه میدانند. از« اوایل صبح طیب، اصلیترین سردسته اوباش و دیگر چاقوکشهای هم مسلک در میدان میوه و تربار گردهم آمدند.» و به تدریج جمعیت زیاد شدند. این عده که به نوشته آبراهامیان به 3 هزار نفر هم نمیرسیدند، به سمت شمال شهر و مراکز دولتی و اداری حرکت کردند. آن طور که آبراهامیان نوشته «کارکرد اصلی این جمعیت نه سرنگون کردن مصدق، که پوشش صوتی برای اجرای کودتای نظامی و وارد کردن آسیبهای عمدی بود تا بهانه لازم را برای ورود تانکهای ارتش به داخل شهر فراهم نمایند.»
«طی نیمه نخست آن روز، بیش از 24 تانک، از جمله تانک شرمن از سلطنتآباد، قصر، جمشیدیه و عشرتآباد عازم تهران شدند.» ارتش و به ویژه تانکها، «در موفقیت کودتا نقش کلیدی داشتند.» تانکها به محض ورود به شهر، مستقیما عازم نقاط استراتژیک مثل ستادهای شهر، اداره تلگراف و تلفن، ایستگاه رادیو و از همه مهمتر محل اقامت نخستوزیر شدند. دو دستگاه تانک سبک ساخت چک که دفاع از خانه نخست وزیر را برعهده داشتند، رقیب چندانی برای تانکهای سنگین شرمن نبودند. در ساعت 6:30 بعدازظهر شعبان و چاقوکشان او در حال چپاول ویرانههای محل اقامت بمباران شده بودند. در ساعات پایانی روز، رادیو تهران، البته بدون استفاده از واژه کودتا، اعلام کرد که سمت نخستوزیری اکنون به زاهدی سپرده شده است. نبرد کودتا 4 کشته و 75 زخمی بر جای گذاشت.» بریتانیا و امریکا، بعد از کودتا و با کنسرسیوم، کاملا به اهداف خود رسیدند و کنترل موثر نفت را دراختیار گرفتند.
دیدگاه تان را بنویسید