نبرد در سیاتل و ضرورت جهانیسازی مساواتگرا
سیاتل، صحنه مبارزه مساواتگرایان علیه نظم مبتنی بر نظام تولید و توزیع نابرابر است. یک بار در سالهای دهه اول قرن جاری، مخالفان نظام اقتصاد جهانی غیردموکراتیک، مانع از برگزاری اجلاس وزیران سازمان تجارت جهانی در این شهر شدند.
اعتمادآنلاین| علی دینی ترکمانی- سیاتل، صحنه مبارزه مساواتگرایان علیه نظم مبتنی بر نظام تولید و توزیع نابرابر است. یک بار در سالهای دهه اول قرن جاری، مخالفان نظام اقتصاد جهانی غیردموکراتیک، مانع از برگزاری اجلاس وزیران سازمان تجارت جهانی در این شهر شدند. تظاهرات به خاک و خون کشیده شد. این واقعه را فیلمساز مستندی به نام استوارت توانسند در سال 2007 در فیلمی دیدنی به نام «نبرد در سیاتل» به تصویر کشیده است. جامعه و اقتصاد آمریکا به مثابه مرکز نظام اقتصاد جهانی، بهرغم پیشرفتهای حیرتانگیز فناوری، پارادوکسیکال است. سیلیکون ولی با نوآوریهای فنآورانه حیرتانگیز یا ناسا و تسخیر فضا و تاسیس شهر فضایی برای اقامت متقاضیان مهاجرت به فضا در سویی و تبعیضهای نژادی و فقر بخشی از جامعه در سوی دیگر. پیشرفتهای فنآورانه در عرصه پزشکی از سویی و ناتوانی بخشی از جامعه در تامین هزینههای سنگین بیماریهای صعبالعلاج در سوی دیگر. موضوعی که مستندساز شهیر آمریکا، مایکل مور، آن را در فیلم «سیکو» (2007) با مقایسه نظامهای بهداشت و درمان آمریکا، انگلستان، فرانسه، کانادا و کوبا به تصویر کشیده است، اوباما، چه با حضور خود در مقام ریاستجمهوری و چه با طرح «بیمه اوباما»، تلاش کرد سر و سامانی به این نابرابریها بدهد؛ ولی بهنظر میرسد پیشبرد امر اجتماعی مساواتگرایی بدون باز توزیع اساسی ثروت و درآمد و دموکراتیزه کردن ساخت قدرت سیاسی چندان ممکن نیست. البته در چارچوب اصل تحلیل مشخص از شرایط مشخص، توجه به این نکته حائز اهمیت است که پیشبرد پروژه مساواتگرایی اجتماعی در کشورهایی که قانون و صندوق رای، دستکم روی کاغذ، برقرار است متفاوت از کشورهایی است که این وجه مشخصه مهم را ندارند. در اولی، امر اجتماعی بازتوزیعی و میدان دادن به گروههای مورد تبعیض و در دومی امر سیاسی حاکمیت قانون و همراه با آن دموکراتیزه کردن نظام تولید و توزیع ضروری است. یعنی، نباید با نادیده گرفتن چنین تفاوتهایی در تله تحلیلهایی افتاد که با تاکید بر مبارزات بر حق ضد تبعیض نژادی آمریکا، همچون پستمدرنها یا برخی از چپها و بنیادگرایان، در پی یکسانسازی شرایط کشورها با یکدیگر است. برای مثال، ممکن است ساخت قدرت در کشوری چون سوریه، طبعا تمایل ساخت قدرت بر این است که تظاهرات مخالفان و سرکوب آنان را با آنچه در آمریکا رخ داده شبیهسازی کند و از این طریق در پی پاسخگو نبودن به مردم باشد. اما، واقعیت این است که وجود ساخت سیاسی مبتنی بر الگوی پیشنهادی مونتسکیو این اجازه را میدهد که در آمریکا، فردی مانند ترامپ ناچار از پاسخگویی به قدرتهای کم بیش همسنگ باشد. هم حزب رقیب و هم نهادهای نظارتی و هم رسانههای آزاد مانع هستند. در مقابل، در جایی مانند سوریه، با نبود نهادهای قدرت کم و بیش همسنگ، فردی مانند بشار میتواند بدون احساس به پاسخگویی، دست به سرکوب خونین مخالفان بزند. نکته نهایی. یکبار دیگر باید کلام جان راولز را ذکر کرد. «همانطور که حقیقت معیار نظامهای فکری است، عدالت هم فضیلت نطامهای اجتماعی است». تبعیض و نابرابری، موجب بروز احساس طرد شدگی اجتماعی میشود. احساسی که بهناچار با جرقهای سر از فوران آتشفشان خشم اجتماعی در میآورد. دلیل این نیز روشن است. افراد در قالب گروهها و طبقات اجتماعی خود را جزئی از یک جامعه میدانند. بنابراین، انتظاراتی دارند. وقتی انتظارات برآورده نشود، طردشدگان طعم تلخ احساسِ بیگانگی با نظام سیاسی و اجتماعی حاکم را با همه وجودشان حس میکنند و در بزنگاهی آن را در قالب خشم و عصیان بازتاب میدهند.
منبع: روزنامه تعادل
دیدگاه تان را بنویسید