علی شمس اردکانی در یادداشتی نوشت:
سهم نفت از توسعه روابط با چین
سرنوشت جوامع مختلف، پیوند تنگاتنگی با فرصتها دارد؛ فرصتهایی که هرازگاهی به شکل و شمایلهای مختلف بروز میکند و چنانچه مسوولان و تصمیمسازان بتوانند درک درستی از این فرصتها داشته باشند و استفاده درستی از آنها بکنند، دستاوردهای مناسبتری را نصیب نسلهای مختلف سرزمین خود خواهند کرد.
اعتمادآنلاین| سرنوشت جوامع مختلف، پیوند تنگاتنگی با فرصتها دارد؛ فرصتهایی که هرازگاهی به شکل و شمایلهای مختلف بروز میکند و چنانچه مسوولان و تصمیمسازان بتوانند درک درستی از این فرصتها داشته باشند و استفاده درستی از آنها بکنند، دستاوردهای مناسبتری را نصیب نسلهای مختلف سرزمین خود خواهند کرد. چه بسیار جوامعی که به دلیل عدم بهرهبرداری درست از فرصتهای تاریخی، بهرغم ثروت و مکنت فراوان با بنبست فقر و فلاکت و نداری مواجه شدهاند و چه بسیار سرزمینهایی که به دلیل استفاده خردمندانه از فرصتها روزگار روشنی برای نسلهای خود ساختهاند. یکی از مهمترین فرصتهایی که هر جامعهای میتواند از آن بهرهبرداری درست یا نادرست داشته باشد، نحوه استفاده از سرمایههای مادی و معنوی خاصی است که پیش روی آن قرار دارد. جالب اینجاست در واژهشناسی به منابع (مادی یا معنوی)، «سرمایه» گفته میشود. عربها این واژه را از فارسی گرفتهاند و به آن «راسالمال» میگویند. حتی در زبانهای اروپایی هم به سرمایه «کاپیتال» میگویند. کاپیتال به معنای «جان» است. یعنی سرمایه در واقع جان جوامع و اقتصاد را تشکیل میدهد.
اقتصاد ایران نیز از دوره ملی شدن صنعت نفت تا به امروز، هرگز از نفت به عنوان سرمایه ملی استفاده نکرده است. در واقع دولتهای مختلف در طول 70سال گذشته نفت را در حکم قُلکی تصور کردند که باید برای امور جاری غیرضروری از آن استفاده (اگر نگوییم سوءاستفاده) شود. بر این اساس برنامهریزی برای سرمایهگذاری برای صنایع نفت ایران که در واقع دومین مخازن نفت از نظر حجم در میان تمام کشورهای صاحب نفت را دارد، صورت نگرفته است. هر سال هم در بودجههای سالانه، دولت، مجلس و سازمان برنامهای که در حقیقت وجود خارجی ندارد (چون برنامههای جامعی برای توسعه در کشور مشاهده نمیشود) نقشه راهی در راستای پیشرفت کشور مشاهده نمیشود. به عنوان نمونه، وقتی سیاست ملی بر این است که باید توسعه دریامحور داشته باشیم، اما آثار این سیاستهای کلان در بودجههای سالانه مشاهده نمیشود، بیانگر این واقعیت عریان است که ما سرمایهگذاریهای مولد مبتنی بر نیازهای پایدار کشور طراحی و اجرا نمیکنیم.
چطور میتوان سیاستهای دریامحور را فعال کرد؟ این روند با افزایش سهم سرمایه از پول نفت محقق میشود. چه در برهههایی که درآمدهای نفتی نجومی و افسانهای داشتیم و در دوره احمدینژاد درآمدهای نفتی به بالای 800میلیارد دلار رسید و چه در برهههایی که درآمدهای نفتی کشور در شرایط معمولی قرار داشت، در هیچکدام برنامه جامعی برای توسعه زیرساختهای اساسی کشور انجام نشد. وقتی درآمدهای نفتی نجومی کشور طی سالهای 84تا 92 به باد رفت، اقتصاد ایران به جایگاهی رسید که امروز نیازمند حداقل 700الی 800میلیارد دلار سرمایهگذاری در حوزههای نفتی و گازی کشور است.
این در حالی است که دیگر منابع داخلی کشورمان اجازه یک چنین سرمایهگذاریهایی را نمیدهد. چرا که از یک طرف اقتصاد ایران تحریم (داخلی و خارجی) است و از سوی دیگر سهم ایران در بازارهای نفتی جهانی در حال کاهش فزاینده است. در این شرایط اقتصاد ایران نیازمند است تا یک خریدار عمده نفت را به سرمایهگذاریهای زیربنایی «نفتی و توسعه دریامحور» وصل کند. هر دو این ضرورتها در فریم ورکی که در برنامه جامع همکاریهای مشترک ایران و چین دیده شده است.
حالا پرسش این است که چطور میتوان این برنامه جامع را به قطعات جرئیتر تقسیم کرد؟ راهکار این است که در هر مورد قراردادی باید یک بیزینس پلن طراحی کنیم تا امکان سرمایهگذاری ملی کشور ارتقا پیدا کند. از این طریق میتوان غفلتی را که طی بیش از 4دهه گذشته در زمینه جذب سرمایهگذاریهای خارجی صورت گرفته را تا حدودی جبران کرد. نباید فراموش کنیم جذب سرمایهگذاری در واقع مهمترین وظیفه فرماندهان اقتصادی کشورها، حاکمان و اقتصاددانان است، ضرورتی که اقتصاد ایران انگار روز و روزگاری در دوردستها آن را فراموش کرده است. آمارها حاکی از آن است که نرخ سرمایهگذاری در ترکیه نسبت به GDP بیش از 2برابر ایران است.
این در حالی است که GDP کشور ترکیه که 50سال پیش کمتر از یکسوم ایران بوده، امروز به سه برابر ایران بدل شده است. نرخ سرمایهگذاری ترکیه به نسبت تولید ناخالص داخلی این کشور نیز در مقایسه با ایران بیش از 2برابر شده است. یعنی نرخ سرمایهگذاری این کشور در انباشت سرمایه به نسبت ایران بیش از 6برابر ما شده است. یعنی ترکیه در چشمانداز پیش رو با سرعتی 6برابر ایران در حال رشد است. من به کسانی که برنامه جامع همکاریهای مشترک ایران و چین را با قرارداد ترکمانچای مقایسه میکنند، پیشنهاد میکنم که مطالعهای در خصوص جنگ چالدران هم داشته باشند.
ببینند علت عدم توفیق بزرگ ایران در مواجهه با ترکهای عثمانی چه بود؟ شاه اسماعیل اول به این دلیل قافیه را به ترکها واگذار کرد که شرایط جهانی را درک نکرد و متوجه این واقعیت نشد که باید مبتنی بر مقتضیات روز برنامهریزی و سرمایهگذاری کند. حقیقتی که شاه عباس آن را درک کرد و به توفیقهای بزرگی در توسعه رسید. امروز هم دوستانی که در سازمان برنامه و بودجه نشستهاند، متوجه این واقعیت روشن نیستند که منابع کشور به جای هزینههای جاری و غیر ضروری و ساختارهای غیر بهرهور باید صرف پروژههای زیربنایی و اقتصاد ملی کشور کنند. منابع کشور باید صرف امنیت، توسعه، آموزش و مهارتآموزی شود. این در حالی است که پول کشور را صرف هزینههای جاری میکنند، اما نیروی انتظامی کشور منابع لازم برای مقابله با کیف قاپها و زورگیرها را ندارد. تخصیص بودجه نفت به هزینههای جاری حتما اشتباه اقتصادی است و حتی از منظر شرعی نیز حرام است.
چرا که در آیات قرآن خداوند به روشنی بیان کرده است که مال خود را که باعث رشد و قدرت شماست، بنابراین آن را به دست افراد سفیه و مال ضایع کن ندهید. مبتنی بر این توضیحات معتقدم برنامه جامع همکاری ایران و چین فرصتی است برای اینکه ایران تلاش کند تا از طریق ممزوج ساختن سرمایههای داخلی و خارجی، خود را به عنوان یکی از 10اقتصاد برتر جهان معرفی کند.
این جایگاهی است که در برنامههای بالادستی نظام از جمله سند چشمانداز 20ساله کشور توسط رهبری نیز بر روی ابعاد و زوایای گوناگون آن تاکید شده است. وقتی اقتصاد ایران که برای ساخت خوابگاه دانشجویان، امنیت شهرها، توسعه زیرساختهای نفتی، بهبود وضعیت اشتغال، رشد وضعیت معیشتی و... قادر به تامین منابع مورد نیاز نیست، نباید منابع حداقلی کشور صرف هزینههای جاری و دستگاههای غیر بهرهور و نهادهای کج کارکرد شود.
بلکه باید مجموعه سرمایههای داخلی و خارجی را به کار بگیریم تا توسعه مورد نظر مردم و رهبری محقق شود. بنابراین در تحلیل مناسبات ارتباطی و اقتصادی با چین باید ببینیم، قراردادهایی که ذیل این سند جامع منعقد میشود، چه شرایطی را خواهد داشت. این قراردادها اگر باعث توسعه بنادر، سواحل، سرمایهگذاری در نفت، افزایش سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر، توسعه صنعتی و... شود، باید مورد حمایت مجموعه فعالان اقتصادی و مردم قرار بگیرد، اما اگر قرار باشد، این قراردادها هم ایرانیزه شوند و مانند تجربه خصوصیسازی (که خصولتیسازی شد) و مواردی مانند آن شود مشکلساز خواهد شد. رویکردی که ایران در این خصوص باید پیگیری کند، موضوع جذب سرمایههای خارجی است که برای اقتصاد امروز ایران، امری حیاتی است. اگر چین بتواند بخشی از این نیازهای سرمایهای را تامین کند، باید به استقبال آن رفت. اقتصاد ایران سالی 40میلیارد دلار خلأ سرمایهگذاری در صنایع نفت و گاز خود دارد.
سالی 20میلیارد دلار خلأ سرمایهگذاری در سرمایهگذاریهای مادر داریم. همین دو رقم را که شما در نظر بگیرید در طول 10سال رقمی حول و حوش 600میلیارد دلار را شامل میشود. خدا لعنت کند، افراد و جریانی را که 800میلیارد دلار منابع این کشور را به جای سرمایهگذاریهای مولد به باد دادند.
رمالانی که به دروغ از مقدسات سوءاستفاده کردند و سرمایههای مردم را به باد دادند. بنابراین در خصوص برنامه جامع همکاریهای مشترک ایران و چین باید این نکته را مورد توجه قرار دهیم که این سند جامع چنانچه با خردمندی و برنامهریزی مناسب پیگیری شود، در راستای منافع ملی ماست. اما، چنانچه صف کشیهای جناحی و گروهی در بطن آن مورد توجه قرار بگیرد، در حکم فرصتی است که بر باد رفته است. مانند همه فرصتهای کوچک و بزرگی که در تمام طول سالهای گذشته به نفع اقتصاد ایران ظهور و بروز پیدا کرده و به دلیل سوءمدیریتها و تنگ نظریها و... بر باد رفته است. آقایان و خانمها فراموش نکنید که سرنوشت جوامع به فرصتها گره خورده است. فرصتهایی که مسیر زیست انسان را در مسیر تاریخ مشخص میکند. تاریخی که میتواند به گونهای شکل بگیرد که به آن افتخار کنیم یا از آن بیزار شویم. اقتصاد ایران در ابتدای یک دوراهی ایستاده است؛ استفاده از فرصتها یا بر باد دادن فرصتها...
دیدگاه تان را بنویسید