تحلیل ایندیپندنت از تحولات اخیر ونزوئلا؛
غرب چگونه برای دیکتاتورها استاندارد دوگانه اعمال میکند؟
گوایدو بهتر است به جای اعتراض به کسانی که از او حمایت نکردهاند نگاه دقیقتری بیاندازد که دوستان خارجیاش چه کسانی هستند.
اعتمادآنلاین| مینا جزایری- رابرت فیسک خبرنگار ایندیپندنت در بیروت است. او بیش از 40 سال است که در بیروت زندگی میکند و تحولات مربوط به جنگ در سوریه و لبنان، پنج تهاجم اسرائیل، جنگ ایران و عراق، تهاجم شوروی به افغانستان، جنگ داخلی الجزایر، تهاجم صدام حسین به کویت، جنگهای بوسنی و هرزگوین، تهاجم آمریکا به عراق و بهار عربی 2011 را پوشش داده است. او در مقالهای رویکرد و سیاست غرب نسبت به ونزوئلا را با سیاستهای پیشین غرب در قبال کشورهایی مانند مصر، افغانستان، عراق، سوریه و... را بررسی میکند. در این مقاله چنین آمده است:
از آخرین باری که من به ونزوئلا رفتم، سالهای زیادی گذشته است، متوجه تعداد زیادی از سربازان با کلاه گرد قرمز و یک دسته از خلافکارها شدم و این مساله به طرز مبهمی خاورمیانه را در ذهن من تداعی کرد.
اکنون که در خاور نزدیک زمستانی به سر میبرم و شاهد باد و باران شدید و مقطعی آن هستم، بریدههای روزنامههایم دربارهی خودکامگان محلی نوپیدا -صدام، اسد، السیسی، اردوغان، محمد بن سلمان- را ورق میزنم و به نیکلاس مادورو فکر میکنم.
این مقایسهها به هیچوجه دقیق نیستند. در واقع، مسئلهای که فکر من را به خود مشغول کرده ماهیت این «مستبدها» نیست، بلکه واکنشی است که نسبت به آنها داریم. و در این زمینه دو واکنش به وضوح موازی وجود دارد: واکنشی که موجب آن مستبد منفور را تحریم و منزوی میکنیم- یا بسته به مورد ممکن است به او عشق بورزیم- و واکنشی که طی آن نه تنها اپوزیسیون را وارث قانونی ملت مینامیم بلکه میخواهیم دموکراسی به مردمی که به ناگاه رنج و کوشششان برای آزادی را کشف کردهایم تحویل داده شود.
و پیش از آنکه فراموش کنم، خط مشترک دیگری نیز در این داستان وجود دارد. اگر شما بگویید آنهایی که خواستار تغییر ریاستجمهوری ونزوئلا هستند ممکن است کمی عجول باشند و اگر خواهان آغاز جنگ داخلی نیستید و حمایت از خوان گوایدو را کمی ناپخته میدانید، اینگونه تعبیر میشود که «حامی مادورو» هستید.
درست همانطور که به مخالفان حمله به عراق در سال 2003 «حامی صدام»، و افرادی که فکر میکردند غرب بایستی پیش از حمایت از اپوزیسیون خشونتطلب در سوریه درنگ کند «حامی اسد» برچسب زده شدند.
و آنهایی که از یاسر عرفات در برابر افرادی که خواهان کنار زدن او از موقعیت رهبری فلسطینیها بودند دفاع میکردند به « طرفدار عرفات»، «طرفدار فلسطینیها»، «طرفدار تروریست» و در نهایت به «ضدیهود» بودن متهم شدند. به یاد دارم که چگونه جرج بوش پس از 9 سپتامبر 2011 به ما هشدار داد که « شما یا با ما هستید یا در برابر ما». درست در قبال اسد نیز همین تهدید در مورد ما مطرح شد.
کمتر از سه سال پیش اردوغان همین جمله را در ترکیه به کار برد، خط مشی مشترکی که در دهه 1930 به فراموشی سپرده شده توسط کسی به کار برده نشده بود مگر موسولینی. و حالا وزیر امور خارجه ترامپ مایک پمپئو در مورد مادورو میگوید: « اکنون زمان آن فرا رسیده است که تمامی ملتهای دیگر یک طرف را انتخاب کنند. ... یا شما در کنار نیروهای آزادیخواه میایستید ، یا با مادورو و آشوبی که ایجاد کرده است همراه هستید.»
نکته را متوجه شوید. اکنون زمان آن فرا رسیده است تا همه مردم خوب طرف ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ملل آمریکا لاتین بایستند - یا شما از احمقهای روسی، چینیها، ایرانیها، کوربین خیانتکار و (همه مردم) یونان حمایت میکنید؟ حال که صحبت از یونانیها شد باید بگوییم، فشار اروپاییها بر الکسیس سیپراس برای پیروی کردن از اتحادیه اروپا در پشتیبانی از خوان گوایدو-اثبات میکند که اتحادیه اروپا در واقع میتواند برای اعضای کوچکترش قلدری کند -دلیل خوبی برای طرفداران برگزیت فراهم میآورد. (هرچند این موضوع برای آنها پیچیدهتر از آن است که موفق به درک آن شوند)
اما اول بیایید نگاهی به مستبد مورد علاقه خودمان از منظر مخالفانش بیندازیم. او یک دیکتاتور قدرتمند است که توسط ژنرالها احاطه شده است، مردمش را سرکوب و شکنجه میکند، دستگیریهای دسته جمعی به راه میاندازد، پلیس مخفی او مرتکب قتل میشود، در انتخابات تقلب میکند و زندانیان سیاسی را در حبس نگه میدارد- بنابراین جای تعجب نیست ما از کسانی حمایت کنیم که میخواهند این مرد بیرحم را سرنگون کنند و انتخابات دموکراتیک برگزار کنند.
در واقع این خلاصه سیاستهای کنونی ما در قبال رژیم مادورو است. البته در عین حال این خلاصه دقیقا همان سیاست غرب نسبت به رژیم اسد در سوریه نیزهست؛ و ناگفته نیست که حمایت ما از دموکراسی در آنجا موفقیت چشمگیری به همراه نداشته است.
ما به تنهایی مسئول جنگ داخلی سوریه نبودیم- اما بیگناه نیز نیستیم، چون مقدار بسیار زیادی اسلحه در اختیار افرادی قرار دادیم که قصد سرنگونی اسد را داشتند و ماه گذشته دفتر جان بولتون مشاور امنیت ملی ایالات متحده، مباهات کرده است که نقشهای برای فرستادن 5000 نیروی نظامی ایالات متحده به کلمبیا دارد...
اکنون بیایید، حداقل از منظر سادهانگارانه غرب، به بررسی دیگر همتای مادورو بپردازیم: یعنی رئیسجمهور ارتشبد السیسی در مصر که توسط نیروهای نظامی حمایت میشود، او را دوست داریم و تحسین و حمایت میکنیم. آیا او دیکتاتوری قدرتمند است؟ بله. توسط ژنرالها احاطه شده و حمایت میشود؟
احتمالاً میگویید نه حداقل به این دلیل که یکی از ژنرالهای رقیب را پیش از انتخابات زندانی کرده است. آیا سرکوب میکند؟ قطعا- البته همه اینها را تنها برای در هم شکستن «تروریسم» صورت میدهد.
آیا بازداشتهای دستهجمعی راه میاندازد؟ خوشبختانه بله، زیرا همه زندانیان سیستم کیفری وحشیانه مصر حداقل طبق برآوردهای خود ارتشبد رئیسجمهور «تروریست» هستند. آیا پلیس مخفی مرتکب قتل هم میشود؟ خب، حتی اگر دانشجویان جوان ایتالیایی را که مورد سوءظن حکومت السیسی قرار گرفتند و ظاهرا توسط پلیسهای رده بالا مصر شکنجه شدند و سپس به قتل رسیدند فراموش کنیم، فهرست بلند بالایی از فعالان ناپدیده شده وجود دارد.
تقلب در انتخابات وجود دارد؟ شکی درباره این امر وجود ندارد، اگرچه خود السیسی معتقد است که پیروزیش در انتخابات اخیر -با کسب 97 درصد آرا- انتخاباتی آزاد و منصفانه بود.
بعد از آن نیز رئیسجمهور ترامپ «پیام تبریک صمیمانه» خود را فرستاد. آیا زندانی سیاسی در مصر وجود دارد؟ خب، در مجموع 60 هزار نفر و این تعداد در حال افزایش نیز هست. بله، و مادورو در آخرین پیروزی انتخاباتیاش -انتخاباتی تقلبی، البته اگر اصلاً انتخاباتی در کار بوده باشد- فقط 67.84 درصد آرا را به دست آورد.
همانطور که جان گوردون دبیر ارشد پیشین ساندی اکسپرس احتمالاً گفته است: این باعث میشود که شما کمی به خودتان بیایید. بنابراین، من هم تصور میکنم به همین نتیجه برسیم اگر کمی بیشتر به شرق، به افغانستان، نگاه کنیم، جایی که حکمرانان طالبانی آن در سال 2001 توسط آمریکا مورد حمله قرار گرفتند، و نیروهای نظامی و دولتمردان پس از 11 سپتامبر 2011 نوید زیست جدیدی مبتنی بر دموکراسی در آنجا دادند، اما سپس این کشور به فساد، جنگافروزی و جنگ داخلی کشیده شد.
«دموکراسی» بلافاصله پس از آنکه «لویه جرگه»، گردهمایی بزرگ سران قبایل افغانستان تبدیل به بازیهای قبیلهای شد، از بین رفت و آمریکاییها اعلام کردند که اغراق آمیز است که تصور کنیم ما میتوانیم به «دموکراسی جفرسونی» در افغانستان دست پیدا کنیم. سخنی که بسیار درست به نظر میرسد.
اکنون آمریکاییها با «تروریستهای» طالبان در قطر مشغول مذاکره هستند تا پس از 17 سال ناکامی، رسوایی و شکست- و همچنین لازم به گفتن نیست که پس از راهاندازی اردوگاههای شکنجهای که حتی مادورو نیز از دیدن آنها بالا میآورد- نیروهای نظامی گورشان را از قبرستان امپراتوریها گم کنند.
ممکن است گفتن اینها موجب شود که فکر کردن به گذشته برای شما ناراحت کننده شود. و این در حالی است که من هنوز گناهان صدام را برنشمردهام، چه برسد به روابط مستمر و صمیمانهمان -هنوز شگفتانگیز به نظر میرسد- با یکی از دولتهای خلیج فارس که مامورانش یک روزنامهنگار شهروند آمریکا را در ترکیه خفه، قطعه قطعه و به طور مخفیانه دفن کردند.
حالا فقط تصور کنید اگر مادورو، از یک ژورنالیست منتقد که به او در میامی تهمت زده خسته میشد و تصمیم میگرفت او را فریب دهد، به سفارت ونزوئلا در واشنگتن بکشاند، مرد بیچاره را قطعه قطعه کند و او را مخفیانه در محله فاگی باتم واشنگتن دفن کند. خب اگر اینطور میشد، فکر میکنم خیلی وقت پیشها مادورو را به خاطر این کار تحریم کرده بودند. اما قطعاً نه در مورد عربستان سعودی، که برنامه خاصی در زمینه ترویج دموکراسی در آنجا نداریم.
جان بولتون این هفته گفت «اکنون زمان دموکراسی و شکوفایی در ونزوئلا فرا رسیده است.» بله. مادورو یک کشور در نفت غوطهخورده را اداره میکند با اینحال مردم این کشور گرسنگی میکشند. او یک مرد نالایق، نادان و ناچیز است، حتی اگر او در جنایاتش مانند صدام نباشد. مادورو به درستی توسط یکی از همکاران به عنوان یک مستبد رقتانگیز توصیف شد. او بیشتر شبیه آن دسته از شخصیتهایی است که زنان را در فیلمهای صامت به خط راهآهن میبستند.
لذا باید به گوایدو موفق باشید گفت. به وضوح مرد خوبی است، با فصاحت سخن میگوید، و عاقلانه به کمک کردن به فقرا و انتخابات جدید چسبیده است تا اینکه به این فکر کند چطور مادورو ورفقای نظامیش را با اردنگی بیرون بیاندازد.
به عبارت دیگر، باید گفت موفق باشید -اما مراقب باشید. گوایدو بهتر است به جای اعتراض به کسانی که از او حمایت نکردهاند- برای مثال یونانیها- نگاه دقیقتری بیاندازد که دوستان خارجیاش چه کسانی هستند؛ و نگاهی به سابقه مختصر این کشورها در به راه انداختن جنگهای صلیبی به نام آزادی، دموکراسی و حق زندگی بیاندازد و تازه همه اینها در حالی است که من در این مقاله هیچ اشارهای به سرنوشت غمانگیز لیبی نکردم.
دیدگاه تان را بنویسید