تحلیل رابرت فیسک، روزنامهنگار ایندیپندنت از برگزیت؛
درسهایی از گذشته/ تاریخ تکرار میشود، اما تکرار تاریخ نعل به نعل پیش نمیرود/ شیوه خشونتبار همکاری سیاستمداران تحصیلکرده وحدتطلب ایرلند شمالی با آدمکشها مایه وحشت است/ نمایندگان طرفدار برگزیت بر موج نژادپرستی و عناصر ضدمهاجرت دست راستی سوار شدند
رابرت فیسک روزنامهنگار پرسابقه روزنامه ایندیپندنت با توجه به خشونت و کشتارهایی که در دهه 1970 در نبرد میان ایرلند شمالی و جمهوری ایرلند صورت گرفت به بررسی مقایسهای و ارائه تشابهاتی بین این رخداد و مسئله برگزیت و وضعیت ایرلند شمالی و نمایندگان طرفدار برگزیت میپردازد.
اعتمادآنلاین| مینا جزایری- رابرت فیسک، نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی است. او به عنوان خبرنگار روزنامه ایندیپندنت در امور خاورمیانه بیش از سی سال ساکن بیروت است. او با توجه به خشونت و کشتارهایی که در دهه 1970 در نبرد میان ایرلند شمالی و جمهوری ایرلند صورت گرفت به بررسی مقایسهای و ارائه تشابهاتی بین این رخداد و مسئله برگزیت و وضعیت ایرلند شمالی و نمایندگان طرفدار برگزیت میپردازد. به گزارش اعتمادآنلاین تحلیل رابرت فیسک به شرح زیر است:
نگاه کردن به نمایش برگزیت از دور، چیزی جز روزهایی را که در بلفاست (مرکز ایرلند شمالی) خبرنگار روزنامه تایم بودم، به یادم نمیآورد. اوایل دهه 1970 از بدترین، خشنترین و خطرناکترین سالها در ایرلند شمالی بود، اما مسالهای که بیشترین تاثیر را بر من گذاشت نبردهای میان ارتش بریتانیا و ارتش سری جمهوریخواه ایرلند (I.R.I) و همه افراد بیگناهی که توسط هر دو گروه کشته شدند، نبود؛ بلکه حضور شبهنظامیان پروتستانی بود که یونیفورمهای قهوهای و تیره بر تن داشتند.
نه یونیفورمهای به اصطلاح انجمن دفاع آلستر بود که مرا خیلی نگران میکرد و نه حتی قتل عام سادیستیک کاتولیکها، با کمک یا بدون کمک نیروهای به اصطلاح «امنیتی». نه! مایه وحشت من، شیوه چندشآمیز و خشونتباری بود که مطابق آن سیاستمداران تحصیل کرده و وحدتطلب طرفدار مشروطیت ایرلند شمالی با این آدمکشها همکاری میکردند، به این صورت که از یک طرف با صحبت در مورد جنگ فرقهای از آنها حمایت میکردند و از طرف دیگر خشونت به کار گرفته شده توسط آنها را با وحشتی زاهدمابانه مطرود میدانستند و با این حال در تمام این مدت برای حفظ پشتیبانان خود در میان جمعیت پروتستان بر ترسی که این گروه آدمکش به وجود آورده بود، متکی بودند.
قصد ندارم تشبیه مستقیمی با حزب اتحادگرای دموکراتیک امروز (بزرگترین حزب سیاسی اتحادگرا در ایرلند شمالی که بهدست ایان پیزلی تأسیس شد و هماکنون توسط آرلین فاستر رهبری میشود) برقرار کنم، هرچند فرقهگرایی و طمع کنونی آنها برقراری چنین تشبیهاتی را نیز بسیار مرتبط میسازد. در عوض، هدف من اشاره به شیوه سیاستمداران منتخب ایرلند شمالی است که تقریبا نیم قرن پیش آماده بودند تا بر نیروی تعصب نژادپرستانه موجود در آن زمان تکیه کنند، و اینکه چگونه امروز در وستمینستر (محدودهای از لندن مرکزی و شهر وستمینستر که در آن مرکز حکومتی دولت پادشاهی متحد و پارلمان بریتانیا واقع شدهاند)، نمایندگان طرفدار برگزیت در پارلمان که منتخبین قانونی مردم به حساب میآیند و بعضاً عمیقاً تحصیلکرده هم هستند بر موج نژادپرستی و عناصر ضدمهاجرت دست راستی سوار شدهاند.
در دهه 1970 پروتستانهای شمال ایرلند تقریباً بهخوبی توانستند صحنهسازی خود را به انجام برسانند. بعضی تقاضای یک «آلستر مستقل» (نوعی از آلستریگزیت حتی مضحکتر از نسخه بریتانیایی که اکنون مجبور به تحمل آن هستیم) را طرح و بیرق اتحاد را علم کردند و میخواستند که «وفاداران تاج و تخت» نامیده شوند و دولت بریتانیا را در صورت عدم قطع تمامی ارتباطات خود با جمهوری ایرلند به خشونت تهدید کردند. گاهی اوقات اقلیت بسیار کوچکی از شهروندان بریتانیا را که آماده بودند فریاد اعتراض و استهزای خود را به رخ حکومت قدَر قدرت و بزرگ وستمینستر بکشند تحسین میکنم؛ حکومتی که در واقع به مدرسهای دولتی قابل تشبیه است و در سال 1972 قوانین مستقیم کلونیالیستی (استعمارگرایانه) را بر آنها تحمیل کرد.
اما چنین تحسینی امری تجملآمیز بود. آنچه که واقعا اتفاق افتاد به شدت هولناک بود. در واقع در اوایل دهه 1970 سه سطح زندگی سیاسی در دوره پروتستانیسم آلستر وجود داشت. اول، سیاستمداران رسمی وحدت طلب و نخستوزیر پارلمان ایرلند شمالی- در آخر مجلس- وفاداری خودشان را به تاج و تخت اعلام کردند، به سرزمین مادری عشق ورزیدند که از دولت کوچک پروتستان و ضدکاتولیکشان حمایت کرده بود و چه کسی میخواهد «خشونت تروریستی» ارتش سری جمهوریخواه ایرلند (IRI) را محکوم کند، در حالی که اظهار «دلسوزی» برای قاتلان شبه نظامی پروتستان میشود. مردمی مانند برایان فالکنر، نخستوزیر وحدتطلبی که به ما یادآوری میکردند بلفاست مانند منچستر یا بریستول بریتانیا بود و این واقعا خلاف واقع است، چون ایرلند شمالی استانی از پادشاهی انگلستان است و از نظر قانون اساسی هرگز جزئی از بریتانیا نبوده است (ترزا لطفا توجه کن)- و مردمش (البته اکثرا پروتستان هستند) حق داشتند شهروند بریتانیا باقی بمانند.
این سیاستمداران به وجودآورنده آن چیزی بودند که میتوانیم رهبری «میانهرو» بنامیم. این دسته اگرچه ممکن است توسط وزرای درجه سوم و فرقهای فلج شده باشند، اما به هنگام بازدید از لندن به عنوان سیاستمداران دست راستی سخت اما نسبتا منطقی پذیرفته میشدند. گذشته از همه اینها، بعضی از آنها کرسیهایی را برای خود در وستمینستر داشتند. ترس آنها از اتحاد اجباری با جمهوری ایرلند غیرمنطقی بود، اما بهطور مداوم با صحبتهای مرتبط با هژمونی کاتولیک (یا پاپی) و شایعات مربوط به مذاکرات سری بریتانیا با ارتش سری جمهوریخواه ایرلند (IRI) برای محکوم کردن پروتستانهای بیرون از بریتانیا تقویت میشد. اگر به زیر یوغ «آسمان خاکستری» حکومت دوبلین میرفتند امتیازات و ثروتشان را به یکباره از کف میدادند.
مجدداً نباید برای این مقایسهها صورتی عینی قائل بود، اما اگر آنها، یعنی فالکنریها (اشاره به برایان فالکنر نخستوزیر وحدت طلب ایرلند شمالی) امروز زنده بودند ممکن است کمی با جیکوب ریزماگها (عضو حزب محافظهکار و از مسببین اصلی برگزیت) یا بوریس جانسونها (آقای جانسون، از خبرسازترین سیاستمداران طرفدار خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بوده است) یا مایکل گووها (سیاستمدار عضو حزب محافظهکار و طرفدار برگزیت) و شاید حتی ترزا میها (نخستوزیر بریتانیا و رهبر حزب محافظهکار بریتانیا است) مشابهت داشتند. وحدتطلبهای رسمی به قاعده اصلی و قدیمی پروتستانها، یعنی «تسلیم نه!» متکی بودند- درست همانطور که محافظهکارهای برگزیتی تکرار خواهند کرد: «برگزیت یعنی برگزیت» یا «ترک کردن یعنی ترک کردن.» سیاستمداران پروتستانی دهه 1970 و برگزیتیهای محافظهکار امروز یک مخرج مشترک دیگر داشتند: ترسشان از «خیانت» و اطمینان دائمیشان از اینکه از جانب «مردم ایرلند شمالی» یا «مردم بریتانیا» سخن میگفتند.
در واقع، یکی از اعضای وحدتطلب پرجنجال مجلس اخیر ایرلند شمالی، زنی به نام ژان کولتر که با تصویب یک مزیت اندک در قانون برای کاتولیکها مواجه شده بود، تحریک شده و در مجلس فریاد میزد: «آقای سخنران، آقای سخنران، اکثریت حق بیشتری نسبت به اقلیت دارند.» این سخن فریاد آینده برگزیتیها به نتیجه رفراندوم خواهد بود.
زیر نظر فالکنریها، وحدتگرایی- یا پروتستانتیسم- حامیان بدنامتری نیز داشته است: ایان پیزلی یکی از آنها بود؛ ویلیام کرگ، وزیر سابق امور داخلی در بلفاست (مرکز ایرلند شمالی) یکی دیگر از آنهاست. کرگ، حزب ونگوارد را در مخالفت با فالکنر به وجود آورد، که از نظر او به دلیل «گردن نهادن» به حاکمیت مستقیم بریتانیا و به خاطر پذیرش انحلال پارلمان محلی غالباً پروتستانِ استورمُنت در بلفاست خیانتکار محسوب میشد. او عوام فریب بود. او مخالفان خود را لعن میکرد؛ او از بیشتر سیاستمداران وحدت طلب سواستفاده میکرد. او میخواست به عنوان دوست پروتستانهای عوام دیده شود، اگر چه خودش متعلق به طبقه متوسط بود. او هشدار میداد چه خواهد شد اگر «مردم» بیش از حد تحت فشار قرار گیرند؛ یعنی به طور واضح از جنگ داخلی صحبت میکرد.
او بیشباهت به نایجل فراژ از طبقه متوسط نبود که تأثیر رهبری او بر حزب استقلال پادشاهی متحد (یوکیپ) تقریباً به اندازهی تأثیر حزب وحدتطلب دموکراتیک ونگوارد کرگ و ایان پیزلی بر وحدتطلبان رسمی فالکنر در دهه 1970 وحشتناک بود.
با وجود این، دستکم در زمان حاضر، برقراری هرگونه قیاسی با شکست روبرو خواهد شد. زیرا پیزلی قهرمان فرقهای آنتیکاتولیک بود که ستیزهجویان پروتستان را تشویق میکرد و کرگ به یک رهبر سیاسی شیطانی برای دهها هزار نفر از مردان قهوهای پوش تبدیل شد؛ بعضی از اعضای آن بعدها به عنوان مسئول قتلهای وحشتناک فرقهای در ایرلند شمالی اعلام شدند. برعکس فراژ هیچ ستیزهجویی ندارد، و نه مردان برگزیتی مانند تامی رابینسون که قید و بند کمتری دارند چنین هستند.
با این حال من فیلم ویرایش نشده حامیان برگزیت را میبینم که هفته گذشته بیرون از پارلمان به نمایندگان پارلمان ناسزا میگفتند و آدمهای خشنی که احساسات وحدتطلبانه را تحریک میکردند، در وایتهال روزنامهنگاران را هل دادند و به آنها تنه میزدند. نه، آنها قاتلین فاشیست نبودند، اما میتوان آنها را افرادی بسیار ناراضی دانست. ارواح ایرلند شمالی حاضرند؛ فیالمثل توجه کنید به شرح راهپیمایی اعتراضی برگزیتیها که همچون «ارتش کرامول» هستند و یا عنوان لیگ دفاع انگلستان که تفاوت چندانی با اتحادیه دفاع آلستر ندارد. نامههای ناشناسی که اتحادیه دفاع آلستر به واسطه آنها سیاستمداران بلفاست را تهدید به مرگ میکرد مشابهت بسیاری با تهدیدات موجود در رسانههای اجتماعی مدرن دارد که اکنون آن دسته از اعضای پارلمان در وستمینستر را که مخالف برگزیت هستند هدف گرفته است. گردنکلفتهای ایرلند شمالی حتی اسپانسرهای مالی خودشان را داشتند، افرادی که هیچگاه نمیتوانستیم منابع پولی آنها را تعیین کنیم.
اما این رویدادها ماهیت خشونتی که از آن یاد میکنم را در بر ندارد. ارتش جمهوریخواه ایرلند (IRA) مانند اتحادیه دفاع آلستر (UDA) به قتل رهبران سیاسی اقدام کرد؛ در واقع این ارتش جمهوریخواه ایرلند بود که ایان گو، یکی از اعضای پارلمان را در سال 1990 به قتل رساند. آنها آیری نیو را به قتل رساندند. جو کاکس-گرچه من ترجیح میدهم قتل او را به عنوان قتل سیاسی عامدانه جناح راستی ببینیم تا صرفا قتلی که توسط مردی آشفته حال صورت گرفته- تا کنون تنها قربانی ترور برجسته از کمپین برگزیت (پیش از رفراندوم) بوده است. به عبارتی تکرار تاریخ کاملاً نعل به نعل هم پیش نرفته است.
ماهیت خشونتی که متذکر آن هستم این است که لایههای محافظهکارانه برگزیت در حال رونوشت گرفتن از ارزشهای پروتستانی دیرپا هستند، انگلیسیهای ثروتمند در رده بالا قرار دارند، سپس نوبت به مردان برگزیتی میانمایهای میرسد که در لایه پایینتر سلسله مراتبی قرار دارند که از آن میترسند و ترجیح میدهند آن را راضی نگه دارند و در لایه آخر تندروهای ضد مهاجرتی قرار دارند که ماه پیش در لندن شاهد آنها بودیم، همانهایی که حتی توسط یکی از اربابان سیاسیشان محکوم نشدند. گذشته از همه اینها هیچ یک از برگزیتیهای دو لایه اول نمیخواهد که برگزیتیهای تندرو را دلخور کند.
صرفاً نشانههایی که هشدار میدهند این افراد در صورت رویداد یک برگزیت نرم و یا یک رفراندوم نهایی تعیینکننده تا چه اندازه احساس ناامیدی و خیانتدیدگی میکنند کافی است تا نمایندگان پارلمان را در طول چند روز آینده نگران نگه دارد. سپس تمامی داستان روزنامهها درباره این است که چگونه سرویسهای امنیتی برای طغیان خشونت پسابرگزیت یا خشونت ناشی از نه به برگزیت آمادهاند. این اتفاقات تقریبا دقیقا مشابه گزارشهای بلفاست هستند که ما در سال 1974 خواندیم. خدا مرا ببخشد شاید برخی از آنها را خودم نوشتهام.
ما سابقا شبیه این در بلفاست 45 سال قبل زندگی میکردیم، حتی زمانی که میتوانستیم ارتش جمهوریخواه ایرلند را فراموش کنیم. برای قلب اتحادیه پروتستان، آلستر مهمتر از بریتانیا بود، همانطور که قلب حزب محافظهکار- برای دههها- مهمتر از بریتانیا است.
و اکنون نوادگان این زنان و مردان پروتستانی در حال کنایه زدن به نخستوزیر مظلوممان و همچنین دوستان برگزیتیمان هستند.
عجب! چه درسهایی از گذشته!
دیدگاه تان را بنویسید