کد خبر: 357635
|
۱۳۹۸/۰۸/۱۸ ۱۷:۰۰:۰۰
| |

در ویدئوتیتر «اعتمادآنلاین» ببینید:

پست‌مدرنیسم چیست؟

پست‌مدرنیسم جنبش گسترده‌ای است که از اواسط تا اواخر قرن بیستم در فلسفه، هنر، معماری و نقد ادبی شکل گرفت و نقطه عزیمتی از مدرنیسم پدید آورد.

حجم ویدیو: 5.95M | مدت زمان ویدیو: 00:01:57 دانلود ویدیو
کد خبر: 357635
|
۱۳۹۸/۰۸/۱۸ ۱۷:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| پست‌مدرنیسم جنبش گسترده‌ای است که از اواسط تا اواخر قرن بیستم در فلسفه، هنر، معماری و نقد ادبی شکل گرفت و نقطه عزیمتی از مدرنیسم پدید آورد.

این اصطلاح را ابتدا در سال 1917 «توس رودلف پانویتس» فیلسوف آلمانی برای توصیف «هیچ‌گرایی» به کار برد، سپس در آثار «فدریکو دی انیس» طی سال 1934 در تشریح واکنش نسبت به نوگرایی به کار رفت.

مشهورترین تعریف از پست‌مدرنیسم متعلق به «ژان فرانسوا لیوتار» است که گفته پست‌مدرنیسم همانا تردید و ناباوری درباره فراروایت‌هاست. از این دیدگاه، پست‌مدرنیسم جنبشی چندمنظوره است که نارضایتی خود را از دانش و عقیده‌ای که خود را جهانی می‌انگارد اظهار می‌کند.

نظریه‌پردازان برخی از مهم‌ترین ویژگی‌های پست‌مدرنیسم را به این شرح بیان می‌کنند:

1- بی‏‌اعتباری فراروایت:

لیوتار پست‌مدرنیسم را در رد فرا‌روایت‌ها، که ادعای جهان‌شمولی، عام و فراگیر بودن دارند، خلاصه می‌کند. او می‌گوید: «بیایید به جنگ جامعیت‌ها برویم و تفاوت‌ها را فعال کنیم.» لیوتار روایت‌های محلی‌تر و کوچک‌تر را بر فراروایت‌ها یا روایت‌های فراگیر نوگرایی ترجیح می‌دهد.

2- تکثرگرایی و نفی وحدت:

از دید لیوتار، دانش پسامدرن با نفی فراروایت‌ها و تاکید بر ناهمگنی بازی‌های زبانی گفتمان‌های علمی، حساسیت ما را به تفاوت‌ها پرورش می‌دهد و توان ما را در تحمل تفاوت‌ها و وفاق‌ناپذیری‌ها تقویت می‌کند.

3- مخالفت با تسلط فرهنگ غالب:

پست‌مدرنیسم بر اساس اعتقاد به کثرت‌گرایی بر چندگانگی فرهنگ‌ها، قومیت، نژاد، جنسیت و حتی خرد تاکید می‌ورزد.

4- نفی توسعه و پیشرفت:

بر این اساس، پست‌مدرنیسم به انکار مقوله‌ای با عنوان «پیشرفت و تکامل» می‌پردازد. در این دیدگاه هرچه هست تغییر است و نمی‌توان از مقولاتی چون «پیشرفت» یا «پسرفت» صحبت کرد آن هم به این دلیل که ملاکی برای قضاوتِ اینکه یک حالت از حالت دیگر ارجح یا پست‌تر است وجود ندارد.

5- نفی جهان همگن:

پسامدرنیسم جهان را عالمی ناهمگن و نامتجانس برساخته از تأویل‌ها و تعبیرهایی می‌داند که در آن معرفت و حقیقت اموری امکانی هستند و از این رو قطعیت‌ناپذیرند.

6- مرکزیت‌زدایی از جامعه:

یعنی ساختارهای اجتماعی طی فرایندهایی که در مکان و فضا صورت می‌گیرد ساخته می‌شود و به گونه‌ای علّی تعیین نمی‌شوند. هیچ نهاد مرکزی‌، مثلاً دولت، و هیچ معنایی، مثلاً حقیقت، وجود ندارد که جنبه‌های مختلف زندگی اجتماعی در موضعی ثابت حول آن سازمان یابند.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها