«اعتمادآنلاین» گزارش میدهد:
اعتراضات در آمریکا| دیدار با تابوت جورج فلوید
برایان واشینگتن در نیویورکر نوشت: عجیب است که در مورد کسی به اندازه جورج فلوید بدانیم؛ مردی که از اقوام ما نیست و در مقابل تابوتش بایستیم در حالی که هرگز قبل از این او را نمیشناختیم. حسی است که در کلمات نمیگنجد. ما در ویدئویی که توسط یک زن گرفته شده شاهد مرگ فلوید بودیم. ما شاهد بودهایم که بر اثر مرگ او جهان تلاش کرده تا در مسیر درست قرار گیرد.
اعتمادآنلاین| منیژه موذن- برایان واشینگتن در نیویورکر نوشت: دقایقی پس از ساعت 11 صبح روز دوشنبه در گرمای تگزاس خطی از ماشینها در منطقه هیلکرافت به سمت کلیسای فانتن آو پریز در صف ایستاده بودند. جایی که جسد جورج فلوید برای مشاهده عمومی قرار داده شده بود.
دیدار در کلیسا
در طول 2 هفته گذشته مراسم یادبود دیگری در کارولینای شمالی، محل تولد جورج فلوید و شهر مینیاپولیس، جایی که زندگی میکرد و 2 هفته قبل به دست پلیسی سفیدپوست کشته شد، برگزار شده بود.
روز سهشنبه نیز مراسم خاکسپاری خصوصی در هیوستون برگزار شد؛ جایی که فلوید در آن بزرگ شده و همانند روشنایی در اجتماع خود به یاد آورده میشود. فلوید در کنار مادرش به خاک سپرده شد.
نام او حالا مترادف با اعتراضاتی است که علیه خشونت پلیس در قبال سیاهپوستان سرتاسر آمریکا و جهان را فرا گرفته است.
هفته گذشته بود که پرتنشترین و گستردهترین اعتراضات نسل ما رخ داد، اما مراسم دیدار عمومی با فلوید در زادگاهش در آرامش کامل برگزار شد. ساعت مراسم از ظهر تا 6 عصر تعیین شده بود.
پیشبینی میشد هزاران نفر در کلیسای فانتن آو پریز در این مراسم شرکت کنند و ساعتها قبل از باز شدن درها صف ماشینها به سمت کلیسا بسته شود. به همین دلیل کلیسا پروتکل خود را اعلام کرده بود: همه باید برای ورود به کلیسا ماسک بپوشند و مراسمی در محراب کلیسا برگزار نخواهد شد. فانتن آو پریز در سال 1959 ساخته شد. بر اساس آمار اعضای این کلیسا طی سالهای 1991 تا 2016 از 150 نفر به بیش از 27 هزار نفر رسید. وقتی از سمت شهر به طرف کلیسا رانندگی میکنید زمینهای کلیسا جلوی چشمتان خودنمایی میکند. ساختمانی سفید و منحنی در میان زمینی مسطح و پوشیده از چمن.
وقتی من رسیدم ورودی کلیسا از ازدیاد ماشین مسدود شده بود، اعضای کلیسا و نیروهای پلیس در اطراف جاده ایستاده بودند و برای مردم دست تکان میدادند.
در طول مسیر کارکنان فروشگاههای منطقه بین مردم ماسک و بطریهای آب پخش میکردند. گروهی از سیاهپوستان تیشرتهایی با نقاشی فلوید در دست داشتند. وقتی به چمنزار فانتن آو پریز رسیدیم اعضای کلیسا مردم را به سمت داخل راهنمایی میکردند.
در نزدیکی ساختمان کلیسا چند نفر با چشمان گریان و صورتهایی در دست را دیدیم. مردم تلاش میکردند به آنها تسلیت بگوید شانههایشان را لمس میکردند یا حتی فقط سر تکان میدادند.
در پارکینگ کلیسا وسایل برای برگزاری یک مراسم باشکوه برپا شده بود: چادر، عوامل تصویربرداری و یک آمبولانس. قبل از رسیدن ظهر چند هزار نفر در اطراف کلیسا حضور داشتند. بیشترشان لباسهای غیررسمی بر تن داشتند.
برخلاف گوناگونی افراد حاضر در اعتراضات هیوستون، کسانی که در کلیسا حضور داشتند بیشتر سیاهپوست بودند. مردی در کنارمان ایستاده بود و به من گفت که از میامی آمده است. مرد دیگری از آتلانتا آمده بود. از دالاس، بروکلین، جکسون، گلاوستون و... یک خانواده هفتنفره با تیشرت «زندگی سیاهان ارزشمند است» از کسانی که در صف ایستاده بودند میخواستند از آنها عکس بگیرند. چند زن در مقابل ما با ماسک و چتر در دست ایستاده بودند.
زنی از دیگران میپرسید که چرا این کلیسا آراستهتر از دیگر کلیساهای شهر است. مرد سفیدپوستی در جواب گفت که نمیداند منبع درآمد کلیسا از کجاست. زن گفت: «از طرف ما، پول را مردم میدهند.»
در نهایت صف به داخل کلیسا رسید، در ورودی کلیسا از ما خواستند گوشی موبایل خود را کنار بگذاریم. داخل کلیسا همه چیز منظم بود. پس از چک شدن دمای بدن و زدن ژل ضدعفونیکننده به 2 صف تقسیم شدیم. زنی آسیایی که موازی با من ایستاده بود در حالی که به طاقهای کلیسا نگاه میکرد گفت: «میتوانید باور کنید؟»
مردی که جهان را تغییر داد
وارد محراب شدیم. نزدیک به منبر، نزدیک به نور، هر کدام از ما در دایرهای که مشخص شده بود در فاصله 2 متری نفر بعد ایستادیم. فضای داخل کلیسا عظیم بود. اعضای کلیسا ما را به سمت تابوت راهنمایی کردند. در حالی که در راهرو کنار نیمکتها به سمت تابوت میرفتم به خاطر آوردم که قبلاً هم چند باری در این کلیسا بودهام. حتی وقتی بچه بودم. در طول دهه گذشته در مراسم کلیسا شرکت نکرده بودم، اما حالا اینجا بودم. همه ما اینجا بودیم تا مردی را ببینیم که هرگز قبل از این او را ندیده بودیم.
فضای دیدار عمومی آنچنان که تصور میکردم رسمی نبود، اما ساکت بود. همهمه آرامی در سالن به گوش میرسید. زمزمهها از سمت منبر به سمت آخر صف میرفتند. وقتی بالاخره به تابوت رسیدیم ایستادم. برای یک لحظه به صورت فلوید نگاه کردم. فکر کردم دوباره به او نگاه کنم و به این فکر کردم که بعدها برای دوباره نگاه نکردن پشیمان خواهم شد. بخشی از وجودم میخواست آنجا بایستد و به این مرد نگاه کند. همه مفهومی که مرگ او داشته، مردی که هدیه زندگی به عنوان یک ناشناس از او گرفته شده بود.
در آمریکا احتمال مرگ سیاهپوستان در درگیری با پلیس 2 برابر بیشتر از دیگران است. من تمام زندگیام شاهد ویدئوی مرگ سیاهپوستان بودهام. ویدئوهایی که با دستان لرزان یا ثابت گرفته شده است. تصاویری که با فریاد یا بیصدا، شفاف یا مات گرفته شده است. تا به حال در مراسم تدفین بیشتری شرکت کردهام تا مراسم تولد نوزادان. هیچکدام از این افراد به سن پیری نرسیده بودند. اما عجیب است که در مورد کسی به اندازه جورج فلوید بدانیم؛ مردی که از اقوام ما نیست و در مقابل تابوتش بایستیم در حالی که هرگز قبل از این او را نمیشناختیم. حسی است که در کلمات نمیگنجد. ما در ویدئویی که توسط یک زن گرفته شده شاهد مرگ فلوید بودیم. ما شاهد بودهایم که بر اثر مرگ او جهان تلاش کرده تا در مسیر درست قرار گیرد. و ناگهان من آنجا ایستاده بودم، نه به عنوان یکی از شاهدان بیعدالتیای که بر او گذشت، بلکه تنها یک بدن در مقابل بدنی دیگر.
بیش از هر چیز سرما را حس میکردم و نه ناامیدی. اما اینجا مردی خوابیده بود که جهان را تغییر داده است. این اتفاق نتیجه قتل او توسط پلیس بود اما خود او دیگر نبود تا این تغییر را ببیند.
بعد به سرعت زمان من تمام شد و به بیرون هدایت شدم. در صف برگشت یکی از اعضای کلیسا از من تشکر کرد و بعد دوباره بخشی از گرمای دنیای بیرون بودم. صفی که به سمت کلیسا میآمد حالا سه برابر صفی بود که من دیده بودم.
وقتی دوباره تلفن همراهم را چک کردم یکی از دوستانم عکسی از تظاهرات سیدنی منتشر کرده بود، یکی دیگر از دوستانم ویدئویی از فرزندش در تظاهرات سانفرانسیسکو، یکی دیگر عکسی از خود و مادرش فرستاده بود در حالی که در یک معبد شینتو برای خانواده فلوید دعا میکردند؛ زندگی به طرز عجیب و خارقالعاده و نومیدانهای در جریان است، اما همه ما برای لحظهای در یک مکان واحد ایستاده بودیم.
دیدگاه تان را بنویسید