کد خبر: 457504
|
۱۳۹۹/۱۰/۲۰ ۱۰:۴۳:۰۰
| |

مهدی ذاکریان استاد علوم سیاسی:

آمریکا با انتخابات 2020 در حال بازسازی روند دموکراتیکی است که بر اثر انتخاب ترامپ دچار آسیب شد/ دموکراسی در ایالات متحده امریکا، آزمون خود را به خوبی پس داد/ کسانی در مورد افول و فروپاشی امریکا تبلیغ می‌کنند که خودشان یا فرزندان‌شان منافعی در خارج از کشور

مهدی ذاکریان استاد علوم سیاسی گفت: آنچه امریکا در طول چهار سال گذشته پشت سر گذاشت یک تجربه دموکراتیک در تعارض جامعه مدنی با یک رهبر پوپولیست بود. جامعه‌ای فاقد نزاع، اما مملو از مناظره و تضارب آرا به کار خود ادامه داد. جامعه امریکا در طول چهار سال گذشته آستانه بالای تحمل خودش را نشان داد.

آمریکا با انتخابات 2020 در حال بازسازی روند دموکراتیکی است که بر اثر انتخاب ترامپ دچار آسیب شد/ دموکراسی در ایالات متحده امریکا، آزمون خود را به خوبی پس داد/ کسانی در مورد افول و فروپاشی امریکا تبلیغ می‌کنند که خودشان یا فرزندان‌شان منافعی در خارج از کشور
کد خبر: 457504
|
۱۳۹۹/۱۰/۲۰ ۱۰:۴۳:۰۰

اعتمادآنلاین| حملات چهارشنبه تعدادی از هواداران ترامپ به ساختمان کنگره امریکا، هنگام رای‌گیری در مورد تایید انتخابات ریاست‌جمهوری، تصاویر کم‌سابقه‌ای را از خشونت سیاسی در این کشور برای جهانیان عیان کرد. بسیاری از ناظران با اشاره به این تصاویر، نسبت به آینده سیاسی امریکا ابراز نگرانی می‌کنند. مهدی ذاکریان، استاد علوم سیاسی و روابط بین‌المللی، در گفت‌وگو با اعتماد دیدگاهی محتاطانه‌تر نسبت به این تحولات ارایه می‌دهد. او معتقد است که هر چند جامعه مدنی امریکا در انتخابات 2016 با انتخاب دونالد ترامپ در استمرار روند دموکراتیک این کشور با شکست مواجه شد، اما در انتخابات 2020 و در تحولات آغاز سال 2021 در حال بازسازی روند دموکراتیکی است که بر اثر آن انتخابات دچار آسیب شد. به اعتقاد ذاکریان، هر چند انتخاب ترامپ یک شکست برای جامعه مدنی امریکا بود، اما جانشینی او و محکوم شدن اقدامات او در تحریک هوادارانش برای خشونت، یک پیروزی برای دموکراسی در امریکا محسوب می‌شود.

رویدادهای هفته گذشته در امریکا، بسیاری را وادار به واکنش کرد. بسیاری از سیاستمداران حتی در نزدیک‌ترین کشورهای متحد دولت امریکا، این اقدامات را محکوم کردند و نسبت به استمرار چنین حرکت‌هایی ابراز نگرانی شد. آیا آنچه هفته گذشته در امریکا شاهد بودیم شاهدی بر افول دموکراسی در امریکا و آغاز یک دوره هرج و مرج و بی‌قانونی در این کشور است؟

خیر، من تصور می‌کنم که دموکراسی در ایالات متحده امریکا، آزمون خود را به خوبی پس داد. در انتخابات چهار سال پیش فردی در امریکا به قدرت رسید که ادعاها و برنامه‌هایی داشت که مغایر با برنامه‌های منظم و جاری جامعه امریکا بود. رییس‌جمهور منتخب امریکا در انتخابات 2016، با برنامه‌هایی مانند اقتصاد آزاد، حذف تعرفه‌های گمرکی، همراهی با جامعه جهانی برای حفاظت از محیط زیست، همکاری با نهادهای چندجانبه و بین‌المللی، تقویت قراردادها و کنوانسیون‌های بین‌المللی، کمک به متحدان به منظور همراهی با امریکا و خیلی از برنامه‌ها و استراتژی‌های پیشین امریکا مخالف بود. ترامپ در طول چهار سال ریاست‌جمهوری‌ خویش تمامی این رویه‌ها را به هم ریخت. او پیش از انتخابات همین رویکردها را به عنوان برنامه سیاسی خود به مردم ارایه داده ‌بود و بخش بزرگی از مردم امریکا هم به او رای داده‌ بودند. نظام سیاسی و اجتماعی امریکا به عنوان برنده ساختار انتخابات الکترال، دونالد ترامپ را پذیرفت. در تمام چهار سال گذشته، دونالد ترامپ به عنوان برآیند آرا از نظام انتخاباتی قانونی امریکا، شعارهای خود را عملی کرد و رسانه‌ها و نهادهای حکومتی به انحای مختلف نقدها و مخالفت‌های‌شان را با او علنی کردند. نه نقد‌کننده به زندان رفت، نه مجله‌ای بسته شد و نه جرم سیاسی تعریف شد.

آنچه امریکا در طول چهار سال گذشته پشت سر گذاشت یک تجربه دموکراتیک در تعارض جامعه مدنی با یک رهبر پوپولیست بود. جامعه‌ای فاقد نزاع، اما مملو از مناظره و تضارب آرا به کار خود ادامه داد. جامعه امریکا در طول چهار سال گذشته آستانه بالای تحمل خودش را نشان داد. اجازه داد که فردی با مشخصات دونالد ترامپ، در جایگاه بالاترین مقام اجرایی فدرال و فرماندهی کل قوا، خدمت کند.از نظر بسیاری از دانشمندان، کارشناسان و اساتید علوم سیاسی در امریکا و جهان، جامعه مدنی امریکا، در پی انتخابات سال 2016 شکست بزرگی را متحمل شد. من این عقیده را تایید می‌کنم و معتقدم که نظام انتخاباتی امریکا وقتی فردی به نام دونالد ترامپ را انتخاب می‌کند، نشان یک شکست عمده برای جامعه مدنی امریکاست. بخش عظیمی از مردم امریکا به فردی رای داد‌ه ‌بودند که رویکرد بسیار سخیفی در مورد زنان به عنوان نیمی از جمعیت جامعه امریکا دارد، به رنگین‌پوستان و مهاجران به عنوان مزاحم می‌نگرد، در مورد متحدان امریکا تا این حد بی‌تفاوت است، در مقابل سازمان‌های بین‌المللی و نهادهای چندجانبه ایستاد و کمک‌های امریکا به این نهادها را قطع کرد و از همه مهم‌تر در برابر اقتصاد بازار آزاد و تجارت آزاد بین‌المللی ایستادگی کرد و با وضع تعرفه‌های کلان و موانع تجاری برای چین، عملا تجارت آزاد جهانی را مختل کرد. انتخاب چنین فردی به عنوان برآیند رای یک جامعه، نشان از شکست جامعه مدنی امریکا بود. با وجود شکست جامعه مدنی امریکا در سال 2016، ساختار دموکراتیک امریکا شکست نخورد. فردی مخالف الگوهای حاکم بر امریکا با ابزارهای قانونی تعریف شده در سال 2016 در مخالفت رویکردهای جاری کشورش انتخاب و سال 2020 با همان ابزارهای قانونی و دموکراتیک از کار برکنار شد. در نتیجه من معتقدم که هنوز نمی‌توان گفت که امریکایی‌ها در آزمون دموکراسی رد شده‌اند. چهار سال ریاست‌جمهوری ترامپ با همه فراز و فرودهایش، نشان داد که جامعه امریکایی تحمل دارد.

اما اتفاقات چهارشنبه شب در امریکا، مرزهای تحمل یکدیگر را پشت سر گذاشت و به خشونت و تلاش برای تصرف با زور کشید.

اتفاقات اخیر نشان داد خط قرمز تحمل جامعه مدنی امریکا حتی در مقابل رییس‌جمهور هم این است که مجادله در مورد قدرت و نحوه اعمال قدرت در کلام و نظر باقی بماند و به مرز خشونت و اعمال غیرقانونی نرسد.

زمانی که کار به تشویق به خشونت و شورش بکشد، دیدیم که هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواهان و هم کسانی که گرایش حزبی نداشتند، یک‌صدا نه تنها قانون‌شکنان، بلکه رییس‌جمهور را هم محکوم کردند. به نظر من اعلام محکومیت رییس‌جمهور، به موقع و در زمان مناسب اتفاق افتاد. تا زمانی که مجادله قدرت در امریکا در صندلی‌های کنگره و تریبون‌های رسانه‌ای بود، این رقابت در قالب دموکراتیک و مناظره انجام می‌شد، اما وقتی کار به شورش و حمله به ساختمان کنگره کشید، زمان سوا شدن حامیان روند دموکراتیک و مخالفان آن فرا رسید.

شما گفتید که جامعه مدنی امریکا، سال 2016 با شکست مواجه شد و حالا بعد از گذشت چهار سال مانعی را که در مقابل راه خود یافته بود، کنار زده است و به مسیر گذشته بازمی‌گردد. چه تضمینی برای امریکایی‌ها وجود دارد که این بازگشت به نوعی بازگشت کمدی تاریخ نباشد؟ آیا ممکن نیست همان موجی که به انتخاب دونالد ترامپ منجر شد، دوبار حاکمیت کشور را در اختیار افراد اینچنینی قرار دهد؟

مسیری که امریکا تا پیش از سال 2016 داشت، یک تجربه برای امریکا و مسیر چهار ساله اخیر یک تجربه متفاوت برای جامعه این کشور بود. نتایج ملموس تجربه قبلی را می‌توان با نتایج ملموس تجربه اخیر مقایسه کرد. برای مثال در حوزه دیپلماسی، در دوران گذشته امریکایی‌ها اگر پیش‌نویس قطعنامه‌ای را در نهادهای بین‌المللی مطرح می‌کردند، بخش عمده کشورهای جهان به ویژه متحدان سنتی امریکا با این کشور همراهی می‌کردند. اما نتیجه ملموس عملکرد دولت امریکا در چهار سال گذشته این بود که اگر امریکایی‌ها پیش‌نویس قطعنامه‌ای را به شورای امنیت سازمان ملل متحد می‌بردند، جز خودشان و جمهوری دومینیکن حامی دیگری نداشت. این دو تجربه حالا چراغ راه دولت جدید امریکاست.آنچه من تاکنون از اطرافیان جو بایدن، رییس‌جمهور منتخب امریکا دیده‌ام، در تیم فکری و سیاستگذاران حاضر در این گروه، افراد مقتدر و دارای اندیشه‌ای حضور دارند که از تجربه گذشته استفاده می‌کنند. یک تیم سیاسی حرفه‌ای، قرار نیست دقیقا مشابه عملکرد ترامپ رفتار و عمل اطرافیانش را تکرار کند. در دوران ترامپ شاهد بودیم که برخی اقدام‌ها، فقط و فقط به این دلیل که مصوب دولت پیشین بود یا سرچشمه در دولت باراک اوباما داشت، نفی و نقض می‌شد. ظاهر تیم منتخب بایدن نشان می‌دهد که افرادی قرار است در دولت جدید مشغول به کار شوند که بر اساس منافع ملی و سبک و سنگین کردن منفعت و ضرر اقدام می‌کنند. اگر مقالات و نظرات کسانی را که دست‌اندرکار سیاست خارجی دولت بعدی هستند، مطالعه کرده ‌باشید، می‌بینید که مسیر جدید و مدونی را برای حفظ و احیای اقتدار و توانایی امریکا مطرح می‌کنند. در نتیجه من تصور نمی‌کنم که بازگشت امریکا به مسیر گذشته، به معنای یک نوع انتقامجویی از عملکرد دولت ترامپ باشد، بلکه شاهد نوزایشی در سیاست خارجی امریکا خواهیم بود.

ترامپ طرفداران زیادی در امریکا دارد. تعداد آرای او در انتخابات اخیر بعد از جو بایدن، بیشترین آرایی بود که در طول تاریخ امریکا به یک نامزد ریاست‌جمهوری اختصاص یافت. فکر می‌کنید بیش از 70 میلیون رای‌دهنده به ترامپ چه مسیری را در دولت جدید طی می‌کنند؟ آیا باز هم عده‌ای از طرفدارانش به چنین اقدامات خشونت‌بار و شورش‌هایی روی می‌آورند یا اینکه رویکرد متعادل‌تری در آینده در پیش خواهند گرفت؟

عملکرد سیاستمداران پوپولیست معمولا بر این اساس است که تلاش می‌کنند جامعه را دوقطبی کنند. معمولا پوپولیست‌ها وعده‌های مبتنی بر توهم مطرح می‌کنند تا بخشی از جامعه را بر مبنای یکسری پاداش‌های موهوم در آینده به خود جذب کنند. مثلا نمونه روسای جمهوری را در گذشته در جهان داشتیم که مساحت یک کشور را بر تعداد جمعیت آن تقسیم می‌کنند و وعده می‌دهند که مساحت زمین مساوی را برای همه مردم کشور تقسیم کنند. در همین ایران هم چنین نمونه‌هایی را شاهد بودیم، پوپولیست‌هایی که به جای فعالیت‌ در راستای خیر عمومی یا public goods و تلاش برای توسعه زیرساخت‌های عام‌المنفعه، از روش‌هایی استفاده می‌کردند که عامه مردم را خوشحال و راضی نگه دارند. اینکه نامه جمع کنیم و برای هر کس مبلغی در نظر بگیریم و از این‌جور اقدامات، روش‌های شناخته شده پوپولیست‌هاست.ترامپ هم تلاش کرد در طول چهار سال گذشته از چنین شیوه‌هایی برای راضی نگه داشتن رای‌دهندگانش استفاده کند. برای مثال کاهش مالیات‌ها، باعث شد که فرصت ثروت‌اندوزی کلانی برای سرمایه‌گذاران بزرگ فراهم شود، همزمان مبالغ محدودی از این ثروت در قالب افزایش دستمزد در میان قشر متوسط و فقیر جامعه بازتوزیع شد. خب در کوتاه‌مدت، غالب جمعیتی که از افزایش دستمزد بهره‌مند شده‌اند، تصور می‌کنند که شرایط‌شان بهبود جدی پیدا کرده است. اما چنین رویکردی به لحاظ اقتصادی پایدار نیست. نهایتا وضعیت عمومی تولیدکنندگان و کارخانه‌ها به تدریج مستهلک شد و درآمدهای دولت هم برای توسعه زیرساخت‌ها و اداره مسائل عمومی بر اثر کاهش درآمد مالیاتی کمتر شد. رکود اقتصاد جهانی ناشی از شیوع بیماری کرونا، رفع توهم در مورد وضع اقتصادی دوره ترامپ را تسریع کرد. در مقابل کرونا فقط دانش پزشکی پاسخ می‌دهد نه توهم افراد بیماری مانند ترامپ که توصیه به تزریق وایتکس می‌کرد. اظهارات نسنجیده در موضوع کرونا، واکسن و مانند اینها سبب انزوای او شد.به هر حال ترامپ انتظار داشت که حامیان بیشتری تا آخرین نفس پای او باقی بمانند. اما بعد از شکست در انتخابات، به تدریج در میان سران حزب جمهوری‌خواه و حامیان قدرتمند ترامپ هم شکاف افتاد. حتی معاون ترامپ هم علنا اعلام کرد که از نتیجه آرای الکترال پیروی می‌کند و از اختیار قانونی برای ایستادگی در مقابل آن برخوردار نیست.حالا بعد از این اختلافات درون حزب جمهوری‌خواه علیه دونالد ترامپ، حرف‌هایی در مورد آینده سیاسی او مطرح می‌شود که مثلا قرار است حزب دیگری تشکیل بدهد و اقدامات مشابه. اساسا در مورد سیاستمداران پوپولیست، به این دلیل که سیاست‌ها و راهبردهای آنها بر مبنای اندیشه عمیق و استراتژی‌های فکر شده نیست، آثار حمایت و پیروی از آنها به سرعت محو می‌شوند، به ویژه بعد از اینکه یک پوپولیست مقتدر با شکست عمده مواجه می‌شود. در این مورد می‌توان بارزترین مثال تاریخ قرن گذشته را مطرح کرد. آدولف هیتلر، پیشوای آلمان از طریق انتخابات دموکراتیک به قدرت رسید، شعارهای پوپولیستی می‌داد و مادامی که در راس قدرت بود، مردم کشورش برای شنیدن حرف‌های او صف می‌کشیدند و شعارهایش را می‌پذیرفتند. اما وقتی نازیسم شکست خورد، این تفکر با شکستش به فراموشی سپرده شد. حتی امروز هم گروه‌های کوچکی که درصدد احیای نازیسم در قالب نئونازیسم هستند، اما هر اندازه تلاش می‌کنند، نمی‌توانند وحدت و اقتداری مشابه دوران هیتلر را در ابعاد وسیع بازآفرینی کنند. دلیل این ناتوانی عدم بنیان سیاست‌های چنین گروه‌ها و گرایش‌هایی بر اندیشه و فکر مدنی و پایدار است. قذافی‌ها و صدام‌ها هم زمانی که سقوط می‌کنند و فرو می‌پاشند، اتحاد و حلقه عوام اطراف‌شان هم از هم فرو می‌پاشد. آنچه پوپولیست‌ها از طریق آن قدرت کسب می‌کنند، شمشیر و سرنیزه و فریب است. وقتی که سراب فریب فرو می‌پاشد، دیگر کسی در پی آن نمی‌رود.

اگر دونالد ترامپ بخواهد حزبی هم تشکیل دهد، مبانی قوی و زیرساخت‌های اندیشه‌ای قدرتمند برای ایجاد یک شبکه حامیان وسیع ندارد. جمهوری‌خواهان امریکا، یک حزب ساده و بدون اصول بر مبنای شعارهای عامه‌پسند نیستند، جمهوری‌خواهان مبانی فکری عمیقی دارند که به دنبال اقتدار امریکاست. من فکر نمی‌کنم احتمال زیادی وجود داشته ‌باشد که حامیان ترامپ بتوانند دوباره خود را برای بازگشت به قدرت بازسازی کنند. به ویژه اقداماتی که بخشی از حامیان ترامپ در حمله به کنگره انجام دادند و آشوب و ناامنی ایجاد شده، به نوعی از بخش عمده‌ای از حامیان ترامپ توهم‌زدایی کرد. اینکه از زمان اعلام نتایج انتخابات تاکنون، ترامپ و اطرافیانش با این همه اتهام‌زنی در مورد تقلب، در هیچ دادگاه ایالتی و فدرال نتوانستند مدارک و شواهدی برای ادعاهای‌شان نشان دهند، باعث می‌شود که حامیان به تدریج از سیاستمداری که توان اثبات حرف‌هایش را ندارد، ناامید شوند. رفتاری که تعدادی از حامیان ترامپ نشان دادند، یک حرکت غیرخشونت‌آمیز و مسالمت‌آمیز نبود. تحریک به شورش و خشونت، یک حرکت غیرمدنی است. آقای ترامپ در این هفته‌های آخر به تدریج خودش را به هوادارانش نشان داد، فردی که برای حرف‌هایش هیچ مدرک و سندی ندارد و حاضر است برای رسیدن به اهدافش اقدامات غیرمدنی و خشونت‌بار را درون خاک امریکا، تحریک و توجیه کند. طبیعی است همه آنهایی که خشونت را پیشه می‌کنند منفور ملت می‌شوند و برگشت آنها به دل مردم سخت می‌شود. حال او چگونه می‌تواند به سیاست برگردد؟

شما به تفاوت رویکرد ترامپ با دولت‌های پیشینش اشاره کردید. پیش از روی کار آمدن دونالد ترامپ، ایران و قدرت‌های جهانی از جمله امریکا به توافقی دست یافته ‌بودند که در دوران ترامپ توسط امریکا نقض شد. تهران امیدوار بود که با بازگشت رویکرد عادی به سیاست امریکا این مسیر دوباره احیا شود، اما حالا عده‌ای می‌گویند که با توجه به مسیری که امریکایی‌ها به سمت درگیری داخلی و هرج و مرج دارند، اساسا نیازی به بازگشت به مسیر گذشته باقی نمی‌ماند و امریکایی‌ها به خودی خود دچار افول می‌شوند و اثرشان را از دست می‌دهند. با این اوصاف آیا فکر می‌کنید که ایران در دوره دولت جدید، باید روند اجتناب از تعامل با امریکا را ادامه دهد یا به مسیر پیش از ترامپ بازگردیم و تلاش کنیم به صورت دیپلماتیک مسائل را حل و فصل کنیم؟

ایران یک کشور مستقل است. در یک کشور مستقل، سیاستگذاری و برنامه‌ریزی باید بر اساس خواست مردم انجام شود. باید نگاه کنیم مردم به سیاست خارجی و روابط خارجی چگونه نگاه می‌کنند و چه نگاهی به روابط با امریکا باشد. ما نباید خودمان را فریب دهیم و شعارهایی را مطرح بکنیم که با خواست مردم هماهنگ نیست. ممکن است شماری از کسانی که در نهادهای قانونگذار و سیاستگذار و مجریه، در کشور خودمان در مورد افول و فروپاشی امریکا تبلیغ می‌کنند، یا خودشان یا فرزندان‌شان، منافعی در خارج از کشور دارند.

خیلی از آنها فرزندانی دارند که در امریکا تحصیل، کار یا زندگی می‌کنند. هستند کسانی که 15-20 سال امریکا زندگی کرده‌اند و در تمام طول این مدت حتی یک بار هم به ایران سفر نکرده ‌بودند که وضعیت زندگی مردم و حتی خانواده خودشان را از نزدیک تجربه کنند و حالا شعارهای تند ضدامریکایی می‌دهند.چنین رویه‌هایی به دور از تقوا است. سیاستگذاران ایران باید دقت کنند که به عنوان یک کشور مستقل و مقتدر از دنیا چه می‌خواهند و امریکا را هم مانند یک کشور خارجی از میان دیگر کشورهای دنیا ارزیابی کند. ایران در روابط خارجی نباید انگشتش را روی یک کشور، دو کشور یا سه کشور خاص بگذارد. قطعا لازم است ما روابط حسنه و مسالمت‌آمیز با همه دنیا داشته ‌باشیم. اینکه روابط حسنه با همه کشورها برقرار شود، نیازمند تجدیدنظر در برخی رفتارهای ماست. برخی شعارها و رفتارهای ما، فارغ از محتوای‌شان به خاطر ظاهر نیندیشیده، تنش‌آفرین است. ممکن است ما اقداماتی نیک با نیات خیر انجام دهیم، اما ما دشمنانی برای خودمان در جهان ساخته‌ایم که عزم خودشان را جزم کرده‌اند تا برخی رفتارهای خیر ما در دنیا را وارونه‌نمایی کنند.

بگذارید یک مثال واضح بزنم حمایت از فلسطینیان و پیگیری حقوق مردم فلسطین، اساسا یک اقدام خیر است.

این سیاست می‌تواند یک نقطه بسیار مثبت و قابل افتخار در سیاست خارجی ما باشد. مقابله با گروه‌های تکفیری یا نبرد با داعش، کارهای ارزشمند جمهوری اسلامی ایران در منطقه است. اما نوع معرفی و تبلیغی که از این اهداف و برنامه‌ها ارایه داده است، به شیوه و زبان مناسبی نیست. در مجلس طرحی برده می‌شود که تا سال 1420 اسراییل باید از جغرافیا محو بشود یا زمینه نابودی‌اش فراهم شود. چنین شعاری نقض بند چهار ماده 2 منشور ملل متحد است. بدیهی است که با چنین بیانی، کشورهای دنیا که قرار است طرف تعامل ما در دنیا باشند، نسبت به گفت‌وگو و همکاری با ما کراهت به خرج می‌دهند. واقعیت این است که بیان همین صورت مساله می‌تواند به شکل ذیل ارایه شود: به این عنوان که مطابق با منشور ملل متحد هیچ طرفی حق ندارد خاک کشور دیگری را به زور تصرف کند و اسراییل خاک فلسطین را تصرف کرده، در نتیجه این عمل غیرقانونی است و به لحاظ قانونی باید از سرزمین‌های فلسطینیان بیرون برود. هر دو شکل بیان، یک هدف را دنبال می‌کنند، اما زبان یکی نامناسب ولی زبان دیگری حقوقی و قانونی است.

شیوه بیان اول باعث مزاحمت برای منافع ملت ایران و شیوه بیان دوم باعث اعتبار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران می‌شود.متاسفانه در مورد امریکا، امروز با دو گرایش در کشور شاهد هستیم که هر دو مطلق هستند. یک گرایش این است که مدعی است هر گونه مذاکره به هر شکلی و در هر شرایطی ممنوع است و اگر هم کسی مذاکره کند، باید به زندان انداخت. نگاه دیگر هم این است که فوری و بلافاصله باید با دولت جدید امریکا رابطه برقرار شود و اگر ما امروز این کار را نکنیم، رییس‌جمهور بعدی در مرداد ماه این کار را می‌کند و باید از فرصت استفاده کرد تا برای انتخابات پیش‌رو آماده شد. به نظر من هر دو رویکرد اشتباه است. نه باید برای مذاکره عجله کرد و نه باید دورنمای آن را کاملا منکر شد. ما باید خواست ملت و منافع آنان را در نظر بگیریم.همین جمعه، مقام معظم رهبری هم در سخنان خودشان مطرح کردند که ابتدا امریکا بر اساس تعهدات پیشین خود باید تحریم‌ها را لغو کند، بعد از آن در مورد خساراتی که در این مدت به دلیل عدم اجرای تعهدات به ایران وارد شده است، ارزیابی انجام و این خسارت مطالبه شود. قطعا بدون گفت‌وگو و تعامل با امریکا و متحدانش نمی‌توان به زور خسارت عدم اجرای تعهدات را از آنها ستاند. در صورت بازگشت امریکا به مسیر تعامل و اجرای تعهدات، باید شرایطی برای رایزنی و ارزیابی خسارات ایجاد شود و نحوه بازستانی این خسارات مورد گفت‌وگو قرار بگیرد. ضمن اینکه ما نیز تعهداتی داریم که باید مورد توجه قرار گیرند. به ویژه به عنوان یک عضو سازمان ملل متحد.

منبع: روزنامه اعتماد

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها