«اعتمادآنلاین» گزارش میدهد:
جلاد مصر خاطراتش را رسانهای کرد
کارمند اجرای احکام در مصر که بیش از 1070 نفر از جمله 200 زن را اعدام کرده از خاطرات خود در دوره انجام وظیفه سخن گفت.
اعتمادآنلاین| کارمند اجرای احکام در مصر که بیش از 1070 نفر از جمله 200 زن را اعدام کرده از خاطرات خود در دوره انجام وظیفه سخن گفت.
به گزارش اعتمادآنلاین، حسین عشماوی مشهورترین جلاد مصر که این روزها به نام مجری احکام اعدام خوانده میشود در یک برنامه تلویزیونی شخصیتهایی را که طی سالهای حضورش در این پست اعدام کرده معرفی و برخی از خاطرات خود را نیز در این زمینه بازگو کرد.
او در این برنامه گفت: من افراد مشهوری از جمله شماری از جاسوسهای اسرائیلی را اعدام کرده͏ام.
عشماوی در مورد اعدام زنان هم تعریف کرد: تقریباً 20 درصد از افرادی که به دست من اعدام شدند زن بودند گرچه در میان آنها چند جاسوس اسرائیلی هم به چشم میخورد ولی اکثر زنان اعدامی کسانی بودند که همسران خود را به قتل رسانده بودند.
به گفته عشماوی، یکی از محکومان به اعدام زنی به نام سمیحه بود که با ساطور شوهرش را کشته، تکهتکه کرده و در سطل زباله انداخته بود.
او ادامه داد: فرصتی برای گفتوگو با این زن پیدا نکردم چون لحظات آخر زندگی جو خاصی را بر مکان اعدام غالب میکند.
با این حال، به گفته عشماوی، او هیچ احساسی نسبت به کسانی که اعدامشان میکند ندارد.
او در این برنامه تلویزیونی بازگو کرد: بهتر است احساسات را کنار بگذاریم، باید وظیفهام را انجام دهم، این شغل من است و باید آن را به بهترین وجه انجام دهم؛ اما یک بار تحت تاثیر یکی از زنان قاتل که در زمان خود به شدت توجه رسانهها را جلب کرده بود قرار گرفتم. داستان همان زنی که فردی را به عنوان کارگر برای کمک به شوهرش استخدام کرد و بعد از آن با هم نقشه قتل شوهر را کشیدند، او را با ماده خوابآوری که در شربت انبه ریخته بودند بیهوش کرده، کشته و تکهتکه کرده و در جعبههایی کارتنی به سطل زباله انداخته بود. این زن مستحق صد بار اعدام بود.
عشماوی خاطره خود را چنین به پایان رساند: وقتی او را به محل اعدام آوردند درخواست کرد که با نقاب زنانه وارد اتاق اعدام شود تا هیچ کسی صورتش را نبیند؛ نسبتاً قدبلند بود، حدود 190 سانتیمتر طول داشت، نه لاغر بود و نه چاق، وقتی من وارد اتاق اعدام شدم حاضر نشد نقاب را از چهرهاش بردارد، اما من نقاب را برداشتم تا کارم را تکمیل کنم. به چهره او که نگاه کردم در حال صلوات فرستادن بود، چهره زیبایی داشت. در آنجا کمی جا خوردم. او هم خندید.
دیدگاه تان را بنویسید