کد خبر: 480817
|
۱۴۰۰/۰۲/۰۸ ۰۹:۰۰:۰۰
| |

یادداشت انریکه مورا، معاون دبیرکل سرویس اقدام خارجی اتحادیه اروپا و رئیس کمسیسون مشترک برجام در وین:

در ایران و آمریکا تعداد بدخواهان توافق بیشتر از حامیان آن است/ هر دو دولت حتی با صرف شرکت در مذاکرات معتقدند در حال هزینه کردن از خود هستند/ نمونه خوب تغییر در منطقه تغییر نگرش عربستان راجع به این توافق است

انریکه مورا، در یادداشتی نوشت: گفت‌وگوها با موانع متعدد در سطوح متعدد روبرو هستند. در وهله اول، سیاست داخلی در تهران و واشنگتن. در هر دو پایتخت، تعداد بدخواهان توافق احتمالا بیشتر از حامیان آن است. دلایل متعددی وجود دارد. در خصوص ایالات متحده، خصومت تاریخی‌ که به واسطه رفتار جمهوری اسلامی در سال‌های آغازین تأسیس آن به وجود آمد، با یک جریان فکری که نفوذ قدرتمندی در کنگره دارد، پیوند خورده است.

در ایران و آمریکا تعداد بدخواهان توافق بیشتر از حامیان آن است/ هر دو دولت حتی با صرف شرکت در مذاکرات معتقدند در حال هزینه کردن از خود هستند/ نمونه خوب تغییر در منطقه تغییر نگرش عربستان راجع به این توافق است
کد خبر: 480817
|
۱۴۰۰/۰۲/۰۸ ۰۹:۰۰:۰۰

اعتمادآنلاین| مذاکرات وین با یک جلسه مجازی آغاز شد. روز 2 آوریل، به اصطلاح «اتاق وضعیت» سرویس خدمات خارجی اتحادیه اروپا در تماسی هفت‌جانبه، میان معاونین وزیر یا مدیران سیاسی چین، فرانسه، آلمان، انگلستان، روسیه و ایران تماس برقرار کرد. هدف این تماس این بود که روندی را پایه‌گذاری کند که در حالت ایده‌آل می‌بایست به بازگشت ایالات متحده به توافق موسوم به برجام و بازگشت ایران به پایبندی کامل به تعهداتش منجر می‌شد.''

به گزارش ایسنا، انریکه مورا، در یادداشتی با این مقدمه در روزنامه اسپانیایی ''politicaexterior'' می‌نویسد: این تماس، یکی از دو روند موازی‌ است که در وین در جریان است. یکی که رسمی‌تر است، هفت عضو توافق (شش عضو فوق الذکر به علاوه اتحادیه اروپا) را در کمیسیون مشترک گردهم می‌آورد. جوزپ بورل نماینده عالی اتحادیه اروپا هماهنگ‌کننده کمیسیون است. روند دیگر، گفت‌وگوی ایران و ایالات متحده است که در ادبیات دیپلماتیک به روش گفت‌وگوی نزدیک برگزار می‌شود، یعنی روشی که در آن دو طرف به دلیل محدودیت‌های سیاسی با یکدیگر دیدارهای رو در رو ندارند، اما در فضای فیزیکی یا نزدیک به هم هستند (در این مورد، آن‌ها در دو هتل در کارتنر رینگ وین هستند) و از طریق هماهنگ‌کننده که اینجا به عنوان تسهیل‌گر عمل می‌کند، با هم تعامل می‌کنند.

هدف هر دو روند، یکی است: بدل کردن برجام به یک توافقنامه عملیاتی و مؤثر. این امر مستلزم احیای توازن ظریفی است که این توافق از ابتدا بر آن بنا شده بود: از یک سو تضمین اینکه برنامه هسته‌ای ایران صرفا دارای اهداف صلح‌آمیز است و از سوی دیگر، رفع تحریم‌های اعمالی از سوی جامعه بین‌الملل. این تحریم‌ها زمانی اعمال شد که مشخص شد که ظن وجود یک برنامه نظامی، بیش از آنچه تصور می‌شد، به واقعیت نزدیک بوده است. این توازن زمانی در هم شکست که دولت دونالد ترامپ این توافق را ترک کرد، تحریم‌هایی را که پیش از این رفع شده بود بار دیگر اعمال کرد و در چارچوب سیاست فشار حداکثری تحریم‌های بسیار بیشتری هم اضافه کرد. این سیاست نتوانست این هدف را محقق کند که جمهوری اسلامی ایران پای میز مذاکره آمده و وادار شود توافقی را بپذیرد که از دید دولت سابق ایالات متحده توافق مناسب‌تری بود.

تأثیرات این سیاست بر اقتصاد ایران ویران‌گر بوده است و با توجه به ماهیت فراسرزمینی تحریم‌های ایالات متحده، منجر به آن شد که عملا تمام بازیگران اقتصادی بین‌المللی از ایران خارج شده و یک خشکسالی در زمینه سرمایه‌گذاری و روابط تجاری، ایجاد شود. با این وجود، جمهوری اسلامی برای بیش از یک سال، به پایبندی به این توافق ادامه داد. نهایتا، این کشور هم شروع به اتخاذ تصمیماتی کرد که آشکارا از برجام انحراف داشت. در ماه‌های اخیر این تصمیمات سرعت گرفته‌اند و برخی از آن‌ها نظیر غنی‌سازی 60 درصد و تولید اورانیوم فلزی اقداماتی به غایت جدی بوده‌اند. تمامی این تصمیمات، حتی آن‌ها که اکنون در حال اتخاذ آن هستند، در گفت‌وگوهای وین به عنوان موضوعاتی که باید حل و فصل شوند، مطرح هستند. و مسئله اینجاست که با اتخاذ اقدامات تازه از جانب ایران، اهداف گفت‌وگوها هم دائما در حال تغییر است. در حالی که بازی جریان دارد، هدف در حال حرکت است.

مسابقه با مانع

گفت‌وگوها با موانع متعدد در سطوح متعدد روبرو هستند. در وهله اول، سیاست داخلی در تهران و واشنگتن. در هر دو پایتخت، تعداد بدخواهان توافق احتمالا بیشتر از حامیان آن است. دلایل متعددی وجود دارد. در خصوص ایالات متحده، خصومت تاریخی‌ که به واسطه رفتار جمهوری اسلامی در سال‌های آغازین تأسیس آن به وجود آمد، با یک جریان فکری که نفوذ قدرتمندی در کنگره دارد، پیوند خورده است. این جریان فکری، بیش از آنکه نگران منافع ملی ایالات متحده در خاورمیانه باشد، دغدغه آن را دارد که سیاست ایالات متحده منافع مهمترین متحد این کشور در آن منطقه را تأمین کند. دولت ترامپ در چارچوب این جریان فکری فعالیت می‌کرد و روابط میان ایالات متحده و کشورهای عربی را تابعی از منافع مشروع اسرائیل می‌دید. در خصوص ایران، مسئله هسته‌ای بازتابی از گرایشی است که چند سالی است که در این کشور شکل گرفته است: تقویت ملی‌گرایی‌ای که هموراه در افکار عمومی ایران طنین قدرتمندی داشته است . از این منظر، به هرگونه محدودیت بر برنامه هسته‌ای (که هیچ‌کس به صورت علنی ادعای نظامی بودن آن را ندارد)، به چشم مداخله‌ای غیرقابل قبول نگریسته می‌شود. حتی به اصطلاح «نمونه کره شمالی» هم این برداشت را تغییر نمی‌دهد.

این وضعیت بی‌علاقگی (داخلی به توافق)، منجر به وضعیتی شده است که در هر دقیقه از مذاکرات (دو طرف) این نگرانی را دارند که مبادا در طرح‌های ارائه‌شده «زیاده‌روی» کرده باشند، چه در زمینه رفع تحریم‌ها و چه در زمینه بازگشت به تعهدات هسته‌ای. همه در این خصوص اتفاق نظر دارند که هر دو دولت، حتی با صرف شرکت در مذاکرات هم در حال هزینه کردن از خود هستند و برای آنکه مذاکرات به ثمر بنشیند، باید هزینه سیاسی سنگینی بدهند. بر این اوضاع، عدم تقارن شدیدی هم که در وضعیت سیاسی دو کشور وجود دارد را هم اضافه کنید: در واشنگتن یک رئیس‌جمهور تازه کارش را آغاز کرده و در تهران، رئیس‌جمهور در حال رسیدن به نقطه پایان دوران کارش است.

مانع دیگر، بی‌اعتمادی شدید میان ایالات متحده و ایران است؛ بی‌اعتمادی‌ای که سابقه آن به دهه‌ها قبل بازمی‌گردد و دولت ترامپ به میزان قابل توجهی آن را تشدید کرد. این بی‌اعتمادی در نحوه انجام مذاکرات هم نمایان شده است. طرف ایرانی به واسطه دستور اعلام‌شده از سوی رهبر این کشور، نمی‌تواند به صورت فیزیکی با هیأت ایالات متحده دیدار کند و در نتیجه گفت‌وگوها به صورت «مذاکرات نزدیک» پی گرفته شده است. این مسئله می‌تواند بر نتیجه احتمالی هم اثرگذار باشد.

سوم، خصومت شدید با توافق هم تا حد زیادی از سوی کشورهای عربی و هم البته از سوی اسرائیل است. اما در این رابطه تغییراتی در حال وقوع است. یک نمونه خوب تغییر در این حوزه، اظهارات ریاض کریملی رئیس بخش تحلیل و پیش‌بینی وزارت امور خارجه عربستان سعودی است که اکنون احیای توافق را یک گام نخست می‌خواند، بر خلاف سیاست دیرینه عربستان که این توافق را امری منفی و غیرقابل پذیرش می‌دانست. حتی در طرف اسرائیلی هم تغییر و تحولاتی در موضع افراد برجسته که مناصب مهمی را در وزارت خارجه و سیاست امنیتی در اختیار دارند، در حال وقوع است.

توافقی مشابه در شرایطی متحول‌شده

تا الان به موانع پیش روی گفت‌وگو پرداختم. اما مشکلات اصلی مانع توافق چیست؟ برای درک آن‌ها، باید یک عامل بسیار مهم در مذاکرات را مد نظر قرار داد، عاملی بسیار مهم آن است که می‌توان گفت که اساسا چیزی برای مذاکره وجود ندارد.

هم تعهدات هسته‌ای و هم تحریم‌هایی که باید رفع شوند، به صراحت در برجام عنوان شده‌اند. گفت‌وگوها در خصوص بازگشت به توافق، اصولا باید محدود به زمان بازگشت به توافق باشد. اما به این سادگی هم نیست. دشواری به وجود آمده، ناشی از عوامل مختلفی است از جمله زمانی که از امضای توافق گذشته است، تجربه دو طرف (که از منظر ایران بسیار منفی بوده است) و همچنین برداشت‌هایی که گذشت زمان، با توجه به سابقه بی‌اعتمادی شدیدی که به آن اشاره کردم، برای طرفین ایجاد کرده است. نیازی به گفتن نیست که تغییرات ژئوپلیتیکی پسا ژانویه 2015 هم به جهت‌گیری‌های مختلف دیگر اعضای توافق منجر شده است. مدیریت مذاکراتی که متن توافقنامه آن یک بار از سوی اعضا مورد توافق قرار گرفته و حالا آن متن با وجود آنکه روی کاغذ ثابت مانده، اکنون برداشت‌های متفاوتی ایجاد می‌کند، امری پیچیده است. اما به هر حال، این وضعیتی است که اکنون ما در آن قرار داریم.

نخستین چیزی که زمان با خود به همراه آورد، ظاهرا چیزی بود که هیچ‌کس انتظارش را نداشت: خروج یکی از اعضا. نشانه اثبات این امر هم آنکه هیچ‌گاه بندی در این ارتباط در متن توافق در نظر گرفته نشده بود، در حالی که چنین چیزی در تمامی دیگر اسناد بین‌المللی معمول است. اینجا جای آن نیست که بخواهیم در مورد نحوه شکل‌گیری سیاست‌های دولت، از جمله سیاست خارجی در کشوری بپردازیم که بیشترین اهمیت را در این زمینه در جهان دارد. اما واقعیت این است که قطبی شدن فضای سیاسی و اجتماعی در ایالات متحده، منجر به وقوع تحولات شدید و گاها 180 درجه‌ای در سیاست خارجی این کشور شده است. این تغییر و تحول می‌تواند اثری ویرانگر داشته باشد، کمااینکه برای برجام چنین بوده است. نتیجه آنکه طرف ایرانی اکنون خواهان این تضمین است که چنین امری مجددا تکرار نشده و در آینده این خروج تکرار نشود و یا اینکه دستکم تضمینی چند ساله برای بازیگران اقتصادی وجود داشته باشد. بدیهی است که به دلایل سیاسی و به واسطه روند تغییر و تحولات ساختار دموکراتیک، چنین تضمینی بسیار بعید می‌نماید.

در مقابل، ایران همواره دغدغه آن را داشته که تأکید کند که تصمیماتی که بر خلاف توافق هسته‌ای اتخاذ کرده، بازگشت‌پذیر هستند. استدلال آن‌ها پس از هریک از این اقدامات، همواره این بوده است که «ما می‌توانیم هر زمان که بخواهیم غنی‌سازی را متوقف کرده و به محدودیت‌های تعیین‌شده در توافق بازگردیم». هرکس که به ترمودینامیک آشنایی داشته باشد، از ماهیت بنیادین و وجودی بازگشت‌ناپذیری هرآنچه که در زمان حرکت کرده، مطلع است. تصور من این است که در این اینجا هم ما استثنایی نداریم. اگر بخواهم یک مثال بزنم، باید به بازگشت‌ناپذیری دانشی اشاره کنم که دانشمندان ایرانی کسب کرده‌اند. میزان سرعت و اثر اقدامات آن‌ها ظرف تنها سه ماه فاصله گرفتن از توافق، این مسئله را به خوبی ثابت کرد.

و یک نکته پایانی در خصوص نقش اتحادیه اروپا. در این گفت‌وگوها، اتحادیه اروپا همزمان دو کار انجام می‌دهد. تعاملات چندجانبه را هماهنگ و دوجانبه را تسهیل کرده و همزمان از منافع خود در حوزه عدم اشاعه و ثبات در خاورمیانه دفاع می‌کند. چنین امری در گذشته به ندرت برای ما سابقه داشته است. فکر می‌کنم این عنصر تازه‌ای است که باید به مناظرات جاری در خصوص ضرورت وجودی اتحادیه اروپا (که از دید برخی، به دلایلی مشروع، بدون ضرورت است) در محیط ژئوپلتیکی‌ای متفاوت و به مراتب پیچیده‌تر، افزوده شود.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها