پیرمحمد ملازهی،کارشناس مسائل افغانستان:
طالبان و داعش ایدئولوژی مشترکی دارند/ تنها تفاوت طالبان و داعش در جغرافیای عملکردشان است
پیرمحمد ملازهی،کارشناس مسائل افغانستان معتقد است فارغ از اینکه چه گروهی مسوولیت این حمله را قبول کند، تشابه ایدئولوژی و اهداف میان گروههای افراطی تروریستی در افغانستان باعث میشود که همه این گروهها را چه طالبان، چه القاعده و چه داعش از چنین اقداماتی منتفع تصور کرد.
اعتمادآنلاین| مرگ 63 دانشآموز و مجروح شدن بیش از 150 نفر در انفجار تروریستی روز شنبه در نزدیکی یک مدرسه در پایتخت افغانستان، نشان داد که 16 ماه پس از توافق امریکا با طالبان و چندین دور مذاکرات بیناافغانی نه تنها باعث بهبود شرایط امنیتی در افغانستان نشده است بلکه مخاطرات بزرگتری برای شهروندان غیرنظامی به ویژه اقلیت مذهبی شیعه در این کشور ایجاد کرده است.
به گزارش روزنامه اعتماد، پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان معتقد است فارغ از اینکه چه گروهی مسوولیت این حمله را قبول کند، تشابه ایدئولوژی و اهداف میان گروههای افراطی تروریستی در افغانستان باعث میشود که همه این گروهها را چه طالبان، چه القاعده و چه داعش از چنین اقداماتی منتفع تصور کرد. ملازهی میگوید که اگر طالبان به فشار برای تصرف نظامی کابل ادامه دهد، جنگ خونین و درازمدتی در انتظار افغانستان خواهد بود که نتیجهای جز تجزیه این کشور در پی نخواهد داشت. در ادامه متن کامل گفتوگو با پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان را مطالعه میکنید.
*دولت افغانستان مسوولیت جنایت تروریستی روز شنبه درکابل را متوجه طالبان میداند در حالی که طالبان این مسوولیت را نمیپذیرد، به نظر شما مسوول این عملیات تروریستی کدام یک از گروهها یا جناحهای فعال در افغانستان است؟
واقعیت این است که هنوز عامل انفجار تروریستی روز شنبه مشخص نیست. دولت افغانستان انگشت اتهامش را به سوی طالبان دراز کرده و طالبان داعش و نیروهای امنیتی افغانستان را متهم میکند و مسوولیت عملیات تروریستی را نمیپذیرد. جدا از این مساله یک واقعیت وجود دارد که این بمبگذاری در منطقهای ازکابل انجام شده که در گذشته هم بمبگذاریهایی مشابه انجام شده و داعش مسوولیت آن را پذیرفته است. منطقه مذکور منطقه هزارهنشین در کابل است و غالب ساکنان آن شیعه مذهب هستند. داعشیها انگیزه دارند که نوعی جنگ مذهبی در افغانستان راه بیندازندکه در آن منافع خودشان را تامین کنند. این عملیات اما در زمانی صورت میگیرد که امریکاییها به خروج نیروهایشان از افغانستان اقدام کردهاند و طالبان بسیار امیدوار شدهاند که بعد از خروج امریکا از افغانستان با برتری نظامی که در میدان نبرد به دست آوردهاند و با مشروعیت نسبی بینالمللی که از طریق توافق دوحه با دولت ترامپ کسب کردند از این دو امتیاز بهرهمند شوند و شرایطی را به وجود بیاورند که دولت مرکزی با فروپاشی مواجه شود و آنها بتوانند به قدرت بازگردند.
*یعنی شرکت طالبان در مذاکرات بیناافغانی در دوحه و احتمالا استانبول با هدف وقتکشی و زمینهسازی برای پیروزی نظامی در داخل افغانستان است؟
در حال حاضر طرحهایی در مذاکرات استانبول مورد بررسی قرار میگیرد که3 طرح شاخص آنها طرح دولت امریکا، طرح دولت روسیه و طرح دولت افغانستان هستند. ظاهرا بحثها در مذاکرات استانبول این است شرایطی به وجود بیاید که با یک ابتکار جدید از سوی سازمان ملل متحد، چیزی شبیه به مذاکرات بن اول در پی اشغال افغانستان توسط امریکا شکل بگیرد، یعنی ساختار جدیدی برای قدرت در افغانستان طراحی شود که یک قدرت متوازن قومی مذهبی شکل بگیرد و طالبان حاضر به پذیرش مشارکت در آن باشد. در واقع هدف از مذاکرات این است که طالبان را از کسب قدرت از طریق نظامی منصرف و وارد یک فرآیند سیاسی کنند. در حال حاضر 3 جریان اصلی مدعی قدرت در افغانستان وجود دارند؛ گروه نخست گروه طالبان و جناح حکمتیار محسوب میشوند که جناح اسلامگرای افراطی را تشکیل میدهند؛گروه دوم جریان جهادیهای شمال و اقوام شمالی افغانستان هستند که در حال حاضر عبدالله عبدالله نماینده آنان است؛گروه سوم جناح لیبرال دموکراتی هستند که بعد از اشغال افغانستان توسط امریکا در سال 2001 به قدرت رسیدند که قبلا نمایندگی آنها به عهده حامد کرزای بود و اکنون اشرف غنی، چهره اصلی این جناح محسوب میشود. هدف مذاکرات جاری این است راهکاری میانه که مورد پذیرش هر سه جناح اصلی قدرت در افغانستان باشد، ایجاد شود تا با مشارکت هر سه جریان حکومتی با ساختار جدید تشکیل شود.
*در ابتدای صحبت فرمودید که طالبان، داعش را مسوول جنایت شنبه درکابل معرفی میکند. با این حال دولت افغانستان مدعی است حتی اگر گروه تروریستی دیگری هم مسوولیت جنایت را بپذیرد نهایتا مسوولیت کل ناامنی و تروریسم در افغانستان بر عهده طالبان است ضمن اینکه ادعاهایی در مورد همکاری طالبان و داعش برای اقدامات تروریستی اینچنینی جهت تضعیف پایههای قدرت دولت مطرح میشود. فکر میکنید تا چه اندازه ممکن است همکاری میان طالبان و داعش در اقدامات اینچنینی وجود داشته باشد؟
ایدئولوژی طالبان با ایدئولوژی القاعده و داعش تفاوت چندانی ندارد. تنها تفاوت میان القاعده و داعش با طالبان در جغرافیای عملکردشان است. القاعده و داعش دنبال خلافت اسلامی هستند که فراتر از افغانستان است وکل دنیای اسلام را فرا میگیرد. این ایدهای است که ابتدا القاعده مطرح و پس از آن داعش در سوریه و عراق پیگیری کرد. بر اساس این ذهنیت معتقدند که هرکدام از کشورهای اسلامی جدا جدا تسخیر بشوند و به امارت اسلامی تبدیل شوند و از ادغام این امارات یک خلافت اسلامی تشکیل شود. حالا در مرحله بعد هم هدفشان این است که با جهان کفر وارد مبارزه شوند سپس خلافت اسلامی را در سراسر دنیا حاکم کنند.
این ذهنیتی است که در گروههای افراطگرای وهابی وجود دارد. اما طالبان یک تفاوت داردکه فقط به دنبال امارت اسلامی در افغانستان، ادعای جهانی ندارد. طالبان محلی است و آن گروههای دیگر جهانی هستند. به لحاظ ایدئولوژیک طالبان میتواند با گروههایی مانند داعش و القاعده هماهنگ عمل کند و اما به لحاظ تاکتیک و روشها، اینکه قدرت چگونه تقسیم شود با هم اختلافنظر دارند. در نتیجه این اختلافنظر در نقاطی که طالبان حوزه نفوذش است، اجازه نمیدهد که داعش در آنجا مسلط شود و موضع طالبان را تضعیف کند. به همین دلیل است که در گذشته گزارشهایی از درگیری و جنگ میان طالبان و داعش منتشر میشد. اما در جاهایی که طالبان مسلط نیست، طالبان میپذیرد که القاعده و داعش آنجا حضور داشته باشد و عملیات انجام دهد. به اضافه اینکه صحبتها و اخبار تایید نشدهای وجود دارد که مذاکرات پنهانی میان داعش و القاعده شکل گرفته است که داعش به رهبری ایمن الظواهری در القاعده بازگردد و دو گروه در هم ادغام شوند. یعنی شرایط به دوران پیش از اعلام خلافت بغدادی در موصل بازگردد و در جبهه خراسان داعش و القاعده دوباره در قالب یک گروه فعالیت کنند. طالبان ضلع سوم این
اتحاد خواهد بود. القاعده که ازگذشته رابطه نزدیک و صمیمانهای با طالبان داشت و داعش هم همانگونه که گفتم جز اختلاف جغرافیایی از لحاظ ایدئولوژیک کاملا با طالبان اشتراک نظر دارد. درست است که طالبان و داعش بر سر سلطه بر مناطقی درون خاک افغانستان با هم اختلاف نظرهایی داشتند و حتی وارد جنگ با یکدیگر شدند اما به لحاظ فکری نهایتا میتوانند با هم کنار بیایند. آنچه واضح است، طالبان در نقاطی که داعش امکان عملیات دارد و در حوزه سلطه طالبان نیست این چراغ سبز را از طالبان گرفته است که اقدام به عملیات کند.
*اقدامات تروریستی با هدف کشتار شیعیان در ماههای گذشته چندین بار در نقاط مختلف افغانستان تکرار شده است و تازهترین نمونه آن عملیات تروریستی روز شنبه بود. تحولاتی که در طول یک سال و نیم گذشته به ویژه بعد از توافق امریکا با طالبان رخ داده تا چه حد بر زندگی شیعیان و آینده آنان در افغانستان تاثیر گذاشته است؟
اگر طالبان راهحل سیاسی را نپذیرند و راهحل نظامی را مورد توجه قرار دهند، زندگی برای شیعیان بسیار دشوارتر خواهد شد. نشانههایی وجود دارد که طالبان چنین انتخابی کردهاند، در هلمند، میدان وردک و بغلان جنگ شدیدی را آغاز کردهاند و اگر به زور بتوانند کابل را تصرف کنند، وضعیت امنیت شیعیان به شدت وخیم خواهد شد. نه تنها شیعیان بلکه اقوام شمالی و مجاهدین پیشین شمال هم در خطر خواهند بود. به اعتقاد من اگر پیشروی نظامی طالبان به سمت پایتخت ادامه پیدا کند و فروپاشی دولت افغانستان اتفاق بیفتد، مجاهدین شمال و شیعیان راهی جز به دست گرفتن سلاح نخواهند داشت. شیعیان از همین الان مبارزات مسلحانه با گروههای تروریستی را آغاز کردهاند، احزاب شیعی و نیروهای مردمی شیعه تحت عنوان خیزش مردمی با طالبان مسلحانه مبارزه و سعی میکنند که اجازه ندهند طالبان به مناطق هزارهجات وارد شوند. اگر طالبان هدفشان این باشد که به استفاده از زور ادامه بدهند و امارت اسلامی را با استفاده از قدرت نظامی احیا کنند به نظر میرسد، نخستین اتفاق تجدید اتفاقی است که در آخر دولت نجیبالله رخ داد؛ یعنی ارتش و نیروهای امنیتی تجزیه قومی خواهند شد. این اتفاق خیلی محتمل است که در صورت سقوط دولت مرکزی افغانستان، بخشی از پشتونها به طالبان و تاجیک و ازبکها و هزارهها به مناطق قومی خودشان بپیوندند و نیروهای مسلح هر یک با قوم خودشان مسلحانه با طالبان مبارزه کنند. در چنین شرایطی افغانستان جنگ داخلی خونینی را تجربه خواهد کرد که با توجه به توازن قدرت در صورت وقوع چنین شرایطی، سرنوشتی جز تجزیه در انتظار طالبان نخواهد بود و دوکشور خراسان و پشتونستان در شمال و جنوب افغانستان تشکیل خواهد شد. این خطرناکترین وضعیتی است که اگر طالبان به راهحل سیاسی تن ندهد ممکن است پیش بیاید.
*با توافق طالبان و امریکا و آغاز مذاکرات بیناافغانی در دوحه قطر، این خوشبینی ایجاد شده بود که طالبان راضی شده است به فرآیند سیاسی افغانستان بپیوندد وکارشناسان از جمله خود شما معتقد بودید که طالبان امروز با طالبان دهه 1990 تفاوت کرده است و با شرایط جدیدی در افغانستان مواجه خواهیم بود. فکر نمیکنید با توجه به تشدید رویکرد نظامیگری و خشونتطلبانه طالبان،تحلیلهای اینچنینی در مورد تحول آنها خوشبینانه بودند؟
دو تا موضوع متفاوت اینجا مورد بحث است؛ اینکه نوطالبان با طالبانی که در دهه 1990 قدرت را در اختیار داشت، تفاوت کرده است، اصلا جای تردید ندارد. وزیر امورخارجه طالبان در دهه 1990 وقتی عکس یاسر عرفات را دید، متعجبانه سوال میکرد که این فرد کیست؟ این تازه آگاهترین و جهاندیدهترین افراد طالبان بودند که تا این حد نسبت به مسائل دنیا بیگانه بودند. نمایندگان امروز طالبان سلیس به زبان انگلیسی صحبت میکردند، با اینترنت مخالفتی ندارند، تلویزیون نگاه میکنند، ماهواره نگاه میکنند؛ در حالی که در دهه 1990 همه دستگاههای تلویزیون را به خیابانها میریختند و آتش میزدند و فقط یک شبکه رادیویی رادیو شریعت اجازه فعالیت داشت که مسائل شرعی و اخبار داخلی را پخش میکرد. این طالب قطعا تفاوت دارد.
بحثی که امروز جریان دارد بحث قدرت است. وقتی بحث قدرت پیش میآید، طالبان حداکثر قدرت را میخواهند. میخواهند امارت اسلامی خودشان را احیا کنند. دیگران هم تمایلی ندارند که زیر بار این خواست طالبان بروند. بنابراین دو تا جناح در افغانستان شکل گرفتهاند که هر دو برای تسلط کامل بر قدرت با هم رقابت میکنند. طالبان میخواهد قدرت را به انحصار خودش در بیاورد، دولت و نیروهای حاکم فعلی میخواهند که قدرت را حفظ کنند. تا زمانی که امریکا و ناتو در افغانستان عملیات میکردند و قصد عقبنشینی نداشتند، این تحلیل درست بود که طالبان به زور نمیتوانند بر قدرت سلطه پیدا کنند. اما بعد از آغاز عقبنشینی امریکا از افغانستان و بخشهای محرمانهای در این تفاهم وجود دارد، دیگر نمیتوان اطمینان داشت که طالبان نمیتواند به صورت نظامی قدرت را در اختیار بگیرد. حتی این گمانه وجود دارد که ممکن است امریکاییها با طالبان به توافق رسیده باشند که قدرت را در افغانستان طالبانیزه بکنند. چنین اقدامی چندان هم دور از اهداف استراتژیک امریکا نیست. اگر امریکا از افغانستان برود و طالبان و القاعده و داعش از رویارویی مستقیم با امریکا خلاص شوند، آنگاه چه کسی
پیرامون آنها میماند؟ رقبای اصلی امریکا به اصلیترین هدفهای این گروههای تروریستی و افراطی تبدیل میشوند. شبهنظامیان نهضت اسلامی ترکستان شرقی استان سینکیانگ چین که تجربه جنگ در عراق و سوریه را کسب کردهاند و در داعش کارایی زیادی از خود نشان دادند و در سطح فرماندهان قرار داشتند با قدرت گرفتن طالبان و گروههای همفکرشان در افغانستان به یک دردسر بسیار جدی برای چین تبدیل میشوند. در آسیای میانه حزب احرار است، نهضت اسلامی ازبکستان، نهضت اسلامی تاجیکستان و نهضت اسلامی چچن فعال هستند که با قدرت یافتن طالبان میتوانند وارد اتحادی تازه شوند و حوزه امنیتی روسیه را تحت فشار قرار دهند. در آینده به سمت غرب افغانستان نفوذ کنند و ایران را تحت فشار قرار دهند. با چنین تحلیلی، هیچ بعید نیست که خروج امریکاییها اساسا زمینهای برای سلطه طالبان و گروههای همفکرش بر افغانستان برای رسیدن به اهداف ژئواستراتژیک باشد.
*دولت افغانستان در طول 7 سال گذشته از زمان تشکیل دولت وحدت ملی تاکنون روز به روز ضعیفتر شده، سرزمینهای بیشتری را به طالبان واگذار کرده و پشتیبانی ملی از آن تضعیف شده است. با توجه به اینکه بسیاری از گروههای افغانستان مخالف سلطه طالبان بر قدرت هستند و آمادگی مبارزه با طالبان دارند، چرا شاهد یک نوع اتحاد و همکاری در میان جناحهای مختلف برای مقابله با طالبان نیستیم؟
واقعیت این است که در حال حاضر دو نیروی معارض در کابل با هم قدرت را در اختیار دارند. اشرف غنی، نماینده نیروهای لیبرال دموکرات است و عبدالله عبدالله نماینده شمالیها. تضاد میان این دوگروه بسیار است و تمام توافقهایی که تا حالا برای تقسیم قدرت مساوی میان آنها انجام شده است، هرگز عملی نشدهاند. ذهنیت موجود در میان قوم پشتون این است که سلطه بر افغانستان و دیگر اقوام این کشور، حق طبیعی آنان است. به لحاظ تاریخی 3 قرن است که جز دو دوره بسیار کوتاه، همواره کل قدرت در اختیار پشتونها بوده است. امروز هم چه اشرف غنی و چه طالبان، قدرت را حق طبیعی خود میدانند. بقیه قومیتها این را نمیپذیرند. در همین انتخابات سال 1398 هم صحبت از این بود که اگر اشرف غنی برای تقسیم قدرت رضایت ندهد هواداران عبدالله عبدالله در شمال دولت موازی تشکیل بدهند. اشرف غنی به گونهای برخورد میکند که چندان بهایی به قدرت اقوام دیگر نمیدهد. تضادها در افغانستان بالاست و اجازه نمیدهدکه دولت قدرتمندی به وجود بیاید که نیروهای امنیتی قدرتمند و ارتش و پلیس قدرتمند و هماهنگ داشته باشد. البته نباید فراموش کرد که ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان همین الان هم جانفشانی میکنند و جنگ را آنها اداره میکنند. مدتهاست که نیروهای امریکایی و ناتو هیچگونه دخالتی در جنگ ندارند. اما اختلافات درون حاکمیت باعث میشود که فرماندهی و روحیه نیروهای نظامی تضعیف شود. به نظر میرسد که در این شرایط دولت مرکزی قدرتمندی در این شرایط و با این اختلافات امکان فعالیت و زمینهای برای متحد شدن گروههای سیاسی در افغانستان برای رویارویی با طالبان وجود ندارد.
دیدگاه تان را بنویسید