کد خبر: 545317
|
۱۴۰۱/۰۱/۱۲ ۰۹:۵۵:۲۴
| |

مرتضی مکی، کارشناس مسائل اروپا، بررسی کرد:

انتخابات فرانسه؛ عرصه قدرتنمایی راست‌ها

ارزیابی‌ها نشان می‌دهد که هیچ یک از نامزدها چپ امکان راهیابی به دور دوم انتخابات ندارند و وقتی چنین فرصت و امکانی وجود نداشته باشد، مجبورند عرصه را به راست‌ها و راست افراطی واگذار کنند.

انتخابات فرانسه؛ عرصه قدرتنمایی راست‌ها
کد خبر: 545317
|
۱۴۰۱/۰۱/۱۲ ۰۹:۵۵:۲۴

شهاب شهسواری در سالنامه اعتماد نوشت : شهروندان فرانسه پنج سال بعد از انتخاب امانوئل مکرون جوان به ریاست جمهوری و دوران پر فراز و نشیب ریاست جمهوری او، بار دیگر از ۲۱ فروردین ماه امسال پای صندوق‌های رأی می‌روند تا رئیس جمهور این کشور را انتخاب کنند.  پیش‌بینی می‌شود مانند همه انتخابات دهه‌های اخیر فرانسه این انتخابات به دور دوم بکشد و نتیجه آن اوایل اردیبهشت ماه مشخص شود. 

در گفتگو با مرتضی مکی، کارشناس مسائل اروپا، وضعیت سیاسی فرانسه در آستانه انتخابات را بررسی کردیم.  مکی معتقد است که امانوئل مکرون به رغم ناکامی‌هایش در عملی کردن شعارهای انتخاباتی، بیشترین بخت را برای انتخابات پیش رو دارد.  در ادامه متن کامل این گفتگو را  مطالعه می‌کنید:

*پیش‌بینی شما از انتخابات پیش روی فرانسه چیست؟ تصور می‌کنید آیا امانوئل مکرون بار دیگر بتواند قدرت خود را برای یک دوره دیگر حفظ کند؟

عرصه سیاسی فرانسه در مقایسه با پنج سال پیش که امانوئل مکرون به قدرت رسید، تغییر جدی نکرده‌است.  انتخاب مکرون برآیند یک‌سری تحولات سیاسی و اقتصادی در فرانسه بود که دو جریان راست میانه و چپ میانه نتوانستند بر آن چالش‌ها غلبه کنند. امانوئل مکرون با جدایی از حزب سوسیالیست خودش را به عنوان یک چهره میانه‌رویی معرفی کرد که می‌تواند اقداماتی که جریان‌های راست و چپ میانه از انجام آن باز مانده‌بودند، عملی کند.  به همین دلیل او با ترکیبی از شعارهای چپ میانه و راست میانه وارد رقابت‌های انتخاباتی شده‌بود.  با توجه به اینکه جریان راست افراطی نیز به جایگاه و موقعیت خوبی دست یافته‌بود و جریان چپ میانه نیز که حزب سوسیالیست نماینده آن بود به حاشیه رفته‌بود، امانوئل مکرون توانست بر اثر این تحولات، از جمله فقدان رقابت جدی از سوی جریان چپ میانه و در عین حال نگرانی از به قدرت رسیدن راست افراطی، بر رقبای خود غلبه کند.

اما در طول پنج سال گذشته، مکرون نتوانسته‌است اقدام‌های جدی در روند اصلاحات اقتصادی و سیاسی که مدنظر داشت، انجام دهد؛  هر چند فرانسه رشد اقتصادی به نسبت مناسبی در مقایسه با سال‌های پیش از مکرون داشت.  اما شکاف‌های اقتصادی از یک سو و تا حدی سیاسی و اجتماعی از سوی دیگر در جامعه فرانسه باقی مانده‌است.  جهانگیری بیماری کرونا نیز عملاً اثر متضادی بر سرنوشت امانوئل مکرون گذاشت و از یک سو به کمک او آمد و از سوی دیگر به پاشنه آشیل او تبدیل شد.  از این جهت به او کمک کرد که وعده‌های اقتصادی‌اش به دلیل تمرکز دولت و ملت فرانسه بر جلوگیری از گسترش این بیماری به حاشیه رفت و موضوع سلامت به مساله اصلی کشور تبدیل شد و از این جهت به او ضربه زد که نتوانست به وعده‌های خودش جامه عمل بپوشاند.  فضای سیاسی فرانسه امروز هم با همان التهاب‌ها و نارضایتی‌های سال ۲۰۱۷ مواجه است.

*نارضایتی‌های سال ۲۰۱۷ باعث شد که راست افراطی نسبت به دو انتخابات قبلی که در آنها هم موفق شده‌بود به مرحله دوم انتخابات برسد، توفیق بیشتری کسب کند.  آیا فکر نمی‌کنید که بعد از سه دوره توفیق در رسیدن به مرحله دوم انتخابات نوبت آنها شده‌باشد که برنده انتخابات شوند؟

این احتمال دور از ذهن نیست.  ولی مردم فرانسه نشان داده‌اند که گرایش‌شان به راست افراطی گرایش سلبی است و نه گرایش ایجابی.  در نهایت وقتی انتخابات به یک نقطه‌ای برسد که مجبور به انتخاب شوند، چون تبعات اقدام‌های افراطی راست تندرو را درک می‌کنند، رغبتی به اینکه این گروه در مقام حکومت قرار بگیرند، نشان نمی‌دهند. رأی به جریان راست افراطی، به جز برای پایگاه رأی اصلی این گروه‌ها، برای عموم جامعه فرانسه بیشتر به عنوان یک ابزار تنبیهی برای دو جریان راست میانه و چپ میانه است.  نکته‌ای که می‌تواند در این دوره می‌تواند برای مکرون یک بخت محسوب شود این است که خود جریان راست افراطی هم دچار شکاف‌های عمیقی شده‌است. خانم مارین لوپن با تغییر نام حزبش از جبهه ملی به اجتماع ملی خود را به عنوان یک حزب مسوولیت پذیر و قابل پیش‌بینی نمایش دهد و پایگاه خودش را در میان محافظه‌کاران و جریان راست میانه بهبود ببخشید.  از سوی دیگر ظهور چهره‌ای مانند اریک زمور و شعارهای تند او که می‌تواند تشدید کننده تبعیض نژادی و مذهبی در فرانسه باشد، شکافی در داخل جریان راست افراطی ایجاد کرده‌است و بخشی از حامیان مارین لوپن با توجه به تندروی اریک زمور به او تمایل پیدا کرده‌اند.

این شکاف می‌تواند به نفع مکرون تبدیل شود.  به‌خصوص که جریان چپ میانه هم تهدیدی در این انتخابات برای مکرون محسوب نمی‌شود.  جریان خانم والری پکرس به عنوان نامزد جمهوری‌خواهان نیز درست است که در ابتدا توانست بروز خوبی داشته‌باشد موجی ایجاد کند، اما این موج ادامه پیدا نکرد تا بتواند یک تهدید جدی برای امانوئل مکرون محسوب شود.  به همین دلیل امانوئل مکرون همچنان جدی‌ترین نامزد ریاست جمهوری فرانسه در اردیبهشت ماه خواهد بود.  تحولات یکی دوماه آینده می‌تواند در گرایش مردم فرانسه تأثیر بسیاری بگذارد، هر چند که بخت مکرون از همه نامزدهای دیگر در حال حاضر بیشتر است، اما هنوز مارین لوپن هم شانس دارد. 

همچنان جمعیت مردد در میان رای‌دهندگان فرانسه بسیار زیاد است و از آنجا که هیچ یک از نامزدها را در حد و اندازه تأمین مطالبات خود نمی‌دانند و هنوز نمی‌دانند که چه کسی را انتخاب کنند.  این جمعیت بالای مرددها باعث می‌‌شود که نظرسنجی‌ها صحت زیادی نداشته‌باشند و در آستانه انتخابات همه چیز تغییر کند.

به اریک زمور به عنوان ستاره‌های تازه جریان راست افراطی در اروپا تبدیل شده‌است.  فکر می‌کنید دلیل بروز و ظهور شخصیت‌هایی که با لقب‌های ترامپ اروپایی مطرح می‌شوند با شعارهای راست‌گرایانه، ملی‌گرایی و نژادپرستانه رشد می‌کنند چیست و تا چه اندازه مجموعه کشورهای اروپایی آمادگی رفتن به سمت این جریان‌ها را داشته‌باشند؟

یکی از دلایل رشد جریان‌های راست افراطی در اروپا قطعاً همین شکاف‌های اقتصادی و اجتماعی است که در دو دهه گذشته تشدید شده‌است.  گرایش دولت‌های اروپایی از دولت رفاه به سیاست اقتصاد رقابتی و بعد از بحران مالی ۲۰۰۸ به سیاست‌های اقتصاد ریاضتی باعث شده‌است که عملاً جریان‌ها راست و چپ میانه به هیچ یک از وعده‌هایی که برای عدالت اقتصادی و برابری اجتماعی می‌دادند، عمل کنند.  برای چند دهه دولت‌های رفاه مردم کشورهای غرب اروپا را به یک زندگی قابل پیش‌بینی و امنیت شغلی عادت داده‌بودند و بخش بزرگی از جمعیت این کشورها نگرانی از زندگی خود و فرزندان‌شان نداشتند.  اما گرایش به سمت اقتصاد رقابتی و در پی آن اعمال سیاست‌های ریاضتی عملاً باعث شد که طبقه متوسط و فقیر جوامع اروپایی که نقش موثری در جابجایی قدرت میان چپ و راست میانه داشتند، نتوانند پایگاه اجتماعی خودشان را حفظ کنند. جریان راست افراطی از درون این نارضایتی‌ها بیرون آمده‌است.

شکاف‌های مذهبی و نژادی که در برخی از این جوامع وجود داشت و بخشی از مشکلات همواره به گردن مهاجران و مسلمانان و اتباع غیراروپایی افتاد، فرصتی برای راست‌های افراطی ایجاد کرد که با شعارهای مهاجرستیز و اسلام‌ستیر بتوانند رشد و اقبال خوبی در میان مردم داشته‌باشند.  هر چند از انتخابات پارلمانی آلمان در سال ۱۴۰۰ به بعد شاهد افتی در محبوبیت احزاب راست افراطی در اروپا بودیم، مساله‌ای که در اروپا هم تکرار شد. به نظر می‌رسد مردم کشورهای اروپایی در نهایت اگر بخواهند به تصمیم‌گیری برسند، این تصمیم در جهت اعتماد به جریان‌های راست افراطی نیست، چون کارنامه این جریان‌ها در کشورهایی که به قدرت رسیده‌اند کارنامه‌ای نبود که بتواند یک آینده قابل پیش‌بینی و رشد و بهبود اقتصادی را تضمین کند.  نمونه‌های قدرت چنین جریان‌هایی را در سال‌های گذشته در جمهوری چک، لهستان و مجارستان به نوعی دیده می‌شود.  دولت‌های حاکم در این سه کشور هم با وجود شعارهای راست افراطی که می‌دهند، باز هم در نهایت مجبور هستند سیاست‌های میانه‌روانه را در جهت بهبود شرایط اقتصادی در پیش بگیرند.  این عدم قطعیت در پیگیری سیاست‌ها باعث می‌شود که پایگاه اجتماعی آنها هم پایگاه اجتماعی محکم و مطمئنی نباشد.

نامزدهایی که در انتخابات پیش روی فرانسه به بخت آنها برای پیروزی اشاره می‌شود، عموما از جریان‌های راست و راست میانه هستند و جای جریان‌های چپ در این انتخابات خالی است، آن هم در شرایطی که دست کم پنج نامزد حزبی و مستقل از جریان چپ برای شرکت در انتخابات اعلام آمادگی کرده‌اند.  به چه دلیل در فرانسه تا این اندازه چپ و چپ میانه در موقعیتی قرار ندارد که شانسی برای آن قائل باشیم؟

بعد از فروپاشی شوروی سوسیالیستی، تحولات جدی در اروپا صورت گرفت.  یکی از مهم‌ترین این تحولات پایان شعارهای برابری و عدالت اجتماعی بود که هزینه‌های زیادی را به دولت‌های اروپایی در تأمین مالی سیاست‌های دولت رفاهی تحمیل می‌کرد.  آنتونی گیدنز در آن سال‌ها تئوری راه سوم را مطرح کرد که ترکیبی از شعارهای راست و چپ میانه بود و امیدوار بود که از این طریق بتواند جریان سوسیالیست را روح تازه‌ای بدهد.  بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا، تونی بلر، نخست‌وزیر پیشین انگلیس و گرهارد شرودر، رهبر وقت حزب سوسیالیست دموکرات آلمان، چهره‌هایی بودند که در‌ آن دوران تلاش کردند با پیروی از سیاست راه سوم، راه نجاتی برای جریان چپ پیدا کنند.  در آن دوران شاید تونی بلر، موفق‌ترین برنامه اقتصادی را در کشور خودش به اجرا گذاشت، اما مداخله و هم‌سویی که با جورج بوش پسر در حمله به عراق نشان داد و بحران و شکافی که میان آمریکا و اروپا ایجاد شد، باعث شد تا برنامه‌های این جریان برای احیای جریان چپ با شکست مواجه شود.

بحران مالی سال ۲۰۰۸ هم تأثیر زیادی بر موقعیت احزاب چپ داشت. چرا که به هر حال تنها راه خروج از این بحران، کاهش بدهی و کسری بودجه بود و انتخاب سیاست‌های انبساطی مدنظر گروه‌های چپ در این دوران امکان‌پذیر نمی‌شد.  در برابر انتخاب سیاست‌های انقباضی مهم‌ترین فشار را به طبقه متوسط اروپایی وارد کرد. کشورهایی مانند یونان، قبرس، پرتغال، اسپانیا و ایرلند در شرایط بسیار سخت اقتصادی قرار گرفت. چند آنگلا مرکل با سیاست‌های برنامه نجات توانست تا حدودی این کشورها را از بحران نجات دهد، اما آسیب جدی و مهم این بحران به احزاب چپ وارد شد.  حزب سوسیالیست یونان از هم پاشیده شد.  در فرانسه که نیکولا سارکوزی به عنوان جریان راست میانه نتوانست به وعده‌های خودش عمل کند و رئیس جمهور تک‌دوره‌ای شد و میراث این بحران را برای جانشینش قرار داد.  فرانسوا اولاند که در پی یک سری تحولات پرشتاب به عنوان دبیر اول حزب سوسیالیست توانست به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود، نتوانست به وعده‌های خودش عمل کند و او هم تک‌دوره‌ای شد.  حزب کارگر بریتانیا سال ۲۰۱۰ مجبور شد قدرت را به حزب محافظه‌کار واگذار کند و همچنان نتوانسته‌است از آسیب‌های آن دوران خود را نجات دهد.  در اسپانیا و ایرلند هم تحولاتی مشابه رخ داد.  همین اتفاق‌ها باعث شد جریان چپ میانه که پایگاه خودش را در طبقه متوسط می‌دید، موقعیت خودش را از دست بدهد و حاشیه برود و عرصه را به جریان‌های راست میانه و راست افراطی واگذار کند.

*با وجود این ضعف در پایگاه رای، چرا چپ‌های فرانسه به سمت ائتلاف نمی‌روند و تاکنون چندین نامزد از جریان‌های چپ فرانسه برای انتخابات اعلام آمادگی کرده‌اند؟

در فرانسه عملاً جریان چپ میانه به حاشیه رفته‌است.  وقتی میانه‌روها به حاشیه بروند، جریان‌های افراطی نمی‌توانند نقطه و پایگاه مشترکی برای همکاری پیدا کنند.  سال ۲۰۰۲ که لیونل ژوسپن به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد، ریاست جمهوری در اختیار ژاک شیراک بود و این دو سیاستمدار از جریان‌های چپ و راست میانه توانستند با هم همکاری کنند.  به همین ترتیب در فرانسه با توجه به اینکه دیگر ائتلاف چپی وجود ندارد.  ائتلاف چپ زمانی می‌توانست شکل بگیرد که حزب سوسیالیست که ده‌ها سال به عنوان یک حزب اصلی در سیاست فرانسه حضور داشت، بتواند با احزاب دیگر مانند حزب سبز ائتلاف کند.  اما خب در حال حاضر امکان ائتلاف با شعارهایی که از سوی ژان لوک ملانشون، نامزد حزب چپ مطرح می‌کند با حزب سوسیالیست که به شدت پایگاه رأی خود را از دست داده‌است و دیگر نامزدها چپ که هیچ یک پایگاه قوی ندارند، وجود ندارد.  ارزیابی‌ها نشان می‌دهد که هیچ یک از نامزدها چپ امکان راهیابی به دور دوم انتخابات ندارند و وقتی چنین فرصت و امکانی وجود نداشته باشد، مجبورند عرصه را به راست‌ها و راست افراطی واگذار کنند.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها