محسن روحیصفت، کارشناس مسائل افغانستان در گفتگو با سالنامه «اعتماد»:
بدون حکومت فراگیر، افغانستان روی آرامش نمیبیند/واگذاری سفارت افغانستان در تهران به طالبان درست نبود
ارتباط ما با طالبان نباید به این معنی باشد که ارتباطی با دیگر گروههای افغانستان نداشتهباشیم.
شهاب شهسواری- اسفندماه سال ۱۴۰۱ سومین سالگرد امضا توافقنامه ایالات متحده آمریکا و گروه شبهنظامی طالبان بود که نهایتا تابستان سال ۱۴۰۰ به خروج کامل نظامیان آمریکایی و ناتو از افغانستان منجر شد و حکومت افغانستان یکجا با طالبان واگذار شد. اسفند ماه سال ۱۴۰۱، یک سال و نیم بعد از سلطه طالبان بر افغانستان، سفارت افغانستان در تهران نیز کاملا به طالبان واگذار شد. برای بررسی وضعیت افغانستان پس از سلطه طالبان بر این کشور، روابط جمهوری اسلامی ایران و طالبان و وضعیت امنیتی منطقه پس از قدرت گرفتن طالبان، با محسن روحیصفت، کارشناس مسائل افغانستان گفتگو کردیم. روحیصفت معتقد است مادامی که یک حکومت فراگیر به نمایندگی از تمام اقوام، مذاهب و گروههای افغانی در این کشور حاکم نشود، وضعیت افغانستان به ثبات نمیرسد. وی معتقد است که تهران با واگذاری سفارت افغانستان به طالبان، روابط خود را از رابطه با یک کشور به رابطه با یک گروه تنزل داد. در ادامه متن کامل گفتگوی سالنامه«اعتماد» را با محسن روحیصفت، کارشناس مسائل افغانستان مطالعه میکنید.
یک سال و هشت ماه بعد از به قدرت رسیدن طالبان، روابط جمهوری اسلامی ایران و این گروه در چه وضعیتی قرار دارد؟
موضوع طالبان علیرغم اینکه بر کشور همسایه ما مسلط است ولی نوع رابطه ما ناگزیر در یک زمینه منطقهای و بینالمللی تعریف میشود. روشن است که طالبان به عنوان گروهی که حاکمیت را در افغانستان در دست گرفتهاست، فقط بخشی از جامعه افغانستان را تشکیل میدهد. جامعه افغانستان خیلی بزرگتر از یک گروه است. منافع ملی ما هم در برقراری رابطه با همه احزاب، گروهها، اقوام و مذاهب تامین میشود. میراث تمدنی و زبانی مشترک که میان ایران و افغانستان وجود دارد، مجموع اینها افغانستان را تشکیل میدهد، حاکمیت افغانستان هم باید برآمده از همین تنوع باشد؛ به همین دلیل هم هست که در دنیا هیچ کشوری، حتی در منطقه پیرامون، حاکمیت طالبان را بر افغانستان به رسمیت نشناختهاست. باید مسئله حاکمیت فراگیر در افغانستان اصلاح شود تا بتوان روابط رسمی با حاکمیت برآمده از جامعه افغانستان رابطه رسمی برقرار کرد. در نتیجه رابطه تهران با طالبان اکنون روابط رسمی نیست، اما تلاش میکند با طالبان تعامل داشتهباشد تا تنشها کاهش پیدا کند.
اساسا روابطی که با طالبان وجود دارد بر اساس دیپلماسی است یا بر اساس ضرورت؟
این عرف، حتی قبل از انقلاب هم در سیاست ایران همواره وجود داشت که هر کس در افغانستان قدرت را در اختیار بگیرد، ایران از اینکه با او ارتباط داشتهباشد، ابایی نداشت و اجتناب نمیکرد. حتی زمانی که افغانستان تحت اشغال اتحاد جماهیر شوروی بود، ایران و ترکیه جز تنها کشورهای اسلامی بودند که رابطهشان را با افغانستان قطع نکردند. در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران هم سفارت ایران در بغداد هرگز تعطیل نشد و سفارت صدام در تهران هم تعطیل نشد. ما چون همسایه هستیم، ملاحظاتی را در رابطه با این کشورها داریم. شاید اگر افغانستان دورتر از مرزهای ما قرار داشت، چنین ملاحظاتی در رابطه با آن وجود نداشت.
از گذشته گفته میشد که به خاطر نوع نگاه افراطگرای مذهبی طالبان، نوعی تعارض ذاتی میان ایران و طالبان وجود دارد، فکر میکنید آیا این تعارض قابل حل و فصل شدن است و چه اثری بر روابط دو طرف خواهد داشت؟
در سیاست هیچ چیز ذاتی نیست، در سیاست با دشمن هم میتوان مذاکره کرد. من فکر نمیکنم اساسا تعارض ذاتی وجود داشتهباشد، بلکه اختلافات در مورد رفتارها و نوع اقداماتی که از خودشان نشان میدهند، باعث اختلاف یا اشتراک میشود. در نتیجه من اعتقاد دارم که در گروه طالبان هم عناصری وجود دارند که ممکن است نسبت به ایران نیتهای مثبتی داشتهباشند و ممکن است اعتقادات آنها خلاف عملکرد کنونی طالبان در افغانستان باشد. ما باید روابطمان را با افغانستان بر اساس اشتراکهایی که از نظر فرهنگی، قومی، مذهبی، اقتصادی و حتی امنیتی است تنظیم میکنیم. ولی اعتقاد نداریم که فقط با یکی از گروهها در افغانستان میتوانیم ارتباط داشتهباشیم. مثلا در مورد پاکستان ما همزمان با اینکه با دولت حاکم در اسلامآباد رابطه داریم به صورت طبیعی با اپوزیسیون پاکستان هم ارتباط داریم و از نظر دولت پاکستان هم این موضوع پذیرفتهاست، چرا که در این کشور اپوزیسیون بخشی از حاکمیت محسوب میشود. در مورد افغانستان هم چون همسایه هستیم، ارتباط ما با طالبان نباید به این معنی باشد که ارتباطی با دیگر گروههای افغانستان نداشتهباشیم.
زمانی که طالبان روی کار آمد دیدگاههای مختلفی در ایران مطرح شد، از جمله اینکه برخی ادعا میکردند طالبان امروز با طالبان دهه ۱۹۹۰ متفاوت است و ما با نوطالبان مواجه هستیم و این گروه عقاید تندروانهاش را کنار گذاشتهاست. عدهای دیگر هم میگفتند همین که نظامیان آمریکایی از کنار مرزهای ما رفتهاند یک دستاورد برای ایران است. فکر میکنید که جمهوری اسلامی ایران تا چه اندازه روی کار آمدن و رفتار طالبان را درست تحلیل کرد؟
از همان ابتدای روی کار آمدن طالبان و حتی قبل از آن، درون حاکمیت جمهوری اسلامی ایران تفاوت عمیقی در نظرات در مورد طالبان وجود داشت. الآن تصمیمگیری در مورد افغانستان عملا به یک نهاد مشخص واگذار شدهاست و دستگاههای مختلف به ویژه وزارت خارجه چندان در تصمیمگیریها دخیل نیست و تصمیمگیری در مورد افغانستان یکپارچه شدهاست، عدهای هم هستند که یکپارچگی در مواجهه با طالبان را به فال نیک میگیرند.
در همان زمان که طالبان قدرت را در افغانستان در اختیار گرفت، تحلیلگرانی در حاکمیت حضور داشتند که معتقد بودند طالبان تغییر نکردهاست. عناصر و نشانههای عدم تغییر طالبان بسیار روشن و واضح است. از روزی که طالبان قدرت را در اختیار گرفتهاست سختتر، اقتدارگرا تر و جزمیتر از گذشتهشدهاست.
در دوره اول طالبها در دهه ۱۹۹۰ تصمیمگیری در میان آنها در یک شورای مرکزی گرفتهمیشد و هر تصمیمی بعد از تصویب در شورای مرکزی توسط رهبر گروه ابلاغ میشد. اما دستورات در این دوره شخصیتر شدهاست، چرا که رهبران اجرایی در کابل هستند و رهبر مذهبی گروه در قندهار است و طالبان از یکپارچگی و جامعیت گذشته برخوردار نیست.
نمونه بارز این چند دستگی در طالبان، موضوع آموزش دختران یا بازگشایی دانشگاهها برای دختران است. در طالبان کنونی برخی از وزرا معتقدند که باید این محدودیتها برداشتهشود، اما رهبر گروه اعتقاد دیگری دارد و به محدودیت تحصیل برای دختران بعد از سن دبستان اعتقاد دارد. مساله دیگر اینکه تمامیتخواهی عنصری است که در قبل در میان طالبان وجود داشت، اما در دوره اخیر با شدت بیشتری اجرایی شدهاست.
در حال حاضر ۸۶ درصد از کسانی که در حکومت حضور دارند از میان پشتونها هستند و ۹۷ درصد از میان طالبها، یعنی اکثریت قاطع حاکمیت طالبان به طالبان و پشتونها منحصر شدهاست. اقلیتها که در حاکمیت پذیرفته نیستند و بازیگر سیاسی محسوب نمیشوند و حقی جز حق زندگی عادی ندارند و اجازه پویش در سیاستگذاری کشور پیدا نمیکنند.
در حکومت طالبان خبری از انتخابات و تفکیک قوا نیست و به شکل امیری حکومت میکنند، قوانین و مقررات رایج، قانون اساسی، مجلس موسسان و امثال اینها از سوی طالبان به رسمیت شناخته نمیشود. این نمونهها همه نشان میدهد که بر خلاف ادعای برخی افراد، طالبان تغییر نکردهاست و اگر هم تغییری کردهاست به سمت بهبود نبودهاست.
فکر میکنید تا چه اندازه موجودیت و حاکمیت طالبان در افغانستان برای ایران تهدیدزا باشد؟
یکی از پویاییهای افغانستان که در سال آینده هم به نظر من شاهد تحولاتی در این زمینه هستیم، موضوع تحولات امنیتی و داعش خراسان و گروههای تروریستی است. در مذاکراتی که بین آمریکا و طالبان در دوحه انجام شد و به یک قرارداد منجر شد، طالبان در یکی از مواد این توافق وعده دادهبود که از گروههایی مانند داعش و القاعده دور شود و سرزمین افغانستان به محلی برای فعالیتهای این گروههای تروریستی قرار نگیرد.
این نگرانیهای امنیتی فقط مربوط به ایران نیست و مربوط به همه کشورهای همسایه است. چینیها، ازبکها، پاکستانیها، هندیها و ایران و حتی دورتر از این هم کشورهایی هستند که نگران فعالیتهای گروههای تروریستی از خاک افغانستان علیه کشورشان هستند. این موضوع هم برای ما مساله مهمی محسوب میشد و هم برای آمریکاییها. اما در یک سال و نیم گذشته نمیتوانیم ارزیابی مثبتی از وضعیت امنیتی افغانستان در قبال دیگر کشورها داشتهباشیم.
اینکه آیا طالبان میخواهند بین خودشان و گروههای تروریستی و افراطی دیگر تفکیکی قائل شوند یا نه، یک مساله است. مساله دیگر این است که اگر بخواهند آیا این توانایی را دارند و آیا ظرفیت ذهنی و عملی چنین کاری را ندارند؟
باید به این نکته اشاره کرد که وقتی پاکستان قصد داشت طالبان را به عنوان یک گروه قابل قبول برای تعاملهای سیاسی در سطح جهانی و منطقهای نشان دهد، سعی کرد حضور داعش را در افغانستان برجسته کند و برخی عناصر اطلاعاتی و نظامی پاکستان در این زمینه تلاشهایی کردند و آمریکا را قانع کردند که افراطیتر از گروه طالبان در افغانستان وجود دارد و داعش را مثال میزدند.
اسلامآباد به این روش آمریکا را آماده کرد که با طالبان مذاکره کند که نهایتا مذاکرات دوحه شکل گرفت. داعش از این فرصت استفاده کرد و خودش را در سطح افغانستان پراکنده کرد و فعالیتهایش را گستردهتر کرد. از نظر اعتقادی و سیاسی هم بین داعش، القاعده و طالبان، هم اختلافهایی وجود دارد و هم تشابهها و درهمتنیدگیهایی وجود دارد.
به نظر نمیآید که حتی از نظر فکری هم طالبان بتوانند علیه داعش یا القاعده اقدامی بکنند. در گذشته، زمانی که حادثه ۱۱ سپتامبر پیش آمد، اگر طالبها حاضر به تحویل رهبران القاعده میشدند، ممکن بود که موضوع حمله به افغانستان منتفی شود و سرنگونی طالبان اتفاق نیافتاد؛ اما بین طالبان و القاعده روابط تنگاتنگ و خویشاوندی برقرار شدهبود و طالبان زیر بار تحویل رهبران القاعده به غرب نرفت. در بین تحلیلگران مورد توانایی طالبان در مبارزه با این گروهها، شک و تردید وجود دارد.
ایده دیگری هم وجود دارد که میگوید یکپارچگی سرزمینی و اقتدار مرکزی که طالبان ایجاد کردهاست نسبت به هرج و مرج در افغانستان بهتر است و امنیت بیشتری را برای همسایگان تامین میکند. نظر شما در مورد این ایده چیست؟
شکی نیست که این یکپارچگی وجود دارد. چیزی که طالبان ادعا میکند و میگوید که امنیت ایجاد کردهاست، اما چرا این وضعیت باعث مهاجرت میلیونها نفر از افغانستان به کشورهای همسایه از جمله ایران شدهاست؟ این نشان میدهد که هنوز امنیت ذهنی وجود ندارد، مردم افغانستان هنوز احساس نمیکنند که کسانی که در قدرت هستند از مردم نمایندگی میکنند. این باعث تعارض شدهاست. طالبان باید به سمتی بروند که همه اقوام و گروهها را در حاکمیت آن سرزمین شریک بکنند که چنین امنیتی ایجاد شود.
هفته دوم اسفند ماه سال ۱۴۰۱، دولت جمهوری اسلامی ایران سفارت افغانستان را به طالبان واگذار کرد و دیپلماتهای دولت پیشین کاملا سفارت را ترک کردند. با این حال سیاست اعلانی دولت جمهوری اسلامی ایران این است که مادامی که دولت فراگیر در افغانستان تشکیل نشود، حکومت را به رسمیت نمیشناسد. فکر میکنید تناقضی در سیاست اعلانی و اعمالی ایران در قبال طالبان وجود دارد؟
نه تنها ایران، بلکه هیچ کشوری در دنیا دولت طالبان را به رسمیت نشناختهاست، چون طالبان در حد یک گروه شبهنظامی است و از دید جهانیان فراتر از این نرفتهاست. اتفاقی که در سفارت افغانستان در تهران افتاد، نیازمند تحلیل و موشکافی است. نخست اینکه تدبیر قبلی ایران که در مذاکرات دو طرف را قانع کردهبود که کسی مسئولیت سفارت را بر عهده داشتهباشد که هم مورد تایید طالبان باشد و هم مورد تایید بقیه گروهها و احزاب و اقوام باشد. این تدبیر بسیار خوب بود که تا پایان سال گذشته جواب دادهبود. ولی تغییر این سیاست یا تنزل سرپرست سفارت به نماینده گروه طالبان به اعتقاد من مدبرانه نبود و توازن را در سفارت افغانستان به هم زدهاست.
طالبان در واکنش به اقدام ما در تغییر سرپرست سفارتمان در کابل این اقدام را انجام دادهاست. قبل از طالبان ما فردی را به عنوان سرپرست سفارت به جای بهادر امینیان، سفیر پیشینمان در افغانستان معرفی کردیم. شاید اگر ما دست به این تغییر نمیزدیم و نفر جدیدی را به عنوان سرپرست معرفی نمیکردیم، آنها هم قادر نبودند فرد جدیدی را برای سرپرستی سفارت معرفی کنند که باعث تنزل سرپرستی سفارت از یک کشور به یک گروه رخ بدهد.
یک سال و نیم بعد از توافق دوحه بین آمریکا و طالبان، آمریکاییها و نیروهای خارجی از افغانستان خارج شدند و حکومت افغانستان را به طالبان واگذار کردند. فکر میکنید که الآن نوع رابطه آمریکا و طالبان چگونه است؟
قرارداد دوحه مبنای تفاهم میان آمریکا و طالبان بود. خیلی از مواد این تفاهم عملی نشدهاست. یکی از مواد این توافقنامه موضوع گروههای افراطی و تروریستی مانند داعش و القاعده بود. حضور فردی مانند ایمن الظواهری در کابل، مخالف آن توافقنامه بود. تشکیل حکومتی از همه اقوام تحقق پیدا نکرد. مسائل دیگری که در آن توافقنامه بود تا حدود زیادی اجرا نشد. اما فکر میکنم سیاست آمریکا به این صورت است که تا حدی به طالبان فشار وارد کند که آن توافق را تا حدی اجرا کند
. علیرغم این موضوع ما شاهد هستیم که از شهریور ماه گذشته تاکنون حدود ۲ میلیارد دلار از سوی آمریکا به طالبان تزریق شدهاست و طالبان تلاشهای زیادی میکنند که روابطی با آمریکا برقرار بکنند. به نظر میرسد که نوع رابطهای که طالبان با ایران دارند، متاثر از نوع رابطهای خواهد بود که با آمریکا برقرار خواهد کرد. طالبان سعی میکنند که از روابط با ایران به عنوان یک اهرم فشار در رابطه با آمریکا استفاده بکنند که امتیازهای بیشتری از آمریکا بگیرند.
تحریک طالبان پاکستان در ماههای گذشته عملیات تروریستی خود را در سراسر پاکستان افزایش دادهاست و حتی اقدام به تعیین دولت در مناطق شمال پاکستان کردهاست. رابطه طالبان افغانستان با تحریک طالبان پاکستان چگونه است؟
طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان از یک ریشه و از یک منطقه هستند. تا حد ۸۰ درصد از نظر قومی، عقیدتی و مذهبی بین این دو گروه همبستگی، شباهت و درهمتنیدگی وجود دارد، در حالی که اختلاف ممکن است حدود ۱۰-۲۰ درصد باشد. اصلا جدا کردن این گروه امکانپذیر نیست. بسیاری از تحلیلگران پاکستانی و خارجی پیشبینی کردهبودند که به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان میتواند به تهدیدی برای پاکستان تبدیل شود و در مطبوعات پاکستان هشدارها در این مورد منتشر میشد.
تصمیمگیری در پاکستان بر عهده مراجع امنیتی و نظامی بود که توجهی به این هشدارها نکردند و به پیامدهای درازمدت این موضوع نکردند و بر اساس منافع مقطعی و زودگذر تصمیمگیری کردند. کمک به قدرت گرفتن طالبان در افغانستان، اشتباه بزرگی بود که توسط پاکستان رخ داد و پیامدهای این اشتباه در پاکستان مشکل ایجاد کردهاست. الآن موضوع تحریک طالبان پاکستان برای دولت اسلامآباد اهمیت دارد که به بزرگترین تهدید منطقهای برای پاکستان تبدیل شدهاست، یعنی حتی بزرگتر از تهدید هند. در آینده و با استمرار این وضعیت شاهد بیثباتی بیشتری در افغانستان و پاکستان خواهیم بود که ضررهای هنگفتی متوجه منطقه خواهد کرد.
متحد اصلی طالبان همواره پاکستان بوده و در سالهای اخیر هم متحد اصلی پاکستان چین است. چین به تبع پاکستان روابط بسیار خوبی با طالبان داشت و در حال تعمیق روابط خودش با افغانستان تحت حاکمیت طالبان است. فکر میکنید که افزایش روابط چین با طالبان چه تاثیری بر افغانستان و منطقه خواهد گذاشت؟
چین دو مسئله مهم در افغانستان دارد. نخست مساله امنیتی و گروههای افراطی است که در افغانستان حضور دارند که یک تهدید امنیتی برای چین محسوب میشوند و تلاش میکند که این تهدید را کنترل و برطرف کند، در نتیجه نوع رابطهاش با طالبان از این زاویه است. دوم اینکه چین تصور میکند که از طریق همکاریهای اقتصادی میتواند به ثبات در افغانستان کمک کند. در یک سال و نیم گذشته به نظر میآید که چینیها در رسیدن به هر دو هدف مذکور ناکام ماندهاند و هیچ ارتقا، توسعه و گسترشی در ارتباط با این دو موضوع در افغانستان پیدا نکردهاند. چینیها هم مانند همه کشورهای همسایه دیگر با نگرانی شرایط را رصد میکنند تا ببیند که وضعیت آینده افغانستان به کدام سمت پیش میرود.
فکر میکنید که جامعه جهانی چه راهکاری برای مواجهه با طالبان پیش رو دارد؟
به نظر میرسد تحولات جهانی به خصوص موضوع اوکراین توجه را به افغانستان افزایش دادهاست. چرا این را میگویم؟ در هر دو جبهه، چه اوکراین و چه روسیه، میبینیم که از افغانستان سربازگیری شده و در این جنگ نبرد میکنند. در واقع سرزمین افغانستان منبعی برای جذب نیروهای نیابتی در جنگ اوکراین شدهاست. به همین جهت توجه دنیا به موضوع افغانستان بیشتر شدهاست. به این ترتیب تصور میشود که اگر وضعیت افغانستان به همین شکل باقی بماند، میتواند به یک منبع برای تامین نیروهای نیابتی برای جنگها و درگیریهای بینالمللی تبدیل شود. وقتی آمریکاییها از افغانستان بیرون رفتند، به همین موضوع فکر میکردند که شاید بتوانند از افغانستان در مناطق دیگری که دچار آشوب و بینظمی میشوند، بهرهبرداری بکنند.
مساله دیگر این است با توجه به افزایش هزینههای جنگ اوکراین، کشورهای خارجی دیگر آمادگی پرداخت هزینه بیشتر برای افغانستان ندارند، نه در موضوع مهاجران، نه در موضوع کمکهای حقوق بشری و نه در زمینه کمکهای بشردوستانه. در نتیجه توجهها به افغانستان از بعد سیاسی که بتوانند اقدامی برای بهبود وضع این کشور انجام دهند، بسیار کمتر شدهاست. بخش اعظم بار موضوع افغانستان اکنون بر دوش کشورهای منطقه است و کشورهای منطقه باید بتوانند ابتکاری نشان بدهند و در این زمینه کاری انجام دهند.
فکر میکنید تا چه حد امکان دارد درون افغانستان مقاومت علیه طالبان شکل بگیرد؟
باور من این است که ثبات در افغانستان با توجه به زیرساختهای آن که یک کشور چند قومی، چند فرهنگی و چند نژادی است، مستقیم به نسبت مشارکت این گروهها در حکومت مرکزی و خودداری از انحصار گرایی بر میگردد. اگر چنین مشارکتی در قدرت رخ ندهد، افغانستان سرزمینی است که مستعد درگیری و آشوب است. از یک طرف مزیتی وجود دارد که کشورهای خارجی کمتر در موضوع افغانستان دخالت میکنند.
در طول تاریخ افغانستان همواره به پشتوانه کشورهای خارجی درگیریها در افغانستان رخ میداد. الان دخالت خارجی وجود ندارد. اما معلوم نیست که این وضعیت تا چه زمانی ادامه پیدا کند. اگر تنش با تحریک طالبان پاکستان (TTP) در پاکستان شعلهورتر بشود و زد و خوردهای مرزی بین پاکستان و افغانستان افزایش پیدا کند، میتوان احتمال داد که تحرکاتی از پاکستان به سمت افغانستان رخ دهد.
اما اگر در افغانستان یک حکومت فراگیر و باثبات بر سر کار بیاید، میتواند این نوع مشکلات را مدیریت بکند و امنیت کشور را اداره کند و مانع از هرگونه دخالت خارج شد. این مساله بستگی به این دارد که آیا طالبان ظرفیت و آمادگی این را دارند که یک حکومت فراگیر را در افغانستان ایجاد کنند یا نه.
دیدگاه تان را بنویسید