سال آینده هر آمریکایی ۱۰۴ هزار دلار بدهکاری خواهد داشت!
علی آهنگر نوشت: در سال آینده هر فرد امریکایی نزدیک به ۱۰۴ هزار دلار بدهکاری خواهد داشت.
«36 تریلیون دلار بدهی امریکا و جنگل اروپا» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم علی آهنگر است که در آن آمده؛ دولتها معمولا برای تنظیم بودجه سالانه و تامین هزینههای عمومی دچار کسری بودجه میشوند. یکی از راههای رایج تامین کسری بودجه قرض گرفتن از منابع مختلف داخلی و خارجی از طریق اوراق قرضه و سایر ابزارهای مالی است. به مجموع این بدهیها، بدهی ملی گفته میشود. بر پایه دادههای مالی وزارت خرانهداری امریکا، مجموع بدهی ملی امریکا تا ۷ مرداد ۱۴۰۳، ۳۵ تریلیون دلار بود که طرف مدت فقط صد روز یک تریلیون دلار دیگر به آن اضافه شد و به ۳۶ تریلیون دلار رسید.
حالا این بدهیها چیست؟ همانگونه که از نامش پیداست، این بدهی قرض دولت از منابع داخلی و خارجی است که باید یک روزی پرداخت شود. اما از آنجا که قرار نیست فعلا پرداخت شود، سود سالانه آن به طلبکاران یا سرمایهگذاران داده میشود. سود یا بهره ۳۶ تریلیون دلار بدهی امریکا در سال ۲۰۲۵ به حدود ۱.۴ تریلیون دلار میرسد که معادل ۲۵ درصد از کل درآمد دولت است. با این محاسبه، کل درآمد دولت امریکا در سال آینده ۵.۶ تریلیون دلار خواهد بود. از این میزان درآمد، ۱.۴ تریلیون دلار آن لزوما باید به سود بدهی ملی و به طلبکاران پرداخت شود. میزان این بدهی در سال ۱۹۹۳، ۴.۲ تریلیون دلار بود که اکنون به رقم سرسامآور ۳۶ تریلیون رسیده است.جالب آنکه میزان بدهی این کشور تا سال ۲۰۳۰ به ۴۵ تریلیون و تا پیش از ۲۰۳۵ به ۵۰ تریلیون دلار خواهد رسید.
به عبارت روشنتر در سال آینده هر فرد امریکایی نزدیک به ۱۰۴ هزار دلار بدهکاری خواهد داشت. با این دادهها درمییابیم که بیهوده نیست دولت منتخب ترامپ شعار اول امریکا را سرلوحه خود قرار داده است. این شعار به معنای بازگشت به دکترین قرن نوزدهمی مونرو و قرار گرفتن دوباره در لاک انزواست. دکترینی که جیمز مونرو از سال ۱۸۲۳ در امریکا برقرار ساخت و تا سال ۱۹۱۷ ادامه داشت. در این سال و با ورود امریکا به جنگ جهانی اول به تدریج دکترین مونرو کنار گذاشته شد. حالا که سرسامآوری بدهی امریکا تا به آنجا رسیده است که ۲۵ درصد از درآمد سال آینده دولت را میبلعد و در سالهای بعد میتواند نصف تا بیشتر درآمد دولت را به خود اختصاص دهد، پس دور از انتظار نیست که دولت ترامپ سیاست انزوا را در پیش بگیرد.
شاید همین در پیش گرفتن سیاست انزواست که اروپاییان بیپناه را دچار ترس و وحشت کرده است. به قدری که در نخستین گام با تحریمهای گسترده ایران به خود دلداری دادهاند. تحریم گسترده ایران نوعی فرار به جلو از شدت ترس است. اروپاییان خود بهتر و دقیقتر میدانند که پس از کرونا و جنگ اوکراین و هرج و مرج انرژی و سیاستهای بیپایه و بیبنیاد انرژیهای سبز، صنعت و کارخانههای خود را دچار چنان فلاکتی کردهاند که راهی جز گریز به امریکا یا آسیای شرقی را ندارند. آنها میدانند که شمشیرهایشان کند شده است. بیهوده نبود که جوزپ بورل فرمود: اروپا باغی است که به جنگل تبدیل میشود.
دیدگاه تان را بنویسید