راه و راهسازی در ایران
چارلز ادوارد ئیت، نظامی انگلیسی در دوره قاجار میگوید در شهرهای ایران هیچ حاکمی به فکر ساختن جاده و راه نیست، چه رسد به کاشتن درخت در دو سوی آن. تمام فکر آنها انباشتن ثروت و خوشگذرانی است.
اعتمادآنلاین| پولاک «سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان» مینویسد: «اسب، قاطر، الاغ و شتر و قدرت و مقاومت و اطمینانی که این حیوانات در طی طریق دارند باعث شده است که ایرانیان بپندارند بههیچ وسیله دیگر نیازی نیست. من روزی در رکاب شاه به ارتفاع 12هزارپایی صعود کردم؛ پس از رسیدن به آنجا شاه از من پرسید آیا اسبهای فرنگ قدرت مقاومت در برابر چنین سفری را دارند؟ هنگامی که جواب منفی دادم، وی گفت: اگر شما هم دارای اسبهای ما بودید هیچ دنبال جادهسازی نمیرفتید.»
بیراه نیست اگر بپنداریم این دیدگاه شاه قاجار، نماینده بخشی بزرگ از اندیشه و سیاست حکمرانان ایرانی در روزگار گذشته نسبت به یکی از مهمترین مسألههای تاریخی این سرزمین، از گذشتههای دور تا زمانه معاصر بوده است. این اندیشه نسبت به راهسازی و برپایی شبکه راههای پیشرفته در سرزمینی پهناور، گویا نه تنها در گفتوگوی خصوصی شاه ایرانی و پزشک اروپایی، که با صدای بلند درهمه جا بیان میشده است؛ از آنجا که «ارنست اورسُل» دیگر جهانگرد اروپایی روزگار قاجار نیز همین دیدگاه را چنین روایت میکند:«... از لحاظ توسعه و گسترش جادههای ارتباطی وضع ایران بههیچ وجه قابل تعریف نیست. شاهراههایی که ما در اروپا داریم، برای ایرانیها کاملاً ناشناخته و حتی تصورش نیز مشکل است. فقط بلدند ادعا کنند: اگر اروپاییها اسبهایی نظیر اسبهای ما را داشتند، اصولاً احتیاجی نبود که زحمت ساختن جاده را به خود بدهند!»
راههایی که مهندسان آنها حیوانات بودهاند
این سرزمین در تاریخ، دستکم از روزگار صفوی تا زمانه معاصر، آن گونه که گواههای روشن تاریخی و روایتهای تاریخنگاران ایرانی و نوشتههای جهانگردان خارجی در روزگار گذشته بیان کردهاند، دوستدار راه و جاده نبوده، بهای این بیمیلی را نیز پرداخته است. تاریخنگاران و اندیشمندان ایرانی و غیر ایرانی، گزارشهایی بسیار درباره نبود جادهها و ناخوشایندی و ویرانی راهها در سرزمین پهناور ایران در دورههای گذشته نگاشتهاند.
آگاهی از این مسأله تاریخی گویا در گذشته نیز وجود داشته، بویژه پارهای فرمانروایان ایرانی به روشنی میدانستهاند سرزمین و مردم ایران از نبود و کمبود جادهها و راهها رنج بسیار میبردهاند. گفتوگویی دیگر میان ناصرالدین شاه و «یوشیدا ماساهارو» سرپرست یک گروه سیاسی- بازرگانی ژاپنی در دربار قاجار، گواهی روشن است. «نوبویوشی فوروکاوا» عضو نظامی آن گروه و نگارنده «سفرنامه فوروکاوا» این گفتوگو را روایت کرده است: «سلطان: [تاکنون] چه مدت وقت صرف کردید؟ یوشیدا: در ایران وقت زیاد گذراندیم، زیرا که وضع راهها در آنجا خوب نبود. پس دو ماه [تا تهران] در راه بودیم و در تهران هم چهار ماه ماندیم.... شاه: البته میدانم که راه خوب نیست و کم و بیش دشواری داشتهاید. امیدوارم که در آینده نزدیک در مسیرهایی راهآهن داشته باشیم.»
ایرانیان در روزگار گذشته، چه حکمرانان چه مردم، باورهایی ویژه درباره جاده و راه داشته، برپایه آن انگاشتهها در اینباره رفتار میکردهاند. اینکه چنان باورهایی چگونه پدید آمده بودند، در وضعیت ویژه تاریخی و جغرافیایی این سرزمین ریشه داشته است؛ سرزمینی جایگرفته در منطقهای پرآشوب و بلاخیز از جهان باستان تا روزگار معاصر، که در گذر تاریخ همواره میزبان و زخمخورده جنگها، آشوبها و یورشهای بسیار بوده است. هراس از این بلاها و التهاب، از ویژگیهای همیشگی ساکنان این سرزمین به شمار میآمده، این پدیده در زمینه راهها و جادهها نیز اثر میگذاشته و باورهایی ویژه پدید میآورده است؛ شاید بیآنکه خود بدرستی ریشه آنها را بدانند.
جهانگردان که از ورا و فرای باورها و اندیشههای ایرانیان به آنان مینگریستهاند، وجود چنان انگارهها و باورها را در سفرنامهها و گزارشهای خود روایت کردهاند. نوبویوشی فوروکاوا در اینباره مینویسد: «پستخانه و خط تلگراف ساختهاند، اما راهسازی نکردهاند و چاپارخانهها با کمبود آدم و چاپارخانهدار و بدی وضع راهها چندان بهکار نمیآید و مردم بیشتر کاروانی به هرجا سفر میکنند. به گمانم در ایران هم برای خطر نکردن و ایمن ماندن، دفاع مملکت را به دست بیگانگان سپردهاند.» این افسر ژاپنی سپس آن باورهای نادرست و ریشهدار در تاریخ ایران را بیان میدارد: «هنوز و همچنان بر رسوم کهنه ماندهاند. دریغا! آیا اسکندر که تا تختجمشید آمد [و آنجا را گرفت و ویران ساخت] پیشروی اش برای این بود که راههای خوب ساخته شده بود [که اکنون متعذر میشوند که داشتن جادههای خوب و درست موجب پیشروی دشمن میشود!] چنین نیست». فوروکاوا این روایت را گویی دردمندانه با پرسشی پایان میبرد: «چرا میپندارند که نبودن راه و سختگذر بودن خاک، مملکت را ایمن نگاه میدارد و وسیله دفاعی طبیعی است؟»
راههای ایران در تاریخ، بیشترین آسیب را نه از بیهمتی حکومتها، که از باورها و انگارههای نادرست میخوردهاند. پارهای جهانگردان به باورهایی بیپایه اشاره کردهاند که ایرانیان روزگار گذشته، حتی زمانه پیش از قاجارها، نه تنها نسبت به ساخت جادههای نو و برپایی شبکه پیشرفته راهها، که، درباره بازسازی راههای موجود نیز داشتهاند. «ژان شاردن» جهانگرد فرانسوی دوره صفوی در اینباره مینویسد:«ایرانیان بر عموم بر این اعتقادند نه تنها بناهای عمومی بلکه هیچ بنایی را نباید ترمیم و تعمیر کرد.
آنان بر این باور باطل و خرافهاند که بناها و عمارتها نیز مانند آدمیان درگذرند و همچنان که انسان وقتی پیر شد میمیرد، بناها وقتی رو به ویرانی مینهند ترمیم و تعمیر کردن شان کاری بیهوده است.» او سپس یادآور میشود: «به همین سبب فرزندان و وارثان بانی بناهای عمومی به تعمیر و ترمیم ابنیهای که پدران شان بنا نهادهاند همت نمیورزند. از اینرو آبادانی کاروانسراها، پلها و راههای عمومی بیش از مدتی که باید، نمیپاید.» ادوارد پولاک نیز به وجود پلهایی در جادهها و روی رودخانهها اشاره میکند: «هرگز به تعمیر یا تجدید آن نمیپردازند.»
این پرسش شاید پیش آید که در چنین وضعیت ناگواری که حکومتها به جادهسازی بیمیل بودهاند، پس راهها چگونه پدید میآمده و مردمان از چه راههایی و چگونه در این سرزمین پهناور جابهجا میشدهاند. «هانری رونه دالمانی» جهانگرد فرانسوی در دوره قاجار در کتاب «سفرنامه از خراسان تا بختیاری» برخلاف باور ما از جادههای کاروانرو سخن میراند که در بلندیها و درهها کشیده شده و سازندگانی کوشا نیز داشتهاند: «این جادهها در طول قرون عدیده بوسیله کاروانها و عبور احشام و اغنام در موقع انتقال به ییلاق و قشلاق ایجاد شده است و در واقع مهندسان آنها حیوانات بودهاند.»
خاطر مبارک اعلیحضرت آسوده! راهها امن و پررونق
در واکاوی بسترهای جلوگیرنده از ساخت جادهها و شبکه راههای پیشرفته در ایران پنج سده گذشته برپایه روایتهای منابع تاریخی، اگر باورهای نادرست حکمرانان و مردم را کنار بگذاریم، به یک علت دیگر برمیخوریم که در ساختارهای ویژه حکومت در این سرزمین ریشه داشته است؛ فساد و تباهی اندیشه و کنش در میان کارگزاران حکومتی در تاریخ ایران! جهانگردان در روزگار قاجار درباره تأثیر این پدیده در نبود جادهها و توسعهنیافتگی راهها روایتهایی گوناگون نگاشتهاند. هانری رونه دالمانی، به گوشهای از فسادهای مالی و اداری کارگزاران حکومتی چنین اشاره کرده است: «در موقعی که شاه به فکر انجام کارهای عامالمنفعهای بیفتد و بخواهد مثلاً به اصلاح جادهای بپردازند یا پلی در روی رودخانه بسازند، مبلغی که برای این کار منظور شده و از خزانه دولتی بیرون آمده به محض اینکه بهدست کارمندان دولتی میرسد در هرمقام و درجهای مقداری از آن کاسته میشود بهطوری که چون بهدست آخر رسید قابل آن نیست که اقلًا به کار شروع کنند.... به همین دلیل است که اوضاع راههای ارتباطی این کشور به وضع رقتباری درآمده است.
در مواقعی که بندرت به فکر اصلاح و تعمیر راهی میافتند بقدری در مصرف پول خودداری میشود که راه خراب سابق بر راه اصلاح شده بهمراتب ترجیح دارد.» این فساد و تباهی در شیوه حکمرانی و دیوانسالاری در روزگار قاجار، گاه حتی از مرزهای واقعیت فراتر رفته، صورتی مضحک و نمایشگونه مییافته است؛ تا آنجا که آدمی نه گویی با یک واقعیت تلخ تاریخی، که با یک نمایش کمدی روبهرو شده است.
ادوارد پولاک، که گویی درد نبودِ جادهها و راههای ویرانه این سرزمین را بیش از ایرانیان میکشیده است، یک روایت واقعی از آیین سلام نوروز در دربار شاه آورده است که بیشتر به یک نمایش مضحک میماند و همین مضحکه، بر تلخی مسأله تاریخی راه میافزاید: «شاه خطابه رسمی خود را ایراد میکند و از صدراعظم [...] آخرین اخبار ولایات جویا میشود. صدراعظم در یک نطق طولانی فصیح چنین پاسخ میدهد: «باران رحمت الهی بر مزارع و دشتها نازل میشود و نعمت خدا و فراوانی سراسر مملکت را فراگرفته است». [...] از فتوحات قشون ظفرنمون، از بناها و پلها، کاروانسراها و جادهها- که اغلب وجود خارجی ندارد- چیزهایی به عرض میرساند.» تباهی کنشهای کارگزاران حکومتی اما تنها به سوءاستفادههای مالی و نمایشهای کمدی در بارگاه اعلیحضرت بسنده نمیشده، آنان گاه ناگزیر میشدند تکانی به خود بدهند؛ اما نه برای مردم و سرزمین، که برای رضای دل همایونی! «ژوانس فووریه» پزشک ویژه ناصرالدین شاه قاجار در کتاب «سه سال در دربار ایران»، اصلاح پیچوخمهای گردنه قراداغ را نمونه چنین صحنه سازیهایی برمیشمرد: «پیچوخمها را [...] به تازگی برای عبور اعلیحضرت اصلاح کرده بودند تا هم به راحت از آنها بگذرد و هم به او چنین وانمود کنند که تمام راههای مملکت تحت مواظبت و رعایت است.»
«جاده» و «راه» در مسیر نواندیشی ایرانی
پارهای اندیشمندان ایرانی در دو سده گذشته با آگاهی درست و بینش نقادانه، نبود جادههای بسامان و پیشرفته را یکی از بسترهای مهم توسعهنیافتگی ایران در روزگار معاصر برشمرده، همراستا با جهانگردان بدان اشاره کردهاند. «میرزا مَلکم خان ناظمالدوله» روشنفکر و روزنامهنگار عصر ناصرالدین شاه ساختن راه را یکی از اصول بزرگ دولتهای اروپایی شناسانده که البته «از همه بزرگتر، از همه مفیدتر، از همه سادهتر، از همه عجیبتر و از همه جامعتر» بوده است. او سپس به یک درد بزرگ تاریخی در سرزمینهای مشرقزمین در آن روزگار اشاره میکند: «اهل آسیا تا امروز نفهمیدهاند که ساختن راه جهت آبادی و قدرت یک دولت متضمن چه کرامتهای عظیم است... و هرگز به عقل ایشان نرسیده که در ساختن راه چه خزاین، چه آسایش، چه سعادت و چه قدرتهاست.»
ملکم خان، ریشه بسیاری از گرفتاریهای تاریخی ایران و ایرانی را در نبود راه و جاده میداند: «فقر ایران، خرابی ایران، مغلوبیت ایران، بدبختی بزرگ ایران و صد نوع معایب دیگر از نداشتن راه است» و یادآور میشود: «بدون راه نعمات طبیعت همه بیفایده است. بدون راه زراعت مفلوک است. بدون راه خلق یک ملک همه گدا و زندگی همه سختترین بار ذلت است.» تلخی آگاهی از چنین دیدگاهی در میان یکی از اندیشمندان ایرانی روزگار قاجار، آنجا بیشتر میشود که دریابیم او همدوره همان حکمرانی است که باور داشته است اگر فرنگیان نیز اسبانی هم تراز ایرانیان داشتند هیچگاه پی جادهسازی نمیرفتند. آگاهی اندیشمندان از این مسأله تاریخی اما در روزگاران بعد پیوستگی یافت، بیآنکه در گذر زمان تأثیری چشمگیر بر ساخت و گسترش جادهها و آغاز جنبش راهسازی و راهها در ایران بگذارد.
«سیدمحمدعلی جمالزاده» در کتاب «گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران» با اشاره به جایگاه ویژه تسهیل حملونقل در «اصلاحات لازمه پس از ترقی محصولات و مصنوعات مملکتی» در روزگار قاجار و پهلوی اول، ساخت جادهها و کشیدن شبکه راهها را در این زمینه بسیار مهم برمیشمرد: «تسهیل حملونقل بیشتر بسته به ایجاد راه است خواه معمولی باشد یا راهآهن. [...] در ایران چند رشته خط شوسه بیشتر نیست.» که همین چند خط شوسه را نیز نه ایرانیان، که، روسها و انگلیسیها ساخته و در امتیاز خویش داشتهاند.
منبع: روزنامه ایران
دیدگاه تان را بنویسید