کد خبر: 224006
|
۱۳۹۷/۰۵/۱۴ ۱۲:۱۰:۰۰
| |

نگاهی به تحلیل‌های نویسندگان خارجی به جنبش مشروطه‌خواهی

در تاریخ 14 مردادماه 1285 خورشیدی مظفرالدین شاه قاجار فرمان مشروطیت را که در اصل، فرمان تشکیل مجلس شورای ملی بود امضا کرد؛ این امضا که بر اثر فشار متحصنین مشروطه‌خواه بود، شاه را وادار به مشارکت با مردم در امر حکومت کرد و بدین ترتیب در سرزمین ایران برای نخستین بار حکومت مشروطه تأسیس گردید.

نگاهی به تحلیل‌های نویسندگان خارجی به جنبش مشروطه‌خواهی
کد خبر: 224006
|
۱۳۹۷/۰۵/۱۴ ۱۲:۱۰:۰۰

اعتمادآنلاین| از انقلاب مشروطه و چگونگی تشکیل آن و پیروزی مشروطه خواهان و در ادامه کودتای محمدعلی شاه و رشادت دلیران تبریز و شهامت سرداران گیلان و بختیاری‌ها به‌کرات در منابع و مآخذ و نشریات و مقالات متعدد به تفسیر آمده، اما در این نوشتار سعی بر این است که به بررسی بعد دیگری از مشروطیت ایران توجه شود.


مشروطه خواهان و مخالفان استقرار مشروطیت در ایران، نظراتشان را در نوشته‌های خود عنوان کرده‌اند، اما نظرات اروپاییانی که در زمان قاجار در ایران می‌زیستند می‌تواند حائز اهمیت بسیاری باشد، آنان به واقعه نزدیک بوده و گزارش ملموس‌تری را می‌توانند انتقال دهند، درواقع می‌توان نگاه آنان را نگاهی از دریچه بیرونی به مشروطیت دانست و اهمیت نوشته‌های آنان در گزارش از دیدگاه و تفکرات عمده عوام و توده مردم از مشروطه است که شاید در نوشته‌های نویسندگان ایرانی کمتر بدان توجه شده باشد. در این نوشته سعی شده میزان آگاهی طبقات مختلف اجتماعی مردم ایران از مفهوم مشروطه و مشروطیت در نوشته‌ها و گزارش‌های اروپاییان عهد قاجار مورد بررسی قرار گیرد.


ادوارد براون (1926 - 1862) خاورشناس و ایران‌شناس مشهور بریتانیایی است که سال 1267 خورشیدی برای تحقیق و مطالعه راهی ایران شد. وی از طرفداران مشروطه بود و همکاری نزدیکی با مشروطه خواهان داشت.

براون در کتاب «انقلاب مشروطیت ایران» به نقل از یک شاهد عینی چنین می‌نویسد: «پرسشی که برای تمامی مردم مطرح است، این است که شاهد طلوع آزادی در ایران هستیم یا نظاره‌گر آغاز نمایشی مضحک و اسفبار؟ تصور می‌کنم بعید باشد مردم صاحب قدرتی واقعی در این مجلس شوند.

حکومت مطمئن است مجلس را به‌گونه‌ای خواهد ساخت که تنها ابزار تصویب نظرات دربار سلطنت باشد؛ اما من بر آنم که در پایان مردم پیروز خواهند بود. البته ایشان مطلقاً، محتمل به‌غیراز تعدادی معدود از سران، از اصول کشورداری بی‌خبر هستند. آنگاه‌ که در مقر سفارت بریتانیا در تهران بودم، آنها به دیدارم آمده و از کیفیت پیدایش قانون اساسی ما می‌پرسیدند و آنچنان ساده‌لوحی بروز می‌دادند که تقریباً رقت‌آور بود. ایشان هدف خود را به‌روشنی فراروی دارند، اما در مورد شیوه اکتساب آن سخت گیج و سردرگم هستند. بی‌تردید سنوات بسیار طول خواهد کشید تا این مجلس بتواند بواقع مؤثر افتد؛ اما بسیاری از رهبران قیام، واقعاً درک روشنی ازآنچه نیاز است، دارند. به نظر من باید زمان وقوع تغییراتی در شرق فرارسیده باشد. چنان‌که می‌نماید پیروزی ژاپن تأثیر بسزایی در تمامی مشرق داشته و حتی در اینجا، در ایران، هم بی‌اثر نبوده است... تقریباً چنین به‌نظر می‌آید که شرق دستخوش تلاطم افکار گشته است. در چین نهضت برجسته‌ای علیه بیگانگان وجود دارد و نیز تمایلی به‌سوی ایده آل «چین برای چینی» در ایران، به یمن قرابت با روسیه، به نظر می‌رسد این بیداری به شکل نهضتی جهت اصلاحات دموکراتیک بروز کند. یکی از جنبه‌های بارز انقلاب ایران آن است که روحانیون خود را در طرفی قرار داده‌اند که پیشرو و آزادیخواه است. فکر می‌کنم این امر تقریباً در تاریخ جهان بی‌بدیل باشد.

اگر اصلاحاتی که مردم با مدد ایشان در راه کسب آن جنگیدند تحقق یابد، تقریباً تمامی اقتدار روحانیون از بین خواهد رفت. علل این پدیده قابل‌توجه توجیهات خاص خود را داراست و گرچه بسیار جالب، اما بحثی طویل است و احساس می‌کنم تا به همین‌جا هم از حد مجاز فراتر رفته و کلام را به درازا کشاندم...»

نکته‌ای که در این نوشته مهم جلوه می‌کند، این است که گویا اطلاع‌رسانی و شفاف‌سازی خوبی از مشروطه و عواقب آن در بین عوام و توده مردم نشده و تصور عوام تنها محدود به شنیده‌ها و شایعات کوچه‌بازار می‌شده است.

نظر ادوارد براون در پیشگفتار کتاب خود (تاریخ مشروطیت ایران) درباره مشروطه ایران چنین است: «بسیاری از روزنامه‌نگاران و سایر نویسندگان اروپایی اندیشه‌ یک مجلس ایرانی را به سخره گرفته و همچون بسیاری طوطی صفتان عبارت «اپرای مضحک» را تقریباً در هر یک از صفحات آثار خود تکرار کرده‌اند.

باوجود این، به جرأت می‌گویم که به‌زعم من در مبارزه مردم ایران نسبت به سیاست‌های انگلیس خود ما، با آن فقدان اصول راهنمایش، کنفرانس‌ها، ائتلاف‌ها و برخوردهای ساختگی‌اش، عزم راسخ و واقعیت بیشتری وجود داشت. در سراسر مبارزه، ایرانیان آگاهانه برای موجودیت خود به‌عنوان یک «ملت» جنگیده‌اند و بدین لحاظ حزب مشروطه یا مردمی را به‌درستی می‌توان «ملی‌گرا» نامید.

مع‌هذا، با توجه به تعصبات موجود در انگلستان، خاصه در زمان حاضر، این واژه روی‌هم‌رفته واژه‌ای خوشایند نیست و بی‌تردید تأثیر زیادی در خلق تعصب در بخش اعظم عقیده‌ مردم انگلیس علیه موارد اطلاق این واژه داشته است. اکثر مردم تحت تأثیر اسامی هستند تا عقاید؛ تردید ندارم که اکثر طرفداران اتحادیه‌ها و بسیاری از مقامات انگلیسی- مصری یا انگلیسی- هندی تمامی تعصبات را که این واژه در اذهان ایشان برمی‌انگیزد به ایرانیان به‌اصطلاح «ملی‌گرا» نسبت داده‌اند. باوجود این، نکته‌ اصلی که می‌خواهم بر آن تأکید کنم این است که در ایران آن حزبی که با واژگان گوناگون «ملی‌گرا»، «مشروطه‌خواه» و «مردمی» نامیده می‌شود، اساساً حزبی میهن‌پرست و خواستار پیشرفت، آزادی، تساهل و برتر از همه استقلال ملی و «ایران برای ایرانی» است»

سرپرسی سایکس ( 1945 - 1867) یک ژنرال انگلیسی بود که در سال 1273 خورشیدی به ایران آمد، سایکس از سال 1271 خورشیدی پیش از مشروطه تا سال 1297 خورشیدی در ایران بوده و اطلاعات گرانبهایی از این دوران را در کتاب «تاریخ ایران» آورده است، وی در اظهارنظری پیرامون مشروطه ایران چنین می‌نویسد: «شاید عده محدودی از ایرانیان مفهوم مشروطه را درک می‌نمودند. هنگام مشروطیت یک نفر ایرانی یک افسر انگلیسی را ملامت کرده بود که « ما سه روز تمام بست نشسته‌ایم و شما هنوز به ما مشروطه را نداده‌اید

بازهم در اینجا می‌توان ادعای نا‌آگاهی طبقات پایین جامعه از مفهوم مشروطه را مطرح ساخت، اما نکته جالب این است که باوجود عدم درک و آگاهی صحیح از مفهوم مشروطه، عوام چرا در این جنبش حضور پیدا کردند و رهبرانشان را حمایت کردند؟ شاید تنها پاسخ به این پرسش نوعی تبعیت کورکورانه توده عوام از رهبران خود بوده‌است به‌طوری که خود سایکس نیز در ادامه به این سادگی و تأثیرپذیری عوام از افراد متنفذ اشاره می‌کند.

سایکس در ادامه چنین می‌نویسد: «ذکر این نکته جالب‌توجه است که درصورتی‌ که در شمال ایران یک برنامه تقریباً معین سیاسی تنظیم‌شده و پیشوایان متنفذ لایق تماماً از آن پیروی می‌کردند، در جنوب، این جنبش عمومی بیشتر متوجه مسائل مالی و شخصی شده و آن را به‌طورجدی تلقی نمی‌کردند.

ایرانیان هنوز نیاموخته بودند که باهم کار کنند، اختلافات داخلی، استفاده‌های شخصی، مسائل مادی و غیره و بالاخره دشمنی و عداوت‌های شخصی در مجلس تأثیر نمود و از همکاری و کلاً با هر کابینه‌ای ممانعت به عمل آورد. بعلاوه بیشتر از پیشوایان افراطیون بی‌تجربه یا اشخاص خیال‌باف دارای عقاید و افکار هرج‌ومرج طلبی بودند. اینان روی هیچ عقیده‌ای استوار نبودند و حاضر بودند برای مستمعین‌شان در هر رشته‌ای سخنرانی کنند. ایرانیان به‌آسانی تحت تأثیر فصاحت و بلاغت واقع می‌شوند، بنابراین نظرات افراطیون در مجلس تفوق جسته و شانس‌هایی که برای موفقیت داشتند همه را خراب کردند.»

سایکس در کرمان و سیستان و بلوچستان کنسولگری انگلیس را به راه انداخته و سال‌ها در آنجا از نزدیک شاهد حوادث ایران بوده، به‌خوبی باحال و هوای جنوب ایران در زمان مشروطه آگاه بود. وی نکته جالب‌توجهی از اختلاف دیدگاه و برنامه شمال و جنوب ایران در برقراری مشروطه عنوان می‌کند که به‌نوعی گویای این مطلب است که جنب‌وجوش و درگیری‌ها برای برقراری مشروطه در شمال ایران بیشتر و جدی‌تر بوده است.


پیتر اِیوری ( 2008 - 1923) ایران‌شناس انگلیسی است که در شرکت ملی نفت ایران و انگلیس استخدام شد و در آبادان مسئول آموزش زبان فارسی به انگلیسی‌ها شد، وی پس از ملی شدن صنعت نفت نیز در شرکت ملی نفت ایران باقی ماند، ایوری در کتاب «تاریخ معاصر ایران» می‌نویسد: «نهضت مشروطه تنها علیه شیوه‌های استبدادی حکومت نبود، بلکه با نفوذ خارجیان نیز ضدیت داشت و ازاین‌رو از یک انگیزه ملی و دموکراتیک برخوردار بود، حرکتی بود که به مردم ایران همبستگی می‌داد و حیثیت و آزادی را زنده می‌ساخت، درنتیجه به پاک‌سازی حکومت می‌پرداخت و مردم را در امور کشور سهیم می‌کرد.»


مورگان شوستر (1877-1960) یکی از چهره‌های شناخته‌شده در ایران است، وی یک حقوقدان و کارشناس مالی اهل ایالات‌متحده امریکا بود. او در سال 1290 خورشیدی به درخواست دولت ایران بعد از مشروطه به‌منظور اصلاح مالیه به استخدام دولت ایران درآمد.

شوستر در کتاب «اختناق ایران» می‌نویسد: «سلطنت استبدادی قرن‌ها پادشاهان ایران، به این طرز (امضای فرمان مشروطه) بلوا و شورش بدون خونریزی مبدل به سلطنت مشروطه گشت، اگرچه آن مشروطه به ملاحظات عدیده ناقص بود، ولی امری که خیلی منظم بود، بیداری و اطلاع مردم از حقوق حقه‌ خود و عزم بسیار راسخشان بود، برای اینکه هموطنان خود را از آن راهی که از قرون عدیده سلاطینشان به زیرکی و چالاکی آنها را به‌جانب پراکندگی و متلاشی شدن و تخریب سلطنت می‌کشاندند، منصرف شده و نجات داد. حقوق ملی که مجلس یا هیأت منتخبِ ملت به دست آورده بود، در تعیین وزیران و وضع یا تدوین قوانین، بزرگ‌ترین تغییر در قدرت مستبدانه شاه بود.»


هوگو گروته جغرافیدان و قوم‌شناس آلمانی بود که در دوران آغاز مشروطه وارد ایران شد، او زمانی وارد ایران شد که مظفرالدین شاه به‌تازگی از دنیا رفته بود و پسرش محمدعلی شاه زمام امور سلطنت را به دست گرفته بود.

گروته در کتاب سفرنامه خود می‌نویسد: «مجلس! عده‌ای آن را مظهر وحدت و همبستگی ملی می‌پنداشتند و با تحسین و احترام از آن یاد می‌کردند، عده‌ای دیگر به‌عکس آن را یک پدیده‌ نو و خارجی می‌دانستند و از وجودش در سرزمین مقدس ایران شرم داشتند. گروه سوم که تعدادشان از همه بیشتر بود، هیچ شناخت درستی از آن نداشتند و با بی‌تفاوتی از آن یاد می‌کردند و آن را پدیده‌ای می‌دانستند که فقط به علما و دانشمندان تهران و تبریز مربوط می‌شود، گروه دیگری بااحساس بیم و تردید از آن سخن می‌گفتند و معتقد بودند که مجلس یک هیولای دیگری است و حال باید علاوه بر شاه و وزیران به افراد بانفوذ مجلس هم هدیه و پیشکش داد.

هر چه به تهران نزدیک می‌شدم مردم نسبت به مجلس و مسائل مربوط به آن کنجکاوی و توجه بیشتری نشان می‌دادند. یکی از ویژگی‌های این نهضت این است که محروم‌ترین و استثمارشده‌ترین اقشار مردم، یعنی دهقانان در آن شرکت نداشتند. نخست عده‌ای روشنفکر که اکثرشان نیز از تحصیلات اروپایی برخوردار بودند و از افتادن ایران به دست روس و انگلیس می‌ترسیدند، ندای آزادی و لزوم تغییرات اجتماعی و اقتصادی را سر دادند. از دیرباز بین طبقه بازرگانان بخصوص بازرگانان مقیم تبریز، این عقیده رواج داشت که ترقی و تعالی ایران بدون سرنگونی نظام استبدادی میسر نمی‌شود.

انگلستان همیشه در ایران از افکار آزادیخواهانه جانبداری می‌کرد و اصلاح‌طلبان را به اقدام تشویق می‌نمود. این کشور با آگاهی از قدرت و اهداف سیاسی آزادیخواهان می‌کوشید با روی کار آوردن آن‌ها، در مقابل روس‌ها که در شمال ایران روزبه‌روز بر نفوذشان افزوده می‌شد، حریف تازه‌ای وارد میدان کند که هم جلوی ادعاهای بی‌رویه همسایه شمالی بایستد و هم ضمناً منافع انگلستان را تأمین نماید.»


نوشتار گروته می‌تواند بهترین پایان و بهترین نتیجه را در این مطلب به ما بدهد، نکته‌هایی که در نوشته‌های نویسندگان دیگر نیز عنوان‌شده بود در اینجا گروته به طرز تیزبینانه و موشکافانه‌ای آنان را عنوان می‌کند، اما آنچه می‌توان در این بررسی بدان پی برد، ابتدا ناآگاهی و عدم شناخت توده مردم از مشروطه است، گویا طبقه نخبگان و روشنفکران و علمای عالی‌رتبه و تجار و تحصیلکردگان اروپایی تنها گروهی بودند که به این مفهوم و پیامدهای آن آشنا بودند و طبقه پایین‌تر جامعه از درک درست و مفهوم صحیح از مشروطه عاجز بودند و تنها از رهبران صاحب نفوذ خود پیروی می‌کردند.

تأکید گروته بر عدم حضور اقشار مردم در برقراری مشروطه گویای این نکته است که مشروطه درواقع پدیده‌ای بود که حاصل طبقه نخبگان جامعه بوده است و طبقات پایین‌تر جامعه نقش سازنده و عمده‌ای در آن نداشتند. نکته دیگر اهمیت شهر تبریز و تهران در برقراری مشروطه است که علاوه بر نویسندگان اروپایی، مردم نیز به این اهمیت تأکید داشتند.

منبع: ایران

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها