کد خبر: 231463
|
۱۳۹۷/۰۶/۱۹ ۰۹:۳۵:۰۰
| |

آیت‌الله طالقانی چه ارتباطی با «سازمان مجاهدین خلق» داشت؟

آغاز آشنایی حنیف‌نژاد و سعید محسن با آیت‌الله طالقانی به دوران دانشجویی این دو و رفت‌و‌آمد آن‌ها به مسجد هدایت بر می‌گردد. حنیف‌نژاد و سعید محسن در آن روزها مانند اغلب جوانان پرشور و روشنفکر از شاگردان و مستمعین مشتاق تفسیر قرآن طالقانی بودند.

آیت‌الله طالقانی چه ارتباطی با «سازمان مجاهدین خلق» داشت؟
کد خبر: 231463
|
۱۳۹۷/۰۶/۱۹ ۰۹:۳۵:۰۰

اعتمادآنلاین| آیت‌الله سید محمود طالقانی از معدود روحانیون مبارزی است که از علاوه بر پیشگام بودن در مقابله با رژیم پهلوی محور وحدت بسیاری از گروه‌های مخالف رژیم پهلوی نیز محسوب می‌شد. مشی سیاسی آیت‌الله طالقانی به گونه‌ای بود که مأمنی برای مبارزان انقلابی ساخته بود؛ از جمله گروه‌های فعال در دهه 40 و 50 مجاهدین خلق ایران بودند که فراز و نشیب‌های بسیاری را در طول زندگی سیاسی خود داشتند.

آن‌ها تا قبل از مارکسیست‌شدن مورد حمایت جمعی از روحانیون مطرح در عرصه مبارزه بودند که شاخص‌ترین آن‌ها آیت‌الله طالقانی بود. او از بدو تشکیل سازمان با بنیانگذاران آن آشنایی داشت تا تغییر ایدئولوژی سازمان و حتی پس از پیروزی انقلاب نیز با آن‌ها مراوداتی داشت. به همین جهت در اذهان و افکار سؤالات و شبهات متعددی درباره نسبت شخصیت آیت‌الله طالقانی و مجاهدین خلق شکل گرفته است.

در کتاب "زندگی و مبارزات آیت‌الله طالقانی" که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در رابطه با روابط آیت‌الله طالقانی با سازمان مجاهدین خلق آمده است: « سازمان در طول حیات خود تا به امروز فراز و نشیب‌های زیادی را پشت سر گذاشته، از آغاز تا زمان تغییر ایدئولوژی (سال های 1353 - 1354) تقریباً مورد تأیید و حمایت اکثر شخصیت‌ها و احزاب سیاسی انقلابی بودند، اما با تغییر ایدئولوژی و گرایش به مارکسیسم رفته‌رفته حامیان و طرفداران انقلابی خود را از دست دادند و با پیروزی انقلاب اسلامی بر انحراف آن‌ها افزوده شده و کم‌کم با پیوستن به دشمنان انقلاب ایران، به مخالفان واقعی انقلاب اسلامی ایران تبدیل شدند. رابطه بین آیت‌الله طالقانی و مجاهدین خلق را می‌توان به سه دوره مشخص تقسیم کرد:

دوره اول که از آشنایی طالقانی با بنیان‌گذاران این سازمان به خصوص حنیف‌نژاد و سعید محسن قبل از تأسیس سازمان شروع شده و تا زمان حیات حنیف‌نژاد و یارانش ادامه دارد. در این دوره طالقانی از حامیان جدی مجاهدین است.

دوره دوم که با کشته شدن حنیف نژاد و یارانش شروع شده و تا تغییر ایدئولوژی توسط مجاهدین در سال 1353 - 1354 ادامه دارد. در این دوره طالقانی ضمن حفظ ارتباط خود با مجاهدین و تلاش در هدایت آن‌ها به راه صحیح، نهایتاً با آگاه شدن از تغییر موضع و ایدئولوژی مجاهدین با آنها قطع رابطه کرده و کاری با آن‌ها ندارد.

دوره سوم که به نوعی یک رابطه یک طرفه است، از زمان قطع رابطه طالقانی با این گروه آغاز شد که تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه داشت. در این دوره مجاهدین سعی داشتند تا با مصادره نام و یاد طالقانی به نفع سازمان خود از نفوذ و محبوبیت وی به نفع حزب و تشکیلات خود جهت دست یافتن به قدرت سوءاستفاده کنند. در ادامه به طور مختصر به تشریح چگونگی ارتباط طالقانی با مجاهدین در ادوار یاد شده می‌پردازیم .

دوره اول؛ آشنایی آیت‌الله طالقانی با بنیانگذاران سازمان مجاهدین

آغاز آشنایی حنیف‌نژاد و سعید محسن با آیت‌الله طالقانی به دوران دانشجویی این دو و رفت‌و‌آمد آن‌ها به مسجد هدایت برمی‌گردد. حنیف‌نژاد و سعید محسن در آن روزها مانند اغلب جوانان پرشور و روشنفکر از شاگردان و مستمعین مشتاق تفسیر قرآن طالقانی بودند. آن‌ها که از منتقدان نظام سنتی حوزه علمیه بوده و اعتقاد داشتند که قرآن و نهج البلاغه در حوزه‌ها مهجور مانده‌اند، به سرعت جذب اندیشه و تفکرات آیت‌الله طالقانی شدند.

با سرکوب قیام خونین پانزده خرداد و دستگیری بسیاری از مبارزین از جمله طالقانی و ایجاد جو خفقان و دیکتاتوری در جامعه، عده‌ای از جوانان پرشور همچون حنیف‌نژاد با روی آوردن به کارهای زیرزمینی و جمع آوری نیروهای مبارز و مذهبی و کار مکتبی به تدریج متشکل شده تا اینکه در سال 1346تشکیلات اولیه «سازمان مجاهدین خلق ایران» را راه اندازی کردند.

آیت‌الله طالقانی، که در این سال‌ها در زندان به سر می‌برد، سعی می‌کرد به طرق مختلف ارتباط خود را با حنیف‌نژاد و یارانش حفظ کند. پس از آزادی وی از زندان در آبان ماه 1349حنیف نژاد بلافاصله به دیدار وی شتافت تا گزارش کار گروه خود را بدهد. آیت‌الله طالقانی که از دیدن شاگرد خود و خبر تشکیل گروهی منظم و متشکل که توانسته است شعله مبارزه را روشن نگه دارد، ابراز خوشحالی کرده و این چنین او را دلداری می دهد که «تا وقتی نیت‌تان خیر و در راه خدا هستید، خدا هم با شماست. از این نابسامانی‌ها هراس به دل راه ندهید و مأیوس نشوید».

با تشدید جو اختناق و دیکتاتوری رژیم از اواخر دهه 40 و همچنین با توجه به آغاز مبارزات مسلحانه خلق فلسطین و پیروزی‌های انقلابیون ویتنام، رهبران سازمان مجاهدین خلق نیز تصمیم به مبارزه مسلحانه با رژیم گرفتند. طالقانی با آگاهی و درک موقعیت حساس مبارزه در این سال‌ها و تأثیراتی که ترورهای سیاسی و مبارزات مخفی و مسلحانه مجاهدین در شکستن هیبت رژیم داشت، از هرگونه حمایت و کمک معنوی و فکری به آن‌ها دریغ نکرد.

در سال 1349 که 9 تن از اعضای مجاهدین با دسیسه ساواک در زندان بعثی‌های عراق گرفتار شدند طالقانی با جوهر نامرئی بر روی پاکت سیگار نامه‌ای برای امام خمینی (ره) نوشته و ضمن تعریف و تمجید و تشبیه آن جوانان به اصحاب کهف، خواستار کمک به آن‌ها شد.

در شهریور 1350به دنبال لو رفتن سازمان و دستگیری بیش از پنجاه نفر از کادر رهبری و اعضای فعال سازمان و اعتراف یکی از اعضای سازمان به ارتباط طالقانی با مجاهدین، طالقانی نیز دستگیر و بازداشت شده و به زابل تبعید شد. در واقع، طالقانی در زابل در تبعید بود که خبر اعدام حنیف‌نژاد و سعید محسن و یارانش را به او دادند.

این خبر در آن شرایط ضربه روحی بزرگی به طالقانی وارد کرد. طالقانی «بنیانگذاران سازمان مجاهدین را به عنوان مسلمانان راستین» می‌دانست که «بسان گوهرهایی در تاریکی درخشیدند و شاگردان مؤمن و دل داده مکتب قرآن بودند.» حمایت طالقانی و دیگر روحانیون و مبارزان از مجاهدین علاوه بر تأثیرات فضای مبارزاتی آن سازمان به مجموعه روابط و شناخت‌های متقابل آنان از همدیگر نیز برمی‌گردد که در طول دهـه چهل و اوائل دهه پنجاه این مسئله استمرار داشت.

دوره دوم؛ قطع رابطه آیت‌الله طالقانی با سازمان مجاهدین

وره دوم رابطه طالقانی با مجاهدین به سال‌های 1353 بر می‌گردد که با تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین طالقانی رابطه‌اش را با مجاهدین قطع کرده و دست از حمایت آن‌ها برداشت. متأسفانه از سال 1353 به بعد این سازمان با از دست دادن بنیان گذاران اصیل و اعضای اولیه خود همچون حنیف‌نژاد و سعید محسن که ایدئولوگ سازمان نیز بودند، دچار ضعف ایدئولوژی اسلامی و قدرت رهبری و انشعابات داخلی و تصفیه‌های خونین درون گروهی گردید و این انحراف ایدئولوژیکی آن هم با خزیدن در پشت نام مجاهدین اولیه و سوء استفاده شهرت مردمی و مذهبی این سازمان حیات این سازمان انقلابی را به مخاطره انداخت.

محمدتقی شهرام و بهرام آرام عاملان تغییر ایدئولوژی مجاهدین تصمیم گرفتند که قبل از عمل نظامی یا در حین آن، تماس‌هایی را با شخصیت‌های روحانی منتقد و هوادار سازمان برقرار کنند و در این تماس‌ها به آن‌ها اعلام کنند که سازمان مارکسیست شده است. تصور آنها این بود که بدین طریق از موضع قدرت خواهند توانست تداوم حمایت آنها یا دست کم سکوتشان را به دست آورند. آیت‌الله طالقانی، دکتر بهشتی، هاشمی رفسنجانی و لاهوتی از روحانیونی بودند که سازمان قصد داشت با آنان در این رابطه تماس بگیرد.

جزئیات مستند تماس با دکتر بهشتی و لاهوتی در دست نیست، اما تقریباً تفصیل جریان ملاقات با آیت‌الله طالقانی و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی منتشر شده است. همچنان که اعدام بنیانگذاران صدیق سازمان در سال 1351 ضربات روحی شدیدی به طالقانی وارد آورد، تغییر ایدئولوژی و انشعاب سازمان به گروه‌های مارکسیستی و مذهبی التقاطی ضربه شدیدتری برایش بود و لذا برای جلوگیری و نجات آن کوشش بسیاری می‌کرد.

آیت‌الله طالقانی به رغم شنیدن تغییر ایدئولوژی سازمان، جهت مطمئن شدن از این مسئله حاضر شد تا در یک مأموریت مخفی و خطرناک با یکی از رابطین مجاهد برای دیدار با محمدتقی شهرام و بهرام آرام به محلی ناشناس و نامعلوم برود.

شهرام در خصوص این ملاقات می‌گوید: « ظرف نیم ساعت ماجرای تغییر ایدئولوژی را شرح دادم. در طول این مدت آقای طالقانی ساکت بود و حرفی نزد و حرف من تمام شد. با صدایی که آشکارا می‌لرزید پرسید: حالا اسم خودتون و سازمان را چی گذاشته‌اید؟ گفتم: هیچ ! همان «سازمان مجاهدین خلق ایران» که بر افروخته شد و گفت: شما حق نداشتید این کار را بکنید».

بنا به اعترافات وحید افراخته که در این ملاقات حضور داشته و در مقابل اعتراض شدید آیت‌الله طالقانی به اینکه این سازمانی است با آرم مخصوص و مرامنامه خاص و شما به چه ضوابطی دست به چنین کاری زده‌اید؟ صریحاً به او گفتند: «اگر صدایت در مورد تغییر ایدئولوژی در بیاید، تو را می‌کشیم و وانمود می‌کنیم که رژیم تو را کشته و شهیدنمایت می‌کنیم».

آیت‌الله طالقانی با شهامت به آن‌ها می‌گوید: «من عمری از توپ و تانک رژیم امریکایی شما نترسیدم، توقع دارید. اکنون از یک اسلحه قراضه شما بترسم».

همچنین آیت‌الله طالقانی در این ملاقات به آن‌ها توصیه کرد که در مورد اعلام رسمی تغییر ایدئولوژی جدید بیشتر فکر کنند و دیگر روی حمایت‌های من نیز حساب نکنند.

دوره سوم؛ ارتباط یک‌طرفه سازمان مجاهدین

پس از انحراف مجاهدین، آیت‌الله طالقانی نیز همچون اکثر روحانیون انقلابی آن روز هیچگونه همکاری با مجاهدین خلق نداشته است... هرچند که رهبران ناخلف این گروه پس از قطع رابطه طالقانی با آن‌ها همچنان طالقانی را به خود منتسب می‌کردند و با استفاده از عنوان پر عاطفه "پدر" از موقعیت و صداقت و عطوفت وی سوء استفاده می‌کردند. با این حال و با توجه به سعه صدری که طالقانی نسبت به همه حامیان و مدعیان انقلاب داشت، همواره در هر فرصتی که روی می‌داد مجاهدین را به برگشت به قرآن و پیروی از سنت نبوی و غور و تفکر در آن دعوت می‌کرد.

وی خطاب به رهبران سازمان مجاهدین خلق که پس از آزادی از زندان (1358) به دیدار ایشان رفته بودند این چنین می‌گوید: «اگر اشتباهاتی بوده جبران کنید. اگر نقص‌هایی بوده که تکمیل کنید و اگر نارسایی‌هایی بوده رساترش کنید... از گرایش به چپ و راست برحذر باشید و بدانید ایدئولوژی و مکتب تب شده مخرب می‌شود و ایدئولوژی واقعی آن است که براساس تعالیم قرآن و منطبق با آن باشد».

سران سازمان از این حسن نیت طالقانی سوء استفاده کرده و سعی در به انحصار کشیدن ایشان در راستای منافع حزبی و گروهی خود داشتند. یکی از اعضای وابسته و نادم این سازمان فاش ساخته در سال 1357 که چند نفر از رهبران این سازمان از زندان آزاد شدند، آقا با آن دید انقلابی و خلق و خوی پدرانه‌اش، که سعی در هدایت و وحدت و جذب همه نیروهای مخالف رژیم شاه داشت، به دیدار آن‌ها رفت.

پس از مذاکره و سؤال و جواب کوتاهی متوجه شد که زیرکانه همه آن را ضبط کرده‌اند. به هنگام خداحافظی تذکر داد: «نمی‌خواهم این مذاکرات جایی گفته شود» اما بر خلاف سفارش آقا چه سوءاستفاده‌ها،سوء برداشت‌ها و سوء تبلیغ‌ها از این نوار محرمانه و چه انحصار جویی‌هایی از نام این پدر دلسوز که نکردند».

ادامه اینگونه رفتارها و کج‌فهمی بعضی از افراد و گروه‌ها دل آن مجاهد کبیر را به درد آورد تا جایی که در خطبه‌های نماز عید سعید فطر در دانشگاه تهران بی محابا فریاد زد:« من خودم را برای این‌ها داشتم فدا می‌کردم. حتی بعضی از تنگنظرها و اندک‌بین‌ها مرا متهم می‌کردند...، اما با این کارهایی که کردند دیگر در میان مردم جایی ندارند. بروند فکر دیگری بکنند... شما خیال می کنید من طرفدار این گروه‌ها هستم. من مطمئنم اگر این گروه‌ها بفهمند که من حرفی برخلافشان زده‌ام یا بزنم از من می‌برند، ولی من غرضم از مدارا با این‌ها این است که این‌ها به اسلام جلب شوند تا بتوانیم اشتباهاتشان را رفع کنیم. کاری کنیم که به راه بیایند.»

وی در جایی دیگر در این خصوص می گوید:« حتی رهبر انقلاب به من فرمودند: چرا در مورد اعمال این چپ‌نماها مسامحه می‌کنی و من گفتم: شاید با منطق و مسالمت حقیقت را دریابند، اما کاری کردند که این رهبر مهربان را هم که سراپا دلسوزی به محرومین و مستضعفین است به خشم آوردند. حالا بچشند جزای اعمالشان را».

به رغم تمامی هشدارهای آیت‌الله طالقانی در این باره مجاهدین خلق که به نوعی از بدنه انقلاب و دولت دور شده بودند سعی داشتند تا با پنهان شدن در پشت نام مردمی مجاهدین اولیه و به انحصار کشیدن نام و یاد آیت‌الله طالقانی خود را به قدرت نزدیک کنند. مجاهدین خلق با زیرکی خاصی قصد داشتند تا با انتشار اعلامیه‌های متفاوت تحت عناوینی از جمله «رهبر خمینی، رئیس جمهور طالقانی » و یا «پیشنهاد فرماندهی و نظارت عالیه آیت‌الله طالقانی بر نیروهای مسلح کلیه سازمان‌ها و گروه‌های پاسدار انقلاب» حتی آیت‌الله طالقانی را در برابر امام (ره) قرار دهند.

متأسفانه اینگونه تبلیغات سوء مجاهدین تا حدی گسترده و زیرکانه بود که بسیاری را بر آن داشته بود تا به طالقانی تهمت همکاری و حمایت از مجاهدین خلق را بزنند. در صورتی که اسناد و مدارک و موضع‌گیری‌های موجود طالقانی نشان می‌دهد که حمایت طالقانی از مجاهدین با هدف هدایت و رهبری آن‌ها در مسیر اهداف انقلاب تنها تا سال 1353 - که اغلب روحانیون مبارز نیز از این سازمان حمایت می‌کردند - و مخصوصاً زمانی بود که بنیانگذاران راستین این سازمان در قید حیات بودند و به محض تغییر ایدئولوژی و گرایش به چپ سازمان ایشان نیز دست از حمایت فکری و معنوی خود از مجاهدین خلق برداشته و همواره مواضعی روشن و صریح در قبال این سازمان داشتند.»

منبع: مرکز اسناد انقلاب

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها