کد خبر: 234163
|
۱۳۹۷/۰۷/۰۲ ۰۹:۲۰:۰۰
| |

سردار علایی:

تنها امام مخالف ادامه جنگ بعد از آزادی خرمشهر بود

جلسه ای پس از فتح خرمشهر با حضور اعضای شورای عالی دفاع خدمت امام تشکیل شده است، در آن جلسه امام می گوید «از مرز عبور نکنیم». آقای ظهیرنژاد «می گوید ما باید برویم تا به یک عارضه طبیعی قابل پدافند برسیم».

تنها امام مخالف ادامه جنگ بعد از آزادی خرمشهر بود
کد خبر: 234163
|
۱۳۹۷/۰۷/۰۲ ۰۹:۲۰:۰۰

اعتمادآنلاین| سردار علایی نخستین فرمانده نیروی دریایی سپاه به چند سوال پاسخ می‌دهد:

برخی می گویند آقای محسن رضایی یکسری تصمیمات پرهزینه در ایام جنگ گرفت، مثلا گفته می شود بعد از فتح خرمشهر ارتش موافق پایان جنگ بود اما او مخالفت کرد که با تأیید آقای هاشمی همراه شد و جنگ ادامه پیدا کرد. آیا این اتفاق افتاد؟


این روایت غلط است. ادامه عبور ما از مرز بعد از فتح خرمشهر، استدلال های نظامی و کارشناسی مرحوم تیمسار قاسمعلی ظهیرنژاد رئیس ستاد مشترک ارتش بود.

جلسه ای پس از فتح خرمشهر با حضور اعضای شورای عالی دفاع خدمت امام تشکیل شده است، در آن جلسه امام می گوید «از مرز عبور نکنیم». آقای ظهیرنژاد «می گوید ما باید برویم تا به یک عارضه طبیعی قابل پدافند برسیم».

در جلسه دوم شورای عالی دفاع خدمت امام، دوباره امام می گوید «بجنگیم ولی از مرز عبور نکنیم». به عبارت دیگر تنها مخالف عبور از مرز پس از فتح خرمشهر، امام خمینی(ره) بوده است. مرحوم ظهیرنژاد دوباره این استدلال عملیاتی و نظامی را مطرح کرده است که «باید برای دفاع به یک عارضه طبیعی قابل پدافند بچسبیم».

آقا محسن رضایی نیز این نظر را تأیید کرده است و آقای هاشمی هم این دیدگاه را از نظر سیاسی تکمیل کرد و گفت «اگر بخواهیم جنگ را تمام کنیم باید دست برتر را داشته باشیم». امام چهار ایراد به مسئله عبور از مرز می گیرد ولی در جلسه شورای عالی دفاع وقتی این استدلال مطرح شد و آقا محسن هم تأیید کرد، امام در نهایت عبور از مرز را پذیرفت.

برخی معتقدند مرحوم هاشمی در فرماندهی جنگ خیانت کرد چون شعار جنگ جنگ تا دفع فتنه را به جنگ جنگ تا کسب یک پیروزی تغییر داد و استناد می کنند به سخنرانی امام در 10 روز قبل از پذیرش قطعنامه و می گویند «امام گفتند هر کس صحبت از پایان جنگ کند خائن به رسول الله است» اما آقای هاشمی رفت و استدلال کرد و امام را برای پذیرش قطعنامه قانع کرد، نظر شما چیست؟


دیدگاه آقای هاشمی از اول این بود که ما جنگ را با برتری نظامی و با دست بالا و با کمک دیپلماسی و مذاکره پایان دهیم. ایشان از اواخر سال 1362 بطور آشکار چنین نظری را داشت.

البته آقای محسن رضایی می گفت با بسیج امکانات و ظرفیت های کشور می توانیم با چند برابرکردن قوای رزمی، ارتش عراق را در جبهه ها شکست دهیم و صدام را تسلیم خواسته های ایران کنیم.

اما دیگران درباره نحوه خاتمه دادن به جنگ بحثی نکرده اند. امروز هم که آمریکایی ها چنین طرحی برای فروپاشی اقتصاد ایران دارند، مسئله ما این است که برنامه کشور برای ناکام گذاشتن و جمع کردن طرح آمریکایی ها چیست؟ اینجاست که مسئله مذاکره به عنوان ابزار سیاست خارجی اهمیت پیدا می کند والا وقتی آمریکا از موضع بالا حرف می زند، چه صحبتی برای مذاکره وجود دارد. به هر حال اگر آقای هاشمی رفسنجانی عامل ختم جنگ شده باشد بزرگترین خدمت را به ایران و انقلاب کرده است.

اما به فرض که ما در تیر ماه سال 67 قطعنامه 598 را نمی پذیرفتیم، چه اتفاقی می افتاد؟ چه راه حل دیگری وجود داشت؟ در آن مقطع زمانی، ابتکار عمل در جبهه ها به لحاظ نظامی در اختیار ارتش عراق قرار گرفته بود. ارتش ایران فقط در منطقه فکه حدود 17 هزار اسیر داد و سپاه هم فاو را از دست داد. آمریکا و شوروی تصمیم گرفته بودند که عراق را آنقدر تقویت کنند که ما پیروز نشویم و یا حتی شکست بخوریم.

حالا اگر قطعنامه را نمی پذیرفتیم، عراقی ها تا این طرف جاده اهواز خرمشهر و تا نزدیکی رودخانه کارون آمده بودند. بعضی از فرمانده هان لشکرها و تیپ های سپاه به صورت تک ور می جنگیدند و آرپی جی به سمت تانک های عراقی شلیک می کردند. حالا ما باید یا سرزمین های بیشتری را از دست می دادیم تا بگوییم حرف مرد یک کلام است و یا با یک اقدام ابتکاری، تهاجم جدید ارتش عراق را متوقف می کردیم. بنابراین طبق گفته امام خمینی، حرف مرد همیشه یک کلام نیست، بلکه هر موقع مرد، متوجه شد باید در جایی تصمیمش را عوض کند تا تمامیت ارضی کشور حفظ شود، باید این کار را انجام دهد.

امام تا حدود 10 روز پیش از پذیرش آتش بس می گفت صحبت درباره پایان جنگ خیانت به رسول الله است، زیرا ایشان می خواست قوای کشور را علیه دشمن بسیج کند، اما همین امام خودش برای پذیرش آتش بس و قبول قطعنامه تصمیم گرفت. آقای هاشمی رفسنجانی در ماه های آخر جنگ، بارها از این پیشنهادها داد، اما امام نپذیرفت و تصمیم نگرفت.

اما همین امام وقتی متوجه شد وضعیت و شرایط جبهه ها به گونه ای است که جنگیدن به ضرر ماست، این تصمیم بزرگ را گرفت که نجنگیم و همین تصمیم درست، ما را به پیروزی رساند. به عبارت دیگر ما در آن مقطع زمانی با "نجنگیدن" بر ارتش بعثی عراق و صدام حسین پیروز شدیم. این تصمیم بزرگ و به موقع، ایران را موفق کرد.

در آن شرایط خطیر، در واقع ما با نجنگیدن مان به تمام انتظاراتی که از جنگیدن با صدام داشتیم رسیدیم.

می خواستیم صدام حسین در عراق حاکم نباشد که این اتفاق افتاد و از بین رفت. ما می خواستیم ارتش بعثی در مقابل ما نباشد که این اتفاق افتاد و از بین رفت. ما می خواستیم حکومت در عراق دست کسانی باشد که دشمن ما نباشند، این اتفاق افتاد. ما چه می خواستیم که نشد؟

ما می خواستیم معاهده 1975 را که صدام پاره کرد، خودش بپذیرد که خودش هم پذیرفت. بنابراین ما با پذیرش قطعنامه 598 به نتایج خیلی بزرگی رسیدیم.

اگر ما قطعنامه را نمی پذیرفتیم چه اتفاقی می افتاد؟ معلوم نبود چه خطراتی ما را تهدید می کند. امام به نظرم یک تصمیم درست، به موقع و بسیار بزرگی گرفت. اگر آقای هاشمی رفسنجانی این کار را کرده است، باید مجسمه اش را از طلا درست کنند که چنین خدمتی به مردم ایران کرده است و با پایان دادن به جنگ، فرصت را برای سازندگی کشور فراهم آورد.

منبع: خبرآنلاین

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها