تلویزیون در عصر پهلوی
در 11 مهر 1337 یک فرستنده تلویزیونی با روزی 5 ساعت، برای بینندگان تهرانی برنامههای سرگرم کننده و اخبار پخش میکرد. در سال 1343 سازمان برنامه و بودجه، یک گروه فرانسوی را مامور بررسی و طراحی مرکز تلویزیونی کرد
اعتمادآنلاین| نقش و تاثیر رسانهها بهویژه تلویزیون در دگرگونیهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مسئلهای انکارناپذیر است. کارکرد دوگانه تلویزیون در ایجاد یا اضمحلال نمادهای اجتماعی و تغییر تدریجی افکار عمومی در سوگیری نسبت به مسائل روزمره و ابعاد مختلف زندگی که از مد و لباس گرفته تا جزئیترین مسائل زندگی خصوصی و عمومی، نشاندهنده اهمیت آن میباشد.
زمامداران و تصمیمگیرندگان سیاسی، همیشه از این ابزار برای مشروعیتزایی، فرهنگپذیری، و انحراف افکار عمومی از مسائل حاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی استفاده میکنند. گاهی در جهت منافع مردم، گاهی هم در جهت، غربیسازی، استحاله فرهنگی و مدرنیسم بیحد و مرز، به کار گرفته میشود. این نوشتار قصد دارد جنبههای مختلف کارکرد تلویزیون را در دوره پهلوی مورد واکاوی قرار دهد.
جعبه جادویی: فرستندهای پسارادیویی
پیش از افتتاح تلویزیون خصوصی، جامعه ایرانی با فرستندههای رادیویی فارسی زبان خارجی که عبارت بودند از رادیو لندن، رادیو دهلی و رادیو برلین، آشنا بود و تحولات بینالمللی را پیگیری میکرد. پهلوی اول برای جلوگیری از گوش دادن مردم به رادیوهای خارجی، به افتتاح یک فرستنده داخلی در سال 1319 اقدام نمود تا بدون واسطه و جهت پرورش افکار عمومی به کار بپردازد.
با گذشت زمان و تغییر تحول در ابزارهای نوین ارتباطی، نیاز به صدا و تصویر به طور همزمان احساس شد. مجلس شورای ملی، براساس پیشنهاد «حبیب الله ثابت» قانونی به تصویب رساند که طبق آن اجازه داده میشد که یک فرستنده تلویزیونی با کلیه وسایل فنی مورد نیاز به تشخیص وزارت پست و تلگراف و تلفن در تهران به وجود آید.
سرانجام در 11 مهر 1337 یک فرستنده تلویزیونی با روزی 5 ساعت، برای بینندگان تهرانی برنامههای سرگرم کننده و اخبار پخش میکرد. در سال 1343 سازمان برنامه و بودجه، یک گروه فرانسوی را مامور بررسی و طراحی مرکز تلویزیونی کرد که سرانجام با همکاری مهندس اصفیا و مشاوران سازمان برنامه و بودجه ــ از جمله رضا قطبی ــ پیشرفت سریع کار تلویزیون انجام گرفت و در چهارم آبان 1345 تلویزیون ملی شروع به کار کرد.
با افتتاح تلویزیون، و پخش برنامههای سرگرم کننده، به تدریج در شهرهای بزرگ و جوامع شهری صدای دولت در یک رابطه مستقیم و بیواسطه شنیده شد.
حکومت پهلوی، با استفاده از مشاوران آمریکایی و نیز تحصیلکردگان ایرانی شیفته غرب، پتانسیل رسانه همگانی را برای تغییر تدریجی شیوه زندگی، تبلیغ کالاهای مصرفی بیگانه، برنامههای نازل فرهنگی در جهت فرهنگپذیری غربی آماده کرد.
اکثر برنامههای تلویزیونی حامل پیامهایی بود که ذهن ایرانی را نسبت به ارزشهای خود متزلزل میساخت و با تعارضات فرهنگی پیش آمده، بزرگترین ضربه را به کانون خانواده و بحرانهای اجتماعی و گسستهای برآمده از آن نمود. بنا به این علت تعارضات حاضر را در چهار دسته مذهبی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مورد واکاوی قرار داده و بررسی خواهیم نمود.
تعارض ارزشی
بستر اسلامی جامعه ایران و مذهب شیعه، ماهیتا با سیاستهای فرهنگی رژیم شاه در حوزه فرهنگ و بهخصوص محتویات برنامههای تلویزیونی در تعارض قرار دارد.
شبه مدرنیسم فرهنگی و مدرنیزاسیون پلکانی طرحهای بلندپروازانه شاه، با ورود متخصصین تحصیلکرده ایرانی از اروپا و آمریکا، خود را در حلقههای نزدیک به هزارفامیل و محافل شاهنشاهی نشا داد. محفل فرانسویمآب فرح دیبا و به کارگیری دوستان و نزدیکانش، از جمله رضا قطبی (پسر دایی فرح دیبا و اولین رئیس تلویزیون ملی ایران)، از عواملی بودند که بدون شناخت از جامعه ایرانی، دست به تحول فرهنگی در جهت غربی شدن در شیوه و سبک زندگی شدند.
آنها با تکرار مکرر پخش فیلمها، سریالها کشاکشی پنهان را بین گفتمانهای هویتی اسلامی و غربی به نمایش گذاشتند. غافل از اینکه این تعارض بین سنت و تجدد در قالب اسلام و غرب، نه تنها به این روند واکنش نشان میدهد بلکه نسبت به این استحاله فرهنگی قیام خواهد نمود.
راهبرد تلویزیون در دهه پنجاه شمسی در گزینش و پخش برنامههای سراسر سرگرم کننده و مبتذل منجر به اباحهگری در برهنگی، ترویج بی بند و باری و نقد سنتهای مذهبی و دینی شد. «کیستی» و «چیستی» هویت جامعه ایران به تدریج به «بیگانه پرستی» و «تقلید کورکورانه از غرب» تبدیل شد و نفی مظاهر سنتی و مذهبی از اولویت برخوردار گشت.
تسریع در روند ارزشزدایی اسلامی کار را به جایی رساند که با پخش جشنهای هنر شیراز که رضا قطبی به مدت 10 سال برنامه ریزی آن را بهعهده داشت، تشت رسوایی آن برافتاد و صدای غربیها را در آوانگارد بودن شتابزده آن درآورد!
تعارض فرهنگی
فرایندهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بیرون از موقعیت فرهنگی و ایدئولویک عمل نمیکنند و بین عوامل مادی و ذهنی یک رابطه دوگانه بههم پیوسته وجود دارد. به این معنا، فرهنگ عاملی «بافمند» و وابسته به بستر تاریخی است و گسست و انفصال از آن پیامدهای ناگواری را به بار میآورد. سیاستهای شاه نیز در ترویج باستانگرایی، پرستش سلطنت و آریاگرایی، در تعارض و تضاد پیشینه ارزشی و هویتی اسلامی ایران قرار داشت. اگر هویت ایران را به سه عنصر ایران باستانی، اسلامی و تجدد تقسیم کنیم، در دوران حکومت پهلوی، این اسلام است که به حاشیه رانده شده و مهجور مانده است.
غربگرایی و نوگرایی، خود را در لباس بیگانهپرستی به نمایش میگذارد و تلویزیون به رسانهای تبدیل شد که این وظیفه را برعهده داشت. تفاوتهای فرهنگی بین جامعه ایرانی با جامعه آمریکایی کاملا بهوضوح در روابط جنسی، روابط خانوادگی و نمادها و سمبولهای زندگی قابل مشاهده بود.
در واقع، معانی فرهنگی به صورت نشانههای تصویری در برنامهها پنهان شده بود که به مرور تاثیر خود را بر اذهان باقی میگذاشت و فرهنگ را در مسلخ تجدد سلاخی نمود.
اقتصاد مصرفی
تاثیر نهادهای سیاسی بر فرهنگ و اقتصاد بر کسی پوشیده نیست و این نفوذ میتواند جنبه مثبت و منفی بهدنبال داشته باشد. در کشورهای توسعه نیافته و از جمله عصر پهلوی دوم، وابستگی سیاسی و اقتصادی عاملی شد که فرهنگ مصرفی و غیر ضروری را برای شهروندان به ارمغان آورد. این رهاورد بدون تبلیغات و آگهیهای تلویزیونی و مطبوعات و رسانهها ممکن نمیشد. مضامین اکثر تبلیغات تلویزیونی چه به زبان فارسی و چه انگلیسی، اختصاص به کالاهای تجملی، غیر ضروری و لوکس، و غربی داشت.
این تبلیغات نه تنها چرخه تولید داخلی را در برابر کالای خارجی تضعیف میکرد بلکه روحیه و طرز استفاده از آن نیز سنجهای از تمدن، فرهنگ و پیشرفت تلقی میشد.
خانوادهای که برکنار از این موارد بودند داغ سنتی، عقب مانده و مرتجع را بر پیشانی داشتند. مدرنسازی با مظاهر مدرنیته تعارضی بود از «گتو»های فقیر نشین و محلههای مرفه نشین که صبحانه را در تهران میخوردند و نهار را در گرانترین رستورانهای پاریس!
این اقتصاد مصرفی بدون پشتوانههای تصویری و رسانهای که همه روزه شهروندان را در آماج خود قرار میداد ممکن نبود. سیاست دروازههای تمدن بزرگ هدف و غایتی جز اقتصاد مصرفی آن نداشت.
وابستگی سیاسی
سه عنصر یادشده ــ تعارض ارزشی، تعارض فرهنگی و اقتصاد مصرفی ــ تجلی خود را در وابستگی سیاسی حکومت پهلوی نشان میدهد. دولت دستنشاندهای که وظیفهای جز فراهم کردن زمینه لازم برای طرح چنین سیاستهایی نداشت. ایدئولوژی شاهنشاهی، نماد پادشاهی، و باستانگرایی شرایط ذهنی و عینیای را فراهم کرد که با نمایشها و جشنهای شاهنشاهی همراه بود. بازنمایی این عناصر نیز هربار و به هر بهانه در کتابهای سفارشی، مطبوعات و رسانهها تکرار میشد.
به نظر میرشد کارکرد تلویزیون، علاوه بر بزرگنمایی عظمت شاهنشاهی، منحرف کردن افکار عمومی از مسائل و معظلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بوده باشد. طرح مسائل حاشیهای و گزینش اخبار سیاسی که در جهت ضدیت با اسوههای روحانی و مذهبی است و میتواند بلندگویی بیواسطه و مستقیم در جهت تخریب دشمنان فرضی رژیم به کار گرفته شود. سازمان ساواک این نقش پر رنگ را برعهده داشت و بر تمامی جنبههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مذهبی نظارت و کنترل را به کار میگرفت و رونوشتی از نسخههای مجاز را در اختیار وزارت اطلاعات، شهربانی و سازمان رادیو و تلویزیون قرار میداد.
فرجام
سیاستهای فرهنگی رژیم پهلوی آنچنان که خود ادعا میکرد نه در جهت «تحول فرهنگی»؛ که در مسیر «استحاله فرهنگی» قدم بر میداشت. تعارضات محتوایی ضد ارزشی برنامههای تلویزیونی، تبلیغات مصرفی، ترویج برهنگی و کالایی نمودن زنان، تبلیغات مصرفی، بیگانهپرستی و از خودبیگانگی، شیوه زندگی آمریکایی از عناصریاند که ملقمهای از عناصر غیر مرتبط با جامعه ایرانی را نشان میدهد. مدرنیزاسیون شتابزده همراه با مظاهر مدرنیته وارداتی، وصلههای ناجوری بودند که سنت و تجدد را در تناقضنمایی سردرگم کننده نمایان میکرد.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر
دیدگاه تان را بنویسید