شیخ صفی که بود؟
شیخ صفی در طول دوران رهبری خویش بر طریقت صفویه، در حقیقت پایههای مادی و معنوی یک جنبش عمیق اجتماعی و سیاسی را برای فرزندان خویش آماده کرد.شیخ صفیالدین اردبیلی، عاقبت در محرم 735 هجری قمری چشم از جهان فروبست
اعتمادآنلاین| بیتردید مهمترین طریقت صوفیانه که اثری بسیار عظیم بر تاریخ ایران نهاد و مسیر آن را تغییر داد، طریقت صفویه بود که پس از دو قرن تدارک و تمهید صبورانه، مستمر و هدفمند، تبدیل به نهضت سیاسی مذهبی فراگیری شد که ایران را پس از چند قرن دوباره واجد هویتی مستقل و منحصر به فرد و حاکمیتی یگانه کرد و از ایران هرج و مرجزده و نامنسجم، قدرت شکوهمند و بزرگ ساخت. این طریقه در سالهای آغازین سده هشتم هجری قمری توسط شیخ صفیالدین اردبیلی بنیان نهاده شد.
از شیخ نجیبالدین تا شیخ زاهد
صفیالدین در 650 هجری قمری در کلخوران پا به دنیا گذاشت. کلخوران، روستایی بود در حومه اردبیل که پدر او امینالدین جبرائیل، در آنجا قطعه زمینی داشت و از راه کشاورزی زندگی میکرد. صفیالدین، کودکی شش ساله بود که پدر را از دست داد. تحصیلات رسمی خود را در اردبیل پشت سرگذاشت. قرآن آموخت و مقدماتی از فقه؛ اما شیوه زندگی و حالات روحی او چندان با محیط مدرسه جور نبود. مدرسه را ترک کرد و به مسیر تصوف افتاد و معاشرت با زاهدان اردبیل را آغاز کرد.
بیست ساله بود که به توصیه یکی از همین زاهدان، بار سفر بست تا به شیراز برود و به خدمت شیخ نجیبالدین بزغوش شیرازی، از صوفیان بزرگ آن دوران برسد. با اسباب و وسایل آن زمان، سفر از اردبیل به شیراز، دشوار و طولانی بود. اندکی بیش از دو ماه بعد به شیراز رسید. اما از بد حادثه، صفیالدین زمانی به شیراز رسیده بود که نجیبالدین درگذشته بود. چند سالی را در شیراز و شهرهای اطراف آن به دیدار مشایخ صوفی رفت تا شاید شیخی لایقِ بیعت بیابد. گویا در همین سالها بود که در شیراز با سعدی نیز دیدار کرد.
شاعر پیر، صوفی جوان را با آغوش باز پذیرفت و حتی نسخهای از دیوان خود را نیز به او اهدا کرد؛ دیداری که البته منجر به ارادتی نشد.سفر شیراز، اما به کلی بیحاصل هم نبود. صفیالدین، در شیراز، نام و آوازه شیخ تاجالدین ابراهیم گیلانی مشهور به شیخ زاهد را شنید. سفر دراز دیگری را این بار از جنوب به شمال، از فارس به گیلان در پیش گرفت. در سفری طولانی که برای صفیالدین همراه با سختی و بیماری بود، عاقبت پس از جستوجوی بسیار، شیخ زاهد را در دهکدهای در ساحل دریای خزر یافت.
هنگامی که صفیالدین در 675 هجری قمری به گیلان رسید، بیست و پنج ساله بود و شیخ زاهد، اندکی بیش از شصت سال داشت. از این زمان تا بیست و پنج سال بعد، صفیالدین، مرید و مقیم خانقاه شیخ زاهد بود. ترقی صفیالدین در دستگاه شیخ زاهد، بسیار سریع بود. شیخ زاهد با بالا رفتن سن، بیش از پیش به صفیالدین وابسته میشد. در سالهای آخر عمر و با از دست دادن بینایی، عملاً صفیالدین بود که امور خانقاه را اداره میکرد و از سوی شیخ زاهد با مریدان و بازدیدکنندگان دیدار میکرد.
رهبر طریقت زاهدیه
روابط این دو در این سالها با دو ازدواج متقابل مستحکمتر نیز شد. صفیالدین با فاطمه، دختر شیخ زاهد ازدواج کرد و دختر خود (از همسر اولش) را به ازدواج شمسالدین، فرزند شیخ زاهد درآورد. چندی بعد شیخ زاهد، صفیالدین را به جانشینی خود برگزید و خطوطی از آینده برایش ترسیم کرد: «برای من کنارهجویی و عبادت ممکن بود اما برای تو نه. خداوند تو را برای امری بزرگ در نظر گرفته است. باید که تربیت مریدان را جدیتر از هر زمان برعهده گیری و بر تعداد آنها بیفزایی.»
شیخ زاهد گیلانی در سال 600 هجری قمری درگذشت. صفیالدین، اینک رهبر طریقت زاهدیه و وارث تمام میراث مادی و معنوی شیخ زاهد بود و شیخ صفی خوانده میشد. شیخ زاهد گیلانی، میراثی عظیم در اختیار شیخ صفی نهاد. رهبری طریقتی صوفیانه با تعداد انبوهی مرید، ثروتی هنگفت که از محل موقوفات و نذورات و هدایا حاصل شده بود و از همه مهمتر روابطی نزدیک با کارگزاران حکومت ایلخانان مغول. شاید بشود گفت که ایلخانان مغول در میان مظاهر گوناگون فرهنگ ایران، بیشتر از هر چیز به تصوف ایرانی علاقه داشتند و مشایخ صوفی را بسیار ارج مینهادند. این علاقه نه فقط در میان ایلخانان که در بین دولتمردان ایشان نیز رواج داشت.
شیخ زاهد بدرستی دریافته بود که کسی جز شیخ صفی، صلاحیت در اختیار گرفتن و مدیریت این میراث عظیم را ندارد. شیخ صفی چندین سال بود که عملاً نیز از طرف شیخ زاهد با مریدان و نمایندگان او در شهرهای مختلف در ارتباط بود، بنابراین رهبری او بر طریقت، از سوی مریدان، مورد معارضهای جدی واقع نشد. اگرچه پسر ارشد شیخ زاهد، جمالالدین، از این انتخاب خشنود نبود و در سالهای اولیه رهبری شیخ صفی علیه او تحریکاتی نیز کرد اما در مجموع شخصیت و قدرت شیخ صفی آن اندازه بود که اساس رهبریاش تزلزلی نیابد.
بازگشت به زادگاه
چندی بعد و با استحکام موقعیت، شیخ صفی، پس از سالها دوری در 601هجری قمری به زادگاه خود بازگشت. اردبیل، همانند زمانی که آنجا را ترک کرده بود، هنوز شهری کوچک و دور افتاده از مسیرهای اصلی بود. از این زمان، اردبیل، جای گیلان را در طریقت زاهدیه گرفت و مرکز طریقت به آنجا منتقل شد.
اگرچه شیخ صفی نسبت به شهر اجدادی که دوران کودکی و نوجوانیاش را در آن گذرانده بود دلبستگی داشت اما بازگشت به اردبیل، در حقیقت اهداف بسیار بزرگتری را دنبال میکرد. اردبیل، شهری کوچک بود که حساسیت کسی را برنمیانگیخت، از آن گذشته دسترسی به آن نیز آسان نبود. اردبیل با کوهها، جنگلها و باتلاقهای غیرقابل نفوذی محاصره شده بود که همچون یک دژ محافظ برای شهر عمل میکردند. شیخ صفی شهرخود را برای پایهگذاری جنبشی انتخاب کرده بود که قرار بود صبورانه به پیش رود و مسیر تاریخ ایران را تغییر دهد.
طریقت صفویه
گام بعدی شیخ صفی، از گام اول نیز مهمتر بود. چند سالی بعد، شیخ صفی، فرزند خود صدرالدین موسی را بهعنوان جانشین و رهبر پس از خود انتخاب کرد. انتخابی نامعمول در طریقت که ملاک تعیین رهبر را به انتقال رهبری از پدر به پسر ارشد تغییر میداد. بدین ترتیب شیخ صفی، رهبری طریقت را در خاندان خود موروثی کرد. از این زمان بود که طریقت زاهدیه، به نام شیخ صفی «طریقت صفویه» نامیده شد.
شیخ صفی در آغاز بازگشت به اردبیل، تنها مزرعهای کوچک داشت که میراث پدرش بود، اما میراث شیخ زاهد، شیخ صفی را در موقعیت مساعدی برای گسترش طریقت خود و افزودن بر گستره نفوذ خود قرار داد. اندک اندک، با افزایش شمار پیروان، املاک فراوانی نیز وقف خانقاه او شد، تا آنجا که در زمان وفات در 735 هجری قمری، املاک او به بیش از بیست روستا میرسید. در کنار همه اینها، صوفی دوستی ایلخانان مغول و کارگزاران آنها، پشتیبانی عناصری در حاکمیت را نیز برایش به ارمغان آورد. میزان نفوذ او بر دولتمردان و پادشاهان آن اندازه بود که ابوسعید بهادرخان، ایلخان مغول، بارها برای عرض ارادت به دیدار او رفت.
شیخ صفی درآمدهای سرشار و روزافزون خود را در دستگیری و رفع نیاز فقرا، صوفیان و پیروان و البته گسترش شبکههای تبلیغی طریقت صفویه در گوشه و کنار ایران ایلخانی، هزینه میکرد. در کنار این، شیخ صفی سخت به عمران و آبادانی و بالابردن سطح رفاه عمومی علاقهمند بود.
ساخت بناهای عامالمنفعه همچون مسجد، حمام و امثال آن نشانی روشن بر این علاقه بود. مهمترین نتیجه چنین رویکردی افزایش شمار پیروان و دوستداران خاندان صفوی بود. تعداد
این مریدان و دوستداران در اواخر حیات شیخ صفیالدین، آن اندازه بود که شیخ در گفتوگویی با امیر چوپان، امیرالامرای ایلخانی، به صراحت گفته بود که شمار مریدان من از شمار لشکریان مغول بیشتر است و امیر چوپان در تأیید این سخن اشاره کرده بود که من از جیحون تا مرزهای مصر و از هرمز تا باب الابواب سفر کردهام و انبوه مریدان شیخ را همه جا دیدهام!
شیخ صفی در طول دوران رهبری خویش بر طریقت صفویه، در حقیقت پایههای مادی و معنوی یک جنبش عمیق اجتماعی و سیاسی را برای فرزندان خویش آماده کرد.شیخ صفیالدین اردبیلی، عاقبت در محرم 735 هجری قمری چشم از جهان فروبست و در زاویه عبادت خانقاه خود، به خاک سپرده شد.
کارنامه زندگی شیخ صفیالدین اردبیلی، با نگاهی از دریچه امروز به دیروز تاریخ ایران، بسیار پربارتر و عظیمتر از آن است که شاید در زمان خود او دیده میشد. شیخ صفی بنیانگذار طریقتی بود که با تدارکات و تمهیدات آرام و صبورانه و در عین حال هدفمند، کمتر از دو قرن بعد، مسیر تاریخ ایران را تا به امروز تغییر داد و ایرانی مستقل با هویت ملی و مذهبی تازه ساخت.
منبع: روزنامه ایران
دیدگاه تان را بنویسید