کد خبر: 240286
|
۱۳۹۷/۰۸/۰۱ ۰۵:۵۵:۰۰
| |

۴۱ سال پیش در چنین روزی:

سیدمصطفی خمینی درگذشت

در روز 1 آبان 1356 آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی فرزند ارشد امام ‌خمینی در خانه مسکونی خود در نجف اشرف درگذشت؛ درگذشتی نابهنگام که از سوی اطرافیان امام، انقلابیون و بسیاری از مردم مشکوک بود.

سیدمصطفی خمینی درگذشت
کد خبر: 240286
|
۱۳۹۷/۰۸/۰۱ ۰۵:۵۵:۰۰

اعتمادآنلاین| سیدمصطفی خمینی‌ در 21 آذر 1309 ه‍جری شمسی برابر با 21 رجب 1349 ه‍جری قمری در محله الوندیه شهر قم در منزل اجاره‌ای متولد شد. به مناسبت نام پدربزرگ پدری‌اش شهید سیدمصطفی موسوی، او را نیز مصطفی نامیدند. مادرش خدیجه ثقفی و پدرش آیت‌الله‌العظمی سیدروح‌الله خمینی بود.

سیدمصطفی خمینی تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‏‌های باقریه و سنایی قم به پایان رساند. علاقه فراوان وی به علوم اسلامی و روحانیت و تشویق پدر باعث شد بعد از اتمام دوران ابتدایی در حالی که چهارده ساله بود، رهسپار حوزه علمیه شود و تحصیل مقدمات علوم و معارف دینی را آغاز کند. در هفده سالگی‌، پس از پایان دوره مقدمات حوزه معمم شد. دوره سطح حوزه را به مدت پنج سال نزد حضرات آیات‌ مرتضی حائری یزدی‌، محمدجواد اصفهانی‌، شهید محمد صدوقی و سیدمحمدباقر سلطانی فراگرفت‌. ضمن اشتغال به فراگیری فقه و اصول‌، فلسفه را نیز نزد آیت‌الله سیدرضا صدر آغاز کرد و منظومه حکمت سبزواری را نزد وی فراگرفت و خود نیز به تدریس آن‌ها در مدرسه حجتیه قم پرداخت‌. پس از آن جهت فراگیری «اسفار» به حوزه درس آیت‌الله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی روی آورد.

سیدمصطفی در بیست و یک سالگی در درس خارج آیات عظام سیدحسین طباطبایی بروجردی‌ و سیدمحمد حجت کوه‌کمری حضور یافت‌. نزدیک به سیزده سال فقه و اصول را نزد پدرش فرا گرفت‌ و در کنار آن از محضر درس آیت‌الله سیدمحمد داماد نیز بهره گرفت‌. در آن زمان مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی امتحانی را در سطح طلاب شاخص حوزه علمیه قم گذاشته بودند که پس از اعلام نتایج‌، حاج آقا مصطفی یکی از چهار نفر طلبه ممتازی بود که معرفی شد. مصطفی خمینی در همان سال‌ها بود که با معصومه حائری دختر آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی ازدواج کرد. اولین فرزند آن‌ها محبوبه بود که به جهت ابتلا به بیماری مننژیت درگذشت‌. دومین فرزند حسین‌، نام داشت که هم‌اکنون در کسوت روحانیت است‌. سومین فرزند آن‌ها مریم است که تا دوره دکترا تحصیل کرده است‌.

حاج آقا مصطفی پس از تلاش فراوان در 27 سالگی به درجه اجتهاد نائل آمد، اجازه اجتهاد او از طرف امام خمینی بود. او نیز همچون پدرش برخلاف رویه جاری در میان طلاب، پس از پایان تحصیل علوم دینی نه تنها به تدریس در حوزه اکتفا و گوشه‌نشینی اختیار نکرد که نیم‌نگاهی به فعالیت‌های سیاسی هم داشت. این‌چنین بود که وی حتی پیش از شروع مبارزات علنی پدرش در خرداد 42 تا حدودی با جریان‌های سیاسی آشنایی داشت. جمعیت فدائیان اسلام از جمله این تشکل‌ها بود که سیدمصطفی با رهبر آن، سیدمجتبی نواب صفوی آشنا بود و در جلسات آن شرکت می‌کرد. او همچنین با نفر دوم این جمعیت نیز که عبدالحسین واحدی نام داشت، ارتباط دوستانه و نزدیکی داشت‌.

مصطفی خمینی خود در این‌باره می‌گوید: «جمعیتی در ایران معروف بودند به فدائیان اسلام‌، رئیس آن‌ها مردی بود به نام نواب صفوی (مجتبی‌) که واقعاً دلیر و توانا و از روی احساس‌، سنگ اسلام را به سینه می‌زد و نمی‌توان او را دور از حقیقت دانست‌؛ و مرد شماره دو آن‌ها، دوست عزیز خودم‌، شهید عبدالحسین واحدی بود. این طایفه‌، دیر زمانی در قم زیست می‌کردند و آن وقت ما قم بودیم و از دور آن‌ها را می‌پاییدیم‌. تا آنکه شبانه‌، عده‌ای با چوب و چماق‌، در پیش چشم چند صد نفر طلبه‌، بر آنان هجوم بردند و آنان را زدند که دیگر کار به آخر رسیده‌، دیگر نتوانستند در قم بمانند و در نتیجه رحل اقامت را به تهران بردند... سرانجام به دست پسر رضاخان جلب شدند و با سکوت مرگبار علما، آن‌ها را تیرباران کردند، گرچه دوست من عبدالحسین را در جای دیگر از بین بردند و داغش را به دل ما گذاردند...»

وی بعد از دستگیری امام در 15 خرداد 42، نقش بسزایی در به حرکت درآوردن نیروهای مردمی داشت. امام خمینی شب‌های محرم در منزل فرزند ارشد می‌خوابید؛ بنابراین نخستین کسی که در جریان دستگیری ایشان قرار گرفت‌، سیدمصطفی بود. او ابتدا سعی کرد که از بردن امام ممانعت کند، اما تلاش او بی‌فایده بود، زیرا مأموران او را تهدید کردند که اگر پیش بیاید، به سویش شلیک خواهند کرد. امام خمینی نیز وی را از آمدن نهی کردند، دستور پدر او را از تلاش برای همراهی با ایشان منصرف کرد. سیدمصطفی با مشاهده این وضعیت با تمام نیرو فریاد زد: «مردم‌! خمینی را بردند...» محمود بروجردی، داماد امام در خاطرات خود از آن روز‌ها، یادآور می‌شود که سیدمصطفی پس از دستگیری امام آرام و قرار نداشت و دنبال راه چاره بود و به نزدیکان می‌گفت‌: «چه باید کرد؟»

ساواک در شانزدهم فروردین 1343، با آزادی امام خمینی موافقت کرد و ایشان روانه قم شدند. همزمان سیدمصطفی به ساماندهی امور مختلف در مسیر پیشبرد مبارزات می‌پرداخت. چند ماه بعد بود که ماجرای تصویب لایحه کاپیتولاسیون پیش آمد و موج تازه‌ای از اعتراضات را به دنبال آورد. براساس این لایحه، رئیس و اعضای هیات‌های مستشاری نظامی و کارمندان اداری و فنی امریکایی و خانواده‌هایشان در ایران از مصونیت و معافیت قضایی برخوردار می‌شدند. این لایحه را دولت حسنعلی منصور در خرداد ماه 1343 مطرح کرد و سوم مرداد‌‌‌ همان سال در مجلس سنا به‌عنوان یکی از بندهای الحاقی به قرارداد وین به تصویب رساند. این لایحه یک بار هم در 21 مهر 1343 در مجلس شورای ملی مطرح و تصویب شد. امام خمینی پس از اطلاع از قانون مزبور اعلام کردند که در این زمینه در چهارم آبان 1343 سخنرانی خواهند نمود.

امام در موعد مقرر نطق تاریخی خود را در برابر جمعیتی نزدیک به شش هزار نفر ایراد کرد. ایشان همچنین با انتشار اعلامیه‌ای از کاپیتولاسیون به عنوان «سند بردگی ملت ایران‌» نام برد. سخنرانی و اعلامیه امام واکنش‌های خشم‌آلود مقامات سیاسی و امنیتی رژیم را برانگیخت‌. آنان تصمیم گرفتند امام را به ترکیه تبعید کنند. بنابراین در نیمه شب سیزدهم آبان 1343 ایشان را دستگیر و پس از انتقال به تهران‌، بلافاصله به ترکیه تبعید کردند.

سیدمصطفی بیکار ننشست و دست به اقداماتی زد که البته خوشایند رژیم نبود و با واکنش قهری دستگاه امنیتی مواجه شد. این ماجرا در گزارش مورخ 13 آبان 1343 به امضای سرهنگ پرتو، رئیس شهربانی قم چنین منعکس شده است: «چون پس از دستگیری آیت‌الله خمینی، سیدمصطفی فرزند وی به روحانیون مراجعه و مشغول تحریک و صاحبان دکاکین را ترغیب به بستن می‌نمود، لذا نامبرده ساعت 10:15 دقیقه صبح با کمک مامورین ساواک دستگیر و به ساواک قم تحویل داده شد.»

او پس از بازداشت و انتقال به تهران در ساعت 9 شب 13 آبان تحویل زندان قزل قلعه شد و روز بعد رئیس شعبه 7 بازپرسی دادستانی ارتش برای وی به اتهام «اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت» قرار بازداشت موقت صادر کرد. این قرار در تاریخ 20 آذرماه 1343 توسط رئیس دادگاه عادی شماره یک اداره دادرسی ارتش مورد تایید واقع شده و وی کماکان در زندان قزل قلعه محبوس باقی ماند.

سیدمصطفی خمینی پس از نزدیک به دو ماه حبس در قزل قلعه در ساعت 18 روز 1343/10/8 از زندان مرخص شد. ساواک تصمیم به تبعید او گرفته بود اما نحوه ابلاغ این موضوع به خودش چنان دوپهلو بود که وی تصور می‌کرد منظور آن‌ها سفری داوطلبانه به ترکیه است تا با پدرش دیدار نماید. اینچنین بود که وقتی وی پس از آزادی به قم بازگشت، از این سفر اعلام انصراف کرد، ساواک که ماجرا را طور دیگری پیش‌بینی کرده بود، لاجرم ساعت 11:45 دقیقه صبح روز 13 دی‌ ماه 1343 مجددا آقا مصطفی را بازداشت و راهی تهران کرد. ساواک که وجود سیدمصطفی خمینی در داخل کشور را به ضرر رژیم ارزیابی می‌کرد سرانجام ساعت 5:30 دقیقه بامداد روز بعد او را به اجبار از کشور اخراج کرد تا وی نزد پدرش زندگی در تبعید را آغاز کند. بدین ترتیب سیدمصطفی خمینی در بامداد روز 14 دی 1343 در پی دومین نوبت بازداشت توسط ساواک، مجبور به ترک اجباری ایران و آغاز تبعیدی ابدی شد.

سیدمصطفی در ترکیه نیز در کنار پدرش، از هر فرصتی که به ‏دست می‌‏آمد، برای هدایت و مبارزه و افشاگری استفاده می‌‏کرد. او همزمان با حضور و فعالیت سیاسی در تبعید و به خصوص پس از انتقال از ترکیه به نجف به مطالعه و تدریس مشغول بود. سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور از نزدیکان بیت امام در این باره می‌گوید: «در سال 1346‌، عده‌ای از طلاب مبرز و فضلای سر‌شناس حوزه نجف از جمله مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی‌اصغر طاهری (کنی‌) و حجج‌اسلام آقایان علی‌پور، سجادی‌، روحانی‌، برقعی و... و اینجانب با توجه به اینکه جای درس و بحث اصول فقه حضرت امام در حوزه علمیه نجف‌، خالی بود و با عنایت به فوق‌العادگی‌ِ مراتب علمی و سیطره و تسلط کامل آیت‌الله حاج آقا مصطفی خمینی به علوم و مباحث عقلی و همچنین فقه و اصول و شناخت دقیق ایشان از مبانی ارزنده حضرت امام و سایر فرهیختگان حوزه تصمیم گرفتیم تا در کنار حضور در محفل درس فقه حضرت امام‌، از حاج آقا مصطفی درخواست کنیم تا درس خارج اصول را در نجف برای طلاب و فضلا شروع کنند که این درخواست مورد اجابت معظم‌له قرار گرفت و از آن تاریخ تا پایان عمر شریف و پر برکتشان به مدت ده سال‌، یک دوره اصول فقه را با سبک تحقیقی نوین‌، تدریس فرمودند که درخشش علمی ایشان بیشتر روشن گردید و محصول آن‌، مجلدات کتاب "تحریرات فی‌الاصول" است‌.»

مصطفی خمینی هنگامی که در عراق و نجف دوره تبعید را می‌‏گذراند نه تنها با نظام شاهنشاهی ایران مشغول مبارزه بود که علاوه بر آن از مبارزه با رژیم بعث عراق نیز غافل نشد. فعالیت‌های وی علیه رژیم عراق به نحوی بود که سبب شد در 21 خرداد سال 48 مدتی از طرف حزب بعث دستگیر شده، به بغداد برده شود. در این سفر اجباری رئیس‌جمهور عراق، حسن البکر، به او هشدار می‌‏دهد که در صورت ادامه مخالفت، نظام عراق ناچار به تصمیمی خواهد شد که موجب ناراحتی پدر او شود.

آیت‌الله سیدمصطفی خمینی‌، سرانجام پس از سال‌ها مبارزه در سحرگاه یکشنبه اول آبان ماه 1356 در حالی که 47 سال بیشتر نداشت، به‌طور ناگهانی و مرموز در خانه خود در نجف درگذشت‌. اولین کسی که از این واقعه آگاه شد و دیگران را نیز مطلع کرد، خادمه منزل حاج آقا مصطفی به نام صغرا خانم بود. او مشاهدات خود را به شرح ذیل بازگو می‌کند: «شب‌ آخر قرار بود برای آقا مهمان بیاید. چون دیر وقت بود، ایشان آمدند و به من گفتند: صغرا برو بخواب‌، من خودم در را باز می‌کنم‌. من هم اول به حرم رفتم‌، نماز خواندم‌، زیارت کردم‌، بعد به خانه آمدم و خوابیدم‌. صبح که طبق معمول‌، صبحانه آقا را بالا بردم‌، دیدم آقا روی کتاب‌هایشان خم شده‌اند، فکر کردم که خوابشان برده است‌، صدایشان کردم و گفتم‌: آقا... آقا خوابتان برده‌... که دیدم جواب نمی‌دهند و زیر چشمشان هم به رنگ خرما شده است‌. پایین رفتم و خانم ایشان را که مریض بود، صدا کردم و خودم هم به کوچه رفتم و فریاد زدم که آقا مصطفی(ره‌) مریض شده است که در این هنگام آقای دعایی مرا دید و با یکی دو نفر دیگر به بالا آمد و آقا را به بیمارستان بردند و دیگر نمی‌دانم چه شد.»

معصومه حائری یزدی‌، همسر مرحوم آقا مصطفی‌، دومین نفری بود که از درگذشت شوهرش مطلع شد. ایشان نیز در این زمینه گفته‌اند: «او مردی بسیار قوی و از سلامت کامل برخوردار بود، هیچ‌گونه ناراحتی و بیماری نداشت‌، به همین دلیل برخلاف آنچه شایع کردند سکته قلبی‌، خیلی بعید به نظر می‌رسید.»

فاطمه طباطبایی، همسر سیداحمد خمینی درباره آن روز می‌گوید: «شب قبل از این ماجرا معصومه خانم همسر حاج آقا مصطفی دل درد داشت، صبح زود از منزل آقا مصطفی زنگ زده بودند و بدون اینکه ماجرا را بگویند کمک خواسته بودند. ما خواب بودیم، امام آمدند بالای سر احمد و او را صدا کردند و گفتند از منزل مصطفی زنگ زدند برو ببین چه کار دارند شاید معصومه خانم احتیاج به کمک دارد. احمد بلند شد و رفت من هم نگران شدم و فکر کردم بهتر است من هم بروم. حسن خواب بود بغلش کردم و آوردم پایین و پهلوی رختخواب خانم گذاشتم و رفتم منزل حاج آقا مصطفی. وقتی رسیدم دیدم جلوی منزل ماشین کوچکی ایستاده. کوچه خیلی تنگ بود و هر ماشینی نمی‌توانست تا جلوی خانه برود. احمد گریان روی پله جلوی در ایستاده بود. گفتم چه شده؟ گفت: داداشم! بعد حاج آقا مصطفی را آوردند و در ماشین گذاشته و بردند بیمارستان. من رفتم داخل خانه دیدم که معصومه خانم و مریم دخترشان ناراحتند و گریه می‌کنند. گفتم چه شده؟ گفتند صبح خدمتکار منزل ـ صغری خانم ـ وقتی به اتاق ایشان رفته دیده حاج آقا مصطفی به صورت افتاده است. عادت حاج آقا مصطفی این بود که چهار زانو که می‌نشست یک بالش روی پایش می‌گذاشت و روی بالش دولا می‌شد. این بنده خدا فکر کرده بود که ایشان طبق معمول نشسته است، یکی دوبار صدا می‌زند وقتی جواب نمی‌شنود نزدیک می‌رود می‌بیند که صورت ایشان کبود شده می‌‌آید و خانم ایشان را صدا می‌کند و آن‌ها هم به منزل امام خبر می‌دهند.»

مرحوم حاج سیداحمد خمینی هم در این‏ باره گفته است: «آنچه می‌‏توانم بگویم و شکی در آن ندارم اینکه ایشان را شهید کردند؛ زیرا علامتی که در زیر پوست بدن ایشان روی سینه، روی سر و دست و پا و صورت ایشان بود، حکایت از مسمومیّت شدید می‌‏کرد و من شکی ندارم که او را مسموم کردند. اما چگونه این کار صورت گرفته، نمی‌دانم. ولی همین ‏قدر بگویم که ایشان چند ساعت قبل از شهادت در مجلس فاتحه‏‌ای شرکت کردند که در آن‏جا بعضی از ایادی رژیم پهلوی دست‏‌اندرکار دادن چای و قهوه بوده‌‏اند.»

پس از درگذشت ناگهانی حاج سیدمصطفی، امام در یادداشتی فقدان فرزند ارشد را چنین اعلام کرد: «بسمه‌تعالی. انالله و اناالیه راجعون. در روز یکشنبه نهم شهر ذی‌القعده الحرام 1397، مصطفی خمینی نور بصرم و مهجهٔ قلبم دار فانی را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالی رهسپار شد. اللهم ارحمه و اغفرله و اسکنه الجنّه بحقّ اولیائک الطّاهرین علیهم الصّلوه و السّلام.»

امام همچنین در پیامی که به مراسم حاج سیدمصطفی در نقاط مختلف ایران ارسال کرد، نوشت: «این طور قضایا مهم نیست، خیلی پیش می‌آید، برای همهٔ مردم پیش می‌آید و خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد به ظاهر و الطافی خفیه است. یک الطاف خفیه‌ای خدای تبارک و تعالی دارد که ما علم به آن نداریم، اطلاعی بر او نداریم، و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل از هر جهتی ناقص هستیم. از این جهت در این طور اموری که پیش می‌آید جزع و فزع می‌کنیم، صبر نمی‌کنیم، این برای نقصان معرفت ماست به مقام باری تعالی. اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیه‌ای که خدای تبارک و تعالی نسبت به عبادش دارد و «انه لطیف علی العباد» و اطلاع بر آن مسایل داشتیم، در این طور چیزهایی که جزیی است و مهم نیست، آن قدر بی‌طاقت نبودیم، می‌فهمیدیم که مصالحی در کار است، یک الطافی در کار است، یک تربیت‌هایی در کار است.»

با وجود اینکه نزدیک‌ترین افراد به سیدمصطفی خمینی درگذشت وی را غیرطبیعی و غیرعادی دانسته و متفق‌القول اعلام کردند که بر روی بدنش علائم مسمومیت وجود داشته و نسبت به توطئه بودن آن نیز شواهد و دلایل دیگری ذکر کردند، اما تنها راه علمی و عملی اثبات صحت و سقم آن، کالبدشکافی بود که به راحتی می‌توانست به تردید‌ها و شبهه‌ها پایان دهد. امام خمینی، با کالبدشکافی موافقت نکردند و گفتند: «با این کار‌ها، دیگر مصطفی به ما باز نمی‌گردد». معصومه حائری، همسر سیدمصطفی در این باره می‌گوید: «وقتی خواستند از جسد کالبدشکافی به عمل آورند، حضرت امام اجازه این کار را ندادند و فرمودند: عده‌ای بی‌گناه دستگیر می‌شوند و دستگیری این‌ها، دیگر برای ما آقا مصطفی نمی‌شود. به هر حال از طرف دولت بعث عراق نیز از اعلام نظر پزشکان جلوگیری شد و اجازه ندادند پزشکان نظر خود را اعلام کنند و حتی آنان را نیز تهدید کردند؛ چون صد در صد عارضه ایشان مسمومیت بود.» ساواک نیز بدون در اختیار داشتن سند و مدرک و یا نظریه پزشکان اعلام کرد که درگذشت سید مصطفی ناشی از عارضه قلبی بوده است.

این موضوع اما مانع از گسترش روایت نزدیکان نشد. راهپیمایی‌ها و مجالس سوگواری برای سیدمصطفی خمینی که شهید سیدمصطفی خمینی خوانده می‌شد موجی تازه علیه رژیم پهلوی پدید آورد. موجی که وقتی به دیگر امواج اعتراضی پیوست، به ساحل انقلاب رسید. ماموران ساواک در گزارشی از تبعات تحلیل رایج درباره درگذشت سیدمصطفی خمینی در 11 آبان 56 می‌نویسند: «تجلیلی که قاطبه روحانیون، بازاریان، اعضای سابق جبهه به اصطلاح ملی، نهضت به اصطلاح آزادی، دانشجویان و افراد عادی در خلال برگزاری مجالس ترحیم و سوگواری یاد شده بالا در مسجد ارک، مسجد جامع بازار، مسجد جامع سرسبز نارمک، مسجد اعظم قم، مسجد آیت‌الله کاشانی در پامنار، مسجد شهر‌ری از خمینی به عمل آوردند و در دنباله مراسم سوگواری به یک روز تعطیل عمومی در قم و یک روز تعطیل شدن بازار تهران انجامیده، اکثر شرکت کنندگان در این مراسم و مجالس شعارهایی بر له خمینی و علیه دستگاه داده و همه دست به دعا بودند که یکباره دیگر خمینی به ایران مراجعت نمایند. از طرفی در بعضی از محافل بازار بین مردم عادی چنین شایع شده که مصطفی خمینی را نیز مانند علی شریعتی در خارج از ایران به وسیله دستگاه به قتل رسانیده‌اند. روی هم رفته مرگ مصطفی خمینی در بالا بردن شأن پدرش بین قاطبه مردم بسیار مؤثر بوده است.»

اخیراً گفته شده که پژوهشگران موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در یک تحقیق کامل پیرامون علل مرگ سیدمصطفی خمینی به این نتیجه رسیده‌اند که فوت وی عامدانه و بر اثر سم ارسنیک بوده است. با این حال هنوز موسسه تنظیم و نشر آثار امام گزارش رسمی از این تحقیقات منتشر نکرده است.

منبع: تاریخ ایران

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها