روایت سازمان سیا از «عقده» عجیب شاه!
«امتحان کردهام، هر کسی با من درافتاده است، از بین رفت. چه داخلی، چه خارجی!». اینها جملات چه کسی باشد خوب است؟ محمدرضا پهلوی گمان میکرد قدرتی ماورایی دارد و به این توهم رسیده بود که شکستناپذیر است.
اعتمادآنلاین| اعتمادبهنفس محمدرضاشاه و توهمی که از برتری خودش داشت، اولین بار در مصاحبهای با روزنامه گاردین در دیماه 1352 (ژانویه 1974) آشکار شد و ابعاد رسانهای یافت. او پس از بزرگ شمردن اقداماتی که برای ایران انجام داده، درباره خودش گفت: «این است پیشوایی حقیقی که ما در کشور خود داریم. همه با دلوجان پشت سر پادشاه خود قرار دارند.» بسیاری از تاریخ نویسان و محققان، همین توهم خودبزرگبینی شاه را دلیل اصلی اشتباهات اساسی وی و دلیل اصلی نارضایتی مردم و همچنین عاملی میدانند که موجب شد شاه مشکلات عمیق جامعه را درک نکند و کارش به فرار از ایران بکشد. چنین توهمی علاوه بر روحیات و خلقیات شاه دلیل دیگری هم داشت؛ افزایش درآمد نفتی ایران از اوایل دهه 50 و ثروت بادآورده پول نفت برای دربار به همراه حمایت آمریکا از حکومت پهلوی بهویژه در ابعاد نظامی.
همین توهم خودبزرگبینی در دهه 50 بود که موجب میشد شاه نارضایتیها را نبیند یا اصلاً نفهمد. چنانکه وقتی «اوریانا فالاچی» خبرنگار ایتالیایی در مصاحبهای در سال 52 به شاه گفت: «وقتی میخواستم درباره شما با مردم ایران صحبت کنم در سکوتی از ترس فرومیرفتند و حتی سعی میکردند اسم شما را به زبان نیاورند.» شاه چنین پاسخ داد: «تصور میکنم احترام زیادی برایم قائل هستند. درواقع با من چنین رفتاری ندارند... از این مسئله که همه مخالف من هستند چه منظوری داشتید؟!»
این خودبرتربینی، کار شاه را به جاهای باریک رسانده بود و ادعاهای عجیبی هم داشت. ازجمله اینکه در همان مصاحبه با اشاره به ماجرای ترور ناموفقش در سال 1327 میگوید: «من بهطور مرتب از آینده خبردار میشوم. شامه من بسیار قوی است. حتی روزی که از فاصله 180 سانتیمتری به من تیراندازی کردند شامه من بود که نجاتم داد. وقتی ضارب فشنگهایش را بهطرف من خالی میکرد من با رقص پای صاعقهوار خودم را نجات دادم. ثانیهای قبل از اینکه قلب مرا نشانه برود خود را آنچنان جابهجا کردم که فشنگها به شانه من اصابت کرد.»
گزارش آمریکایی از عقده شاه!
«جولیس هولمز» سفیر آمریکا در ایران در دوره ریاست جمهوری کندی در یک گزارش درباره شاه مینویسد: «بعضی وقتها شواهد روشنی بروز میدهد که فکر میکند مظهر همه شکوه، قدرت و فضیلت ایران از زمان کورش است.» البته به ویژگی مشترک همه خودبزرگبینها نیز اشاره میکند و میافزاید: «اطرافیان به شاه همان چیزی را میگویند که فکر میکنند تمایل به شنیدنش دارد. این کار اغلب شکل چاپلوسی مبالغهآمیز به خودش میگیرد که شاه بهطور شگفتانگیزی پذیرای آن است!»
«فریدون هویدا» آخرین سفیر دوره پهلوی در سازمان ملل نیز در کتاب «سقوط شاه» به خودبزرگبینی عجیب شاه اشاره میکند و میافزاید: «توهمات عظمت گرایانه شاه بهقدری او را از حقایق دور ساخته بود که حتی سازمان سیا نیز ضمن گزارش محرمانهای در سال 55 شاه را بهعنوان مردی که خطرات ناشی از عقده خودبزرگبینی او را تهدید میکند، توصیف کرده بود.»
چرا کندی کشته شد؟!
اوج این خودبزرگبینی نیز از زبان «اسدالله علم» وزیر دربار دوره پهلوی آشکار میشود. علم در کتاب خاطراتش مینویسد: «میفرمودند، امتحان کردهام، هرکسی با من درافتاده است، از بین رفت. چه داخلی، چه خارجی. مثال برادران کندی را در آمریکا میزند. کندی رئیسجمهور بود و دو برادر سناتور داشت و هر سه با شاهنشاه بد بودند. جان کندی رئیسجمهور کشته شد. رابرت کشته شد و آخرین آنها ادوارد افتضاح عجیبی سر کشته شدن یک دختر درآورد و روبهزوال است. ناصر، رئیسجمهور مصر، از بین رفت. خروشچف، نخستوزیر شوروی، با شاهنشاه خوب نبود، از بین رفت. در داخله هم هر که با شاه درافتاده است، ورافتاده است. مثل مصدق و تا اندازهای قوامالسلطنه.»
منبع: فارس
دیدگاه تان را بنویسید