کد خبر: 547651
|
۱۴۰۱/۰۱/۲۸ ۱۲:۲۹:۱۳
| |

پشیمانی پسر عاشق با افشای راز شوم دختر جوان

پسر جوان گفت: از کوره در رفته بودم و خودم را لعن و نفرین می‌کردم که دلباخته چه کسی شده‌ام. با عصبانیت گفتم ما به درد هم نمی‌خوریم و باید برای هم همیشه همدیگر را فراموش کنیم.

پشیمانی پسر عاشق با افشای راز شوم دختر جوان
کد خبر: 547651
|
۱۴۰۱/۰۱/۲۸ ۱۲:۲۹:۱۳

پسری جوان که دچار عشقی هیجانی شده بود بعد از پی بردن به اعتیاد دختر مورد علاقه‌اش از او جدا شد اما این پایان ماجرا نبود و مشکلاتی برایش به وجود آمد که به مرکز مشاوره پلیس خراسان رضوی مراجعه و درخواست کمک کرد.

به گزارش اعتماد آنلاین به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی پلیس این پسر گفت: ترم دوم دانشگاه بودم که حرف دلم را به مادرم گفتم. طاقت نداشتم و می‌خواستم تکلیفم هرچه زودتر روشن شود.  او و پدرم می گفتند هنوز وقت ازدواج تو نیست و دهانت بوی شیر می‌دهد.

والدینم  وقتی با اصرار من مواجه شدند آستین بالا زدند و تحقیقاتی انجام دادند. پدرم پس از پرس و جو و تحقیق خیلی جدی گفت این دختر به درد تو نمی‌خورد، چون هیچ تشابهی از نظر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... بین خانواده‌های ما وجود ندارد.

پسر جوان نفس عمیقی کشید و افزود:  چه فایده این حرف‌ها در گوش من فرو نمی‌رفت؛ نتوانستم خواسته دلم را زیر پا بگذارم. عاشق شده بودم و از طرفی وضعیت مالی پدر دختر مورد علاقه‌ام مرا دلگرم می‌کرد که پشتوانه ای برای زندگی آینده خواهم داشت.

هیچ وقت یادم نمی‌رود وقتی در این باره با پدرم صحبت کردم او گفت پسر جان پول برای تشکیل زندگی بسیار خوب و لازم است اما اینکه انگیزه تشکیل خانواده و معیار اصلی باشد شاید نتواند خواسته‌های تو را برآورده سازد.

با این که خانواده‌ام آب پاکی را روی دستم ریخته بودند که محال است با این ازدواج موافقت کنند به ارتباط پنهانی خود با دختر مورد علاقه‌ام ادامه دادم.  همکلاسی بودیم  و در پارک قرار ملاقات می‌گذاشتیم و همدیگر را گاهی می‌دیدیم. مدتی گذشت و من از نظر عاطفی با خانواده‌ام فاصله زیادی گرفته بودم.

پسر شکست‌خوره ادامه داد: پدر و مادرم نگران آینده‌ام بودند و سعی می‌کردند با گفت وگو مرا سر عقل بیاورند ولی هر موقع می‌خواستند حرفی بزنند جواب سربالا می‌دادم. با رفتاری که من داشتم چند بار با پدرم جر و بحث کردم و احترام او را زیر پا گذاشتم.

مدتی گذشت و بیشتر وقت‌ها خانه پدربزرگم می‌رفتم تا با پدرم روبرو نشوم. در حالی که مصمم بودم خودم یکه و تنها به خواستگاری بروم متوجه شدم پدر دختر مورد علاقه‌ام اعتیاد به مواد مخدر دارد و به خاطر قاچاق مواد گرفتار شده است.

از این خبر شوکه شده بودم و باور نمی‌کردم چه می‌شنوم.  از او خواستم در پارک همدیگر را ببینیم. خیلی آشفته و نگران آمده بود و  تازه فهمیدم برادرش هم معتاد است.

با این حرف‌ها دچار  تردیدم شدم. می‌دانستم این دختر سیگار می‌کشد و حالا  شک کرده بودم  که خودش هم معتاد باشد. وقتی در این باره از او سوال کردم پاسخی نداد. با اصرار از او خواستم واقعیت را بگوید.  بالاخره گفت چند بار با دوستانش، تفننی مواد مخدر مصرف کرده است.

از کوره در رفته بودم و خودم را لعن و نفرین می‌کردم که دلباخته چه کسی شده‌ام.  با عصبانیت گفتم ما به درد هم نمی‌خوریم و باید برای هم همیشه همدیگر را فراموش کنیم.

با چشم‌هایی گریان خداحافظی کرد و رفت  و هنوز چند ساعت نگذشته بود که سر و کله برادرانش پیدا شد. برایم خط و نشان کشیدند که تو حق نداری با احساسات خواهرمان بازی کنی و حسابت را کف دستت می‌گذاریم.

سر این مسئله بار هم درگیر شدیم و یک کتک مفصل از دست‌شان خوردم؛ بعد هم  هلم دادند. با نرده‌ای آهنی برخورد کردم و بازویم زخمی شد.

من آن روز با سرو صورت کبود و لباس‌های پاره پوره و خون‌آلود به خانه برگشتم  و موضوع را به خانواده‌ام اطلاع دادم.

به هر سختی بود از این ماجرا عبور کردم. سرم بدجور به سنگ زمانه خورده بود. اما بعد از این ماجرا با پدر ومادرم دچار مشکل جدی شدم. نمی‌دانم اعتماد از دست رفته‌شان را چه طور از نو بسازم.

یکی از مشکلات من از دوران نوجوانی این بود که وابستگی شدیدی به پدر و مادرم داشتم . آنها در بیشتر کارهایم نظارت مستقیم می‌کردند و اجازه نمی دادند خیلی از کارها را به تنهایی انجام بدهم. این مسئله بارها و بارها سبب تمسخر دوستانم می‌شد.  می‌گفتند تو بچه‌ای هستی که فقط از نظر قدی رشد کرده‌ای و هیچ اختیاری از خودت نداری.

پسر جوان در دامه گفت: حرف‌های دوستانم و رفتارهای پدر و مادرم ناراحتم می‌کرد و شاید به همین خاطر هم دلباخته دختری شدم که هیچ شناختی از او نداشتم و برای این که نشان بدهم بزرگ شده‌ام و اختیارم دست خودم است  جلوی پدر و مادرم ایستادم و احترام‌شان را زیر پا گذاشتم.

حالا  سرافکنده و شرمسار از اشتباهاتم نمی‌دانم با سختگیری و بدبینی خانواده‌ام چه کنم. با پیشنهاد مادرم به مرکز مشاوره آرامش پلیس خراسان رضوی آمده‌ایم تا بیشتر از این دچار اختلاف و اشتباه نشویم.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها