نقشه سرقت مسلحانه از طلافروشی چگونه لو رفت؟
پسر جوان برای هزینه عروسیاش از دختر مورد علاقه خود پول قرض کرد، ولی نتوانست آن را پس بدهد. همین مسأله باعث شد تا او یک نقشه حرفهای برای سرقت از یک طلافروشی در تهران را طراحی کند.
پیش از اجرای نقشه حسابشدهشان، لو رفتند. وقتی برای سرقت از طلافروشی به منطقه شادآباد رفتند، با درهای بسته تمام طلافروشیهای آن منطقه مواجه شدند. بیآنکه بدانند مغازهدارها به دستور پلیس آنجا را تعطیل کردهاند، به مخفیگاهشان برگشتند تا فردای همان روز نقشه را اجرا کنند. اما آنها لو رفته بودند. آن هم با یک تماس تلفنی؛ وقتی بهراد پشت تلفن برای دختر مورد علاقهاش از اجرای نقشه سرقت میگفت، هرگز تصورش را هم نمیکرد که یک رهگذر صحبتهای او را شنیده و ماجرا را به پلیس فاش کند. بهراد با اینکه عاشق دوستدخترش بود، اما عید امسال مجبور شد با زن دیگری ازدواج کند.
او برای هزینه عروسیاش از دختر مورد علاقه خود پول قرض کرد، ولی نتوانست آن را پس بدهد. همین مسأله باعث شد تا او یک نقشه حرفهای برای سرقت از یک طلافروشی در تهران را طراحی کند. غافل از اینکه پلیس در کمینشان نشسته تا آنها را دستگیر کند. این دزد حرفهای و سابقهدار پایتخت در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» روایت جالبی از زندگیاش را تعریف کرد:
*بار چندم است که دستگیر میشوی؟
قبلا یکبار به اتهام سرقت دستگیر شده بودم. این بار دوم است.
*چی شد که تصمیم به دزدی گرفتی؟
20میلیون تومان بدهکار بودم و باید هرچه زودتر پول را پس میدادم. به همین علت تصمیم به سرقت مسلحانه از طلافروشی گرفتم.
*به چه کسی بدهکار بودی؟
من 6 سال عاشق یک دختر به نام نگار بودم. من و نگار خیلی همدیگر را دوست داشتیم، اما خانواده نگار مخالفت کردند. از طرفی خانواده خودم هم اصرار میکردند که باید با یکی از اقواممان ازدواج کنم. به خاطر مسائل قومی قبیلهای مجبور به این ازدواج شدم، اما پولی نداشتم. در همین ایام نوروز بود که ازدواج کردم. وقتی بیپول بودم از نگار پول قرض گرفتم. بعد از چند روز او پولش را خواست. من هم که پولی نداشتم تصمیم به سرقت گرفتم.
*طلافروشی آن منطقه را چطور شناساییکردی؟
من ساکن یکی از شهرستانهای غربی کشور هستم. اما چند وقت قبل برای کار به منطقه شادآباد رفته بودم و به آنجا آشنایی کامل داشتم. یک مغازه را هدف گرفته بودیم و قرار بود از شهرستان به تهران بیاییم و به آنجا دستبرد بزنیم.
*اسلحه هم داشتید؟
بله. کلاشینکف تهیه کردیم و قرار بود یکی از دوستانمان آن را با یک خودروی دیگر بیاورد. ما در کل سه نفر بودیم. من و دوستم زودتر به تهران آمدیم. قرار بود نفر سوم هم با اسلحه بیاید که دستگیر شدیم.
*چطور شد که دستگیر شدید؟
از قبل نقشهمان لو رفته بود. خودمان هم نمیدانستیم. چهارشنبه ظهر بود که به تهران آمدیم. قرار بود که شب هنگام بستهشدن مغازهها به آنجا برویم و وقتی خلوت است دست به سرقت بزنیم. اما وقتی شب به آنجا رفتیم، همه مغازههای آن منطقه بسته بودند. اول تعجب کردیم، ولی بعد تصور کردیم که به خاطر ماه رمضان مغازهها زود تعطیل میشوند. به همین علت یک خانه ویلایی برای یک شب در اطراف تهران اجاره کردیم. اما همان شب پلیس به آنجا آمد و دستگیرمان کرد.
*نقشهتان چطور لو رفته بود؟
زمانی که من پای تلفن داشتم به نگار میگفتم که خیالش راحت باشد بعد از این سرقت پولش را پس میدهم، یک رهگذر حرفهای مرا شنیده بود. به نگار میگفتم که نقشه سرقت را حرفهای طراحی کردهام و برای یک شب به تهران میروم، سرقت میکنم و برمیگردم. آن رهگذر هم موضوع را به پلیس گفته بود. پلیس هم همان شب چون تاریخ و مکان سرقت را هم گفته بودم، به تمام مغازهداران شادآباد اعلام کرده بود که زودتر مغازههایشان را تعطیل کنند. من هم از همه جا بیخبر برای سرقت به تهران آمدم.
دیدگاه تان را بنویسید