در گفتگو با «اعتمادآنلاین» مطرح شد:
دختر آزاردیده از تعرض پسر اغفالگر میگوید
مدتها با سیروس رابطه داشتم. قرار بود به خواستگاریام بیاید. یک روز پیشنهاد داد به باغ برویم. دوستانمان هم بودند. در باغ آنها مشروب خورده بودند و سیروس به من تعرض کرد.
ستاره دختر جوانی است که سه سال قبل با پسری به نام سیروس آشنا شد و حالا از او به اتهام تجاوز شکایت کرده است، اتهامی که سیروس آن را رد کرده و میگوید دروغ است. ستاره در یکی از محلههای جنوب تهران زندگی میکند. او در گفتوگو با اعتمادآنلاین از آنچه برایش اتفاق افتاد و زندگیاش را خراب کرد میگوید.
*چطور با متهم آشنا شدی؟
در یک محل زندگی میکردیم. همدیگر را بارها دیده بودیم. یک بار به خاطر من دعوا کرد و از آن به بعد با هم آشنا شدیم.
*چرا به خاطر تو دعوا کرد؟
پسری به من متلک گفت، او هم به خاطر من دعوا کرد. من هم فکر کردم پسر خوبی است. دوستش هم با دوستم رابطه داشت، فکر میکردم آدم خوبی است.
*چه مدتی بود به هم علاقهمند شده بودید؟
از بعد از دعوا دوست دوستم پیام داده بود سیروس از من خوشش میآید. من هم قبول کردم شمارهام را به او بدهد.
*یعنی ارتباط تلفنی بود؟
اول تلفنی بود بعد ارتباطمان بیشتر شد.
*خانوادهات متوجه این ارتباط نشدند؟
پدرم معتاد است. مادرم هم سرگرم سهتا بچه دیگر است که از من کوچکتر هستند. من هم سر کار میرفتم. زیاد در خانه نبودم که کسی متوجه شود.
*شغلت چیست؟
منشی هستم. حقوق کمی میگیرم، اما برای خرج خانه کمک است.
*خرج خانه را چه کسی میدهد؟
مادرم کار میکند. بیشتر در خانههای مردم کارگری میکند. من هم کمکخرجش هستم.
*چقدر درس خواندهای؟
تا اول دبیرستان درس خواندم، بعد کار میکردم. مدتی با مادرم میرفتم کارگری. بعد هم که منشی فردی شدم که مادرم در خانهاش کار میکرد.
*از سیروس بگو، ادعا کردهای به تو تجاوز کرده است.
من مدتها با سیروس رابطه داشتم، اما قرار بود به خواستگاریام بیاید. یک روز پیشنهاد داد به باغ برویم. دوستانمان هم بودند، یک قرار دستهجمعی بود. من هم به مادرم گفتم کارم زیاد طول میکشد و شاید شب به خانه نیایم، بعد با سیروس و بچهها رفتیم باغ. در باغ آنها مشروب خورده بودند که سیروس به من تعرض کرد.
*خب، چرا فرار نکردی یا از دیگران کمک نخواستی؟
نتوانستم. خیلی ترسیده بودم. سیروس هیکل درشتی دارد. من نتوانستم حریف او شوم و ترسیدم داد بزنم چون تهدیدم کرد.
*چند ماه از حادثه گذشته و تو حالا شکایت کردهای، چرا؟
سیروس به من گفته بود با هم ازدواج میکنیم اما بعد زیر حرفش زد، گفت ازدواجی در کار نیست. گفت از من خوشش نمیآید، من هم شکایت کردم.
*یعنی چون با تو ازدواج نکرد شکایت کردی؟
من فکر میکردم حالا که من را بیآبرو کرده آنقدر مردانگی دارد که با من ازدواج کند، اما میگوید نمیخواهم با تو ازدواج کنم، پدرت معتاد است، خانواده درست و حسابی نداری و اصلاً معلوم نیست چهکاره هستی.
*خانوادهات میدانند که مورد تعرض قرار گرفتهای؟
پدرم معتاد است. اگر پول داشته باشد به خانه نمیآید و فقط زمانی که پول ندارد میآید و از مادرم پول میگیرد. من فقط مادرم را دارم که او هم سر کار است و از چیزی خبر ندارد. سیروس هم تهدید کرده آبرویم را میبرد و میخواهد من رضایت بدهم.
*با وضعیتی که پیش آمده میخواهی چه کنی؟
سیروس باید مجازات شود. او قبل از اینکه به من تعرض کند نسبت به من ابراز علاقه میکرد اما حالا به من فحش میدهد. میدانم او برای من شوهربشو نیست و باید تاوان کارش را پس بدهد.
دیدگاه تان را بنویسید