«اعتمادآنلاین» گزارش میدهد:
اعضای باند خشن زورگیری در انتظار رأی دادگاه
متهمان طعمههای خود را به عنوان مسافر سوار و از آنان خفتگیری میکردند.
پسری که خودرو مادرش را وسیلهای برای خفتگیری کرده و همراه دوستانش ۲۷ شهروند را هدف سرقت قرار داده بود همراه همدستانش محاکمه شد.
به گزارش اعتمادآنلاین، گزارش خفتگیریهای خشن یک سال قبل از سوی شهروندان به ماموران داده شد و پلیس تهران زمانی متوجه زنجیرهای بودن این جرائم شد که مالباختگان گفتند سارقان آنها را با یک اتومبیل سورن ربوده و اقدام به خفتگیری کردهاند.
ربایش کارمند بانک
اولین شاکی یک جوان کارمند بود. او گفت: من صبح زود از خانه بیرون آمدم تا سر کار بروم. سوار یک ماشین سورن شدم، یک نفر جلو روی صندلی شاگرد و یک نفر دیگر هم عقب نشسته بود. هنوز چند متری بیشتر جلو نرفته بودیم که دو نفر که به جز راننده در ماشین بودند با قمه به من حمله کردند. راننده ماشین را به خاکی برد و من را به گوشهای کشاندند. آنها پول، ساعت و موبایلم را گرفتند. چیزی نمانده بود که قمه گلویم را ببرد اما چون کند بود نجات پیدا کردم. سارقان در بیابان رهایم کردند. وقتی خودم را به سختی به محلی امن رساندم با خانوادهام تماس گرفتم، موضوع را گفتم و آنها به کمکم آمدند.
بعد از این شکایت چندین شکایت مشابه دیگر نیز به پلیس گزارش شد و در نهایت ماموران با مشخصاتی که شکات از خودرو سارقان دادند موفق شدند سورن را شناسایی کنند.
مادر، بیخبر از پسر زورگیر
پلیس متوجه شد خودرو متعلق به زنی میانسال است که به تازگی آن را خریداری کرده است. وقتی پلیس زن را احضار کرد او گفت: من اصلاً آدم خلافکاری نیستم. یک کارگر هستم و در خیاطی کار میکنم. هر صبح با ماشین سر کار میروم و بعدازظهر به خانه میآیم. بعد از آمدن من پسرم ماشین را میبرد و کار میکند، من اصلاً در جریان خفتگیریها نیستم. من زن آبروداری هستم و ماشین را با زحمت کارگری خریدهام.
وقتی ماموران پسر این زن را بازداشت کردند، راز آدمربایی و زورگیری برملا شد. پسر جوان اعتراف کرد با دوستانش دست به خفتگیری میزده است.
با اعترافات این جوان سایر اعضای باند نیز شناسایی و بازداشت شدند.
تعداد شکات به ۲۷ نفر رسیده بود که کیفرخواست علیه متهمان صادر و پرونده برای بررسی به دادگاه کیفری استان تهران شعبه ۲ فرستاده شد.
محاکمه زورگیران
در جلسه رسیدگی به این پرونده بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد، شکات در جایگاه قرار گرفتند و خواستار مجازات متهمان شدند.
یکی از مالباختگان گفت: در سعادتآباد سوار یک خودرو سورن شدم که سه سرنشین داشت. روی صندلی عقب نشستم و هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بودیم که مردی که روی صندلی شاگرد نشسته بود صندلی را به عقب کشید و مردی که کنار دستم بود قمهای بیرون آورد و روی گلویم گذاشت. قمه کند بود و گلویم را نبرید اما آنها مرا تهدید به مرگ کردند و گوشی موبایل و پولهای نقدی را که همراه داشتم دادم و آنها مرا از ماشین بیرون انداختند و گریختند.
دومین شاکی که کارمند بانک بود گفت: عصر روز حادثه از محل کار به خانهام در اسلامشهر میرفتم که سوار خودرو سورن شدم؛ اما راننده یکباره به سمت اتوبان قم رفت. مردی که روی سر صندلی شاگرد بود صندلی را به عقب فشار داد. همان لحظه مردی که کنار دستم نشسته بود چاقو را روی پهلویم گذاشت. آنها مرا تهدید به مرگ کردند و گوشی موبایل، ساعت و یک میلیون تومان پول نقدی را که همراه داشتم از من گرفتند.
او ادامه داد: این ماجرا تاثیر بدی در روحیهام گذاشته و دیگر جرات نمیکنم سوار هیچ ماشین شخصیای شوم و برای رفتوآمد به محل کار از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکنم. آنها مرا در بیابانی رها کردند که کسی آنجا نبود و هیچکس مرا سوار ماشین نمیکرد. من با سختی خودم را به یک گلخانه در همان حوالی رساندم. صاحب آنجا گفت من اولین نفری نیستم که به این روش به دام افتادهام و پلیس را خبر کرد.
این شاکی گفت: مادرم همان روز از شنیدن این خبر بیمار شد و به بیمارستان رفت و چند روز بستری بود؛ اما هنوز به حال عادی برنگشته است. به همین خاطر برای متهمان این پرونده اشد مجازات میخواهم.
سومین شاکی نیز تعریف کرد: من هشت ساعت در طول روز کار میکنم تا پول حلال دربیاورم؛ اما متهمان به راحتی پولهایم را بردند و از من خفتگیری کردند و نمیتوانم آنها را ببخشم.
دو شاکی دیگر نیز درخواست اشد مجازات کردند.
انکار خفتگیری در دادگاه
سپس امید که سرکرده باند بود به دفاع پرداخت و گفت: من راننده بودم و خودرو متعلق به مادرم بود. شاکیها را نمیشناسم و فقط در یکی از خفتگیریها که در حوالی منطقه مرتضی گرد رخ داد شرکت داشتم. سایر زورگیریها را قبول ندارم.
چهار متهم دیگر نیز گفتند امید سرکرده گروه بوده و با حرفهایش آنها را اغفال کرده تا دست به خفتگیری بزنند.
وقتی متهم بعدی در جایگاه ایستاد اتهام مالخری را نپذیرفت و گفت: اصلاً از سرقتی بودن گوشیها اطلاعی نداشتم و وقتی دوستانم آنها را به من دادند، بدون اینکه شک کنم خریدم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.
دیدگاه تان را بنویسید