کد خبر: 577175
|
۱۴۰۱/۰۷/۱۸ ۰۸:۳۰:۰۰
| |

زن سابقه‌دار در گفت‌وگو با «اعتمادآنلاین» داستان زندگی‌اش را شرح داد:

زندگی سیاه زنی که در ۱۳سالگی ازدواج کرد

شوهرم برای اینکه به جانش غر نزنم من را معتاد کرد. وقتی طلاقم داد پدرم گفت من را نگه نمی‌دارد و آواره خیابان شدم.

زندگی سیاه زنی که در ۱۳سالگی ازدواج کرد
کد خبر: 577175
|
۱۴۰۱/۰۷/۱۸ ۰۸:۳۰:۰۰

سودابه مدتی است به اتهام فروش اموال مسروقه بازداشت شده است. او در یک باند پنج‌نفره بازداشت شد و حالا به عنوان متهم ردیف پنجم محاکمه می‌شود. سودابه در گفت‌وگو با اعتمادآنلاین از شرایط زندگی و دلیل مجرم شدنش می‌گوید.

*سابقه داری؟

دو سابقه مواد مخدر دارم. سابقه دیگری ندارم.

*چطور عضو باند سرقت شدی؟

از طریق مردی به اسم تراب وارد این باند شدم. او با اعضای باند دوست بود و با آنها کار می‌کرد و من از این طریق وارد باند شدم.

*چطور با تراب آشنا شدی؟

تراب را در خیابان دیدم و با او دوست شدم. مدتی در خانه‌اش زندگی می‌کردم و بعد هم که وارد باند شدم، همکار هم شدیم.

*چرا دوستی خیابانی را انتخاب کردی؟

من وقتی ۱۳ساله بودم شوهر کردم، در واقع شوهرم دادند. پدرم فقیر بود و با اولین خواستگار من را شوهر داد. شوهرم اعتیاد داشت و من از روز اول زندگی بدبختی داشتم. شوهرم من را دوست نداشت و کتکم می‌زد. من را فقط برای برطرف کردن نیازهایش می‌خواست. من دو بار باردار شدم و هر بار که باردار شدم هم دختر به دنیا آوردم. آخر سر هم شوهرم من را طلاق داد.

*چطور معتاد شدی؟

شوهرم برای اینکه به جانش غر نزنم من را معتاد کرد. وقتی طلاقم داد پدرم گفت من را نگه نمی‌دارد و آواره خیابان شدم. بعد تراب را دیدم، چند باری برایم مواد خرید و این‌طوری بود که با تراب دوستی نزدیکی پیدا کردم و با هم در یک خانه بودیم. بعد برای تامین هزینه‌های مواد اموال مسروقه‌ای را که تراب و دوستانش می‌آوردند می‌فروختم.

*چطور اموال مسروقه را می‌فروختی؟

چون زن بودم کمتر به من شک می‌کردند، اجناس را در خانه ما انبار می‌کردند و بعد من می‌بردم و در جاهای مختلف آب می‌کردم و پولش را به تراب می‌دادم، مقداری هم سود به من می‌دادند.

*از بچه‌هایت خبر داری؟

من ۱۰ سال است که خانه را ترک کرده‌ام و از هیچ‌کس خبرندارم، اصلاً نمی‌دانم چه بلایی سرشان آمده است.

*دوست نداری با بچه‌هایت صحبت کنی یا آنها را ببینی؟

چرا دوست نداشته باشم؟ مگر من مادر نیستم؟ ولی با این وضعیتی که دارم، آنها چه فکری درباره من می‌کنند؟

*هنوز هم اعتیاد داری؟

نه خیلی! تفننی می‌کشم.

*می‌دانی مجازات سنگینی در انتظارت است؟

من آن‌قدر بختم سیاه است که دیگر زندان و بیرون ندارد. کلاً بدبختم.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها