دختر سارق در گفتوگو با «اعتمادآنلاین» داستان زندگیاش را بازگو کرد:
زندگی تلخ دختر جوان؛ از فرار تا جیببری
دختر متهم به سرقت میگوید مرگ خواهر و جدایی والدینش زندگی او را دگرگون کرد.
مرگ خواهر دوقلوی ستاره زندگی او را دگرگون کرد. ستاره اول دختر فراری و بعد هم یک جیببر حرفهای شد. او که به اتهام جیببری دستگیر شده برای اعتمادآنلاین از زندگیاش میگوید.
*خیلی جوان هستی و اصلاً شبیه مجرمان حرفهای که جیببری میکنند، نیستی. اولین بارت است؟
دومین بار است که بازداشت میشوم. عمهام برایم در زندان لباس و پول آورد. کمی به سر و وضعم رسیدگی کردم.
*پس خانوادهای داری که نیاز به ارتکاب جرم برای پول نداشته باشی.
بله، خانواده دارم ولی دوست ندارم با آنها ارتباط داشته باشم.
*چرا؟
مادرم ما را ترک و مهاجرت کرد. پدرم معتاد شده، خواهرم هم مرده و فقط من ماندم، من هم دوست ندارم پیش پدرم باشم.
*چرا خواهرت فوت کرد؟
ما دوقلو بودیم. او سرطان گرفت و دوا و درمان هم فایده نکرد. بعد از فوتش پدر و مادرم از هم جدا شدند و مادرم ازدواج کرد و از ایران رفت. پدرم هم معتاد شد.
*چرا خانه را ترک کردی؟
در خانهای که سرد و بیروح است چه کار دارم؟ با پدر معتاد میماندم؟ من داشتم درسم را میخواندم. داشتم زندگی میکردم که اینطور طوفان به زندگیام زد.
*چرا با عمهات زندگی نکردی؟
میخواستم از همه دور باشم و با هیچ فامیلی رفتوآمد نداشته باشم به همین خاطر هم فرار کردم.
*عمهات چطور تو را پیدا کرد؟
بار اول که بازداشت شدم به کسی نگفتم. شاکی دید دختر جوانی هستم خودش رضایت داد و آزاد شدم؛ اما اینبار سه شاکی دارم و باید رضایت بگیرم. شماره تلفن عمهام را به مددکار دادم. او زنگ زد و عمهام آمد.
*رابطهات با عمهات خوب است؟
به او از همه نزدیکترم. وقتی مادرم رفت او به من خیلی کمک کرد.
*هنوز هم راضی نیستی با او زندگی کنی؟
نمیدانم. اگر شوهرش قبول کند شاید به خانه آنها رفتم و با عمهام زندگی کردم.
*نمیخواهی زندگیات را تغییر بدهی؟
عمهام گفته رضایت شکات را میگیرد و به من کمک میکند. اگر این اتفاق بیفتد شاید دوباره به درس و زندگی برگردم. نمیدانم چه پیش بیاید. سردرگم هستم.
دیدگاه تان را بنویسید