کلاهبرداری بزرگ با تقلید صدا
مرد کلاهبردار گفت: من نابغه و نخبه هستم و فکرم خیلی خوب کار میکند. بچه بودم دوست داشتم خلبان شوم ولی الان سارقم.
مرد سابقهدار که سالها زندان بوده پس از آزادی با تقلید صدا از نمایندگیهای فروش خودرو کلاهبرداری کرد.
به گزارش «ایران»، چندی قبل گزارش کلاهبرداری با شگردی عجیب از کارکنان نمایندگیهای فروش خودرو به پلیس اعلام شد و تحقیقات کارآگاهان پلیس آگاهی برای حل این معما آغاز شد. در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد فرد ناشناسی با تقلید صدا، خود را مدیر نمایندگی فروش خودرو معرفی کرده و به بهانههای مختلف مدیران مالی را مجاب به واریز پول به حسابش میکرده است. بهدنبال این شکایتها، تحقیقات ادامه یافت و در نهایت کارآگاهان موفق به شناسایی عامل این کلاهبرداریها شدند که متهمی سابقه دار بود. با شناسایی هویت متهم اصلی پرونده، کارآگاهان اداره آگاهی وارد عمل شده و متهم را بازداشت کردند.
گفتوگو با متهم
مردی با موهای جو گندمی و چهرهای استخوانی، متولد سال ۶۴ است. وی درباره شگرد سرقتهایش میگوید: اطلاعات تمام نمایندگیهای فروش خودروی یک شهر را بهدست میآوردم. بعد زنگ میزدم به نمایندگیها و با رئیس آنجا صحبت میکردم. این کار برای این بود که صدایش را بشنوم و بتوانم در موقع لزوم آن را تقلید کنم.
*برای چی میخواستی صدای او را تقلید کنی؟
برای کلاهبرداری نیاز داشتم چون چند روز بعد زنگ میزدم به قسمت مالی نمایندگی و با تقلید صدای رئیسشان، خودم را رئیس نمایندگی جا میزدم و مثلاً میگفتم برادرزنم تصادف کرده و قرار است در فلان بیمارستان عمل شود و نیاز به ۸ میلیون تومان دارم شما پول را واریز کنید من بعداً به حساب نمایندگی بر میگردانم. آنها هم باور میکردند و گاهی بیشتر هم میریختند.
*چه شد این ایده به ذهنت خطور کرد؟
در زندان فکر کردم و این ایده به ذهنم رسید. من نابغه و نخبه هستم و فکرم خیلی خوب کار میکند. بچه بودم دوست داشتم خلبان شوم ولی الان سارقم.
*به چه اتهامی به زندان افتادی؟
من دوبار به زندان افتادم آخرین بار 7 سال زندان بودم. یکبار بهخاطر سرقت و یکبار هم بهخاطر آدمربایی.
*چه کسی را ربوده بودی؟
مأمور بدرقهام را. به خاطر کیفقاپی افتادم زندان و از داخل زندان با دوستانم هماهنگ کردم که مرا فراری بدهند. طبق نقشه روزی که به دادگاه رفته بودم، دوستانم مرا فراری دادند اما از آنجایی که دستم به دست مأمور بدرقه دستبند شده بود او را هم با خودمان بردیم. چند ساعت بعد با قفل دستبندی که برایم آورده بودند دستم را باز کردم و مأمور بدرقه را رها کردیم اما به اتهام آدمربایی و فرار دو سال بعد دستگیر شدم.
دیدگاه تان را بنویسید