سرقت مسلحانه از طلافروشی برای درمان فرزند بیمار
متهم گفت: مشکل مالیام به خاطر درمان فرزندم بود. دو سال قبل فرزندم بهدنیا آمد. او پس از تولد نیاز به مراقبت داشت و بیمار بود و من هم با سختی هزینه درمانش را فراهم میکردم تا اینکه این اواخر بیکار شدم و بدهی بالا آوردم.
مرد باربری که به تشویق دوستش اقدام به سرقت مسلحانه از طلافروشی در تهران کردهبود، پس از دستگیری گفت مشکل مالی داشتم و میخواستم با سرقت از طلافروشی بارم را ببندم.
به گزارش جوان، چند روز قبل رهگذرانی در حال عبور از خیابانی در نزدیکی خیابان نظامآباد تهران متوجه صدای شلیک تیری شدند که از مغازه طلافروشی به گوششان رسید. ثانیههایی بعد مرد سیاهپوش ماسک داری که در یکی از دستانش کیفی و در دست دیگرش کلت کمری داشت، سراسیمه از مغازه طلافروشی بیرون آمد و کمی آنطرفتر سوار بر موتور سیکلتش شد تا فرار کند. همزمان آژیر مغازه طلافروشی هم به صدا در آمد و مرد میانسال و پسر جوانی هم از داخل مغازه بیرون آمدند و با داد و فریاد برای دستگیری سارق مسلح از مردم درخواست کمک کردند. سارق مسلح سوار بر موتورسیکلت شدهبود و مردم هم تلاش میکردند مانع فرار او شوند که لحظاتی بعد سارق کنترل موتورسیکلتش را از دست داد و نقش بر زمین شد و صاحب مغازه طلافروشی با کمک مردم سارق را خلع سلاح و دستگیر کرد.
بدین ترتیب با دستگیری سارق مسلح موضوع به مأموران پلیس خبر دادهشد و دقایقی بعد هم مأموران در محل حاضر شدند و دستبند به دستان سارق زدند.
صاحب طلافروشی در توضیح ماجرا گفت: «ساعتی قبل از حادثه مشتریان زیادی داشتم که برای خرید و فروش طلا به مغازهام رفت و آمد داشتند تا اینکه دقایقی قبل از حادثه زن و شوهر جوانی برای خرید طلا به مغازهام آمدند. دقایقی آنها داخل مغازه بودند و بعد از خرید هم کلید الکتریکی در مغازه را زدم تا زن و شوهر جوان بیرون بروند. وقتی آنها از مغازه خارج شدند و هنوز در مغازه نیمهباز بود، ناگهان مرد سیاهپوشی که کلاهی به سر و ماسک به صورت داشت به سبک فیلمهای هالیوودی خودش را به داخل مغازه پرت کرد. او در یکی از دستانش کیسهای و در دست دیگرش کلت کمری بود که به طرف من و شاگردم گرفت و تهدید کرد هیچ حرکتی نکنیم. ما فکر کردیم اسلحهاش پلاستیکی است یا اینکه میخواهد سر به سر ما بگذارد، به همین خاطر با تندی به او گفتیم آقا برو بیرون شوخی نکن، اما مرد سیاهپوش ناگهان با کلت شلیک هوایی و تیرش به سقف مغازه برخورد کرد. در این لحظه من و شاگردم از ترس دست پایمان به لرزه افتاد و زانو زدیم و سارق مسلح هم شیشه ویترین را شکست و بیش از ۳۰ النگوی طلا داخل کیسهاش ریخت و به سرعت از مغازه بیرون رفت. پس از این ما آژیر را به صدا در آوردیم و از مغازه بیرون رفتیم و درخواست کمک کردیم که سارق با موتورسیکلتش زمین خورد و به کمک مردم او را دستگیر کردیم.»
متهم ۳۷ ساله به نام سهیل پس از انتقال به اداره پلیس به جرم خود اقرار کرد. وی صبح دیروز برای تحقیق به دادسرای ویژه سرقت منتقل و در بازجوییها مدعی شد به خاطر مشکلات مالی و هزینه درمان فرزند خردسالش نقشه سرقت از طلافروشی را طراحی و اجرا کردهاست. متهم در ادامه به دستور قاضی علیرضا بهشتی، بازپرس شعبه دوم دادسرا برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
*سهیل سابقه داری؟
نه سابقه ندارم.
*معتادی؟
اعتیاد هم ندارم.
*چه شد که تصمیم به سرقت مسلحانه از طلافروشی گرفتی؟
به خاطر بدبختی و بیپولی.
*یعنی هرکسی بدبخت یا بیپول باشد باید سرقت مسلحانه انجام دهد؟
نه. مشکل مالیام به خاطر درمان فرزندم بود. چهار سال قبل ازدواج کردم و زندگیام خوب بود تا اینکه دو سال قبل فرزندم بهدنیا آمد. او پس از تولد نیاز به مراقبت داشت و بیمار بود و من هم با سختی هزینه درمانش را فراهم میکردم تا اینکه این اواخر بیکار شدم و بدهی بالا آوردم.
*به چه کاری مشغولی بودی؟
کارگری میکردم. البته بیشتر باربری کار میکردم و درآمدم خوب بود، اما مدتی قبل تصادف کردم و کمرم به شدت آسیب دید و پس از آن نتوانستم باربری کنم و بیکار شدم. هر روز که میگذشت اوضاع زندگیام بدترمی شد به طوری که برای پرداخت اجاره خانه و هزینه درمان فرزندم با مشکل روبهرو شدهبودم. از بستگان و دوستانم حدود ۳۰ میلیون قرض گرفتهبودم و قرار بود بدهیشان را خیلی زود پرداخت کنم، اما نتوانستم بدهی را بدهم. مدتی قبل برای گرفتن طلب ۷ میلیون تومانیام به سراغ یکی از دوستانم به نام مسعود رفتم و او پیشنهاد داد سرقت کنم.
*دوستت به جای پرداخت بدهیاش از شما خواست سرقت کنی؟
ما دو نفر با هم در باربری کار میکردیم و از آن زمان من ۷ میلیون تومان به او قرض دادهبودم و بعد هم بیکار شدم و حتی طلبم را هم فراموش کردم. چند سالی بود او را ندیده بودم تا اینکه یکی از دوستان مشترکمان به من گفت مسعود وضع مالیاش خیلی خوب شدهاست. وقتی اسم مسعود را شنیدم تازه یادم آمد که از او طلب دارم، به همینخاطر به سراغش رفتم تا طلبم را بگیرم. به او گفتم وضع مالی خوبی ندارم و بدهی بالا آوردهام و او هم پیشنهاد داد از طلافروشی سرقت کنم. گفت با دو سه بار سرقت بار خودم را میبندم و وضع مالیام توپ میشود. در نهایت او کلت کمری به قیمت ۱۰ میلیون تومان به من فروخت و من هم ۷ میلیون تومان طلبش داشتم و ۳ میلیون تومان هم به او دادم و کلت کمری را خریدم به امید اینکه با سرقت مسلحانه از طلافروشی پولدار شوم، اما بدبخت شدم.
*چرا این طلافروشی را انتخاب کردی؟
طلافروشی همیشه در مسیرم بود، اما خیلی توجهی به آن نداشتم تا اینکه صبح روز حادثه وقتی از نزدیک مغازه طلافروشی عبور کردم، ناگهان چشم به تابلو مغازه افتاد. توقف کردم و اطراف آن را بررسی کردم و دیدم مکان خوبی برای سرقت است و راه در رو زیادی دارد. به خاطر همین این طلافروشی را برای سرقت انتخاب کردم.
*درباره روز حادثه توضیح بده؟
من بعد از ظهر رفتم و اطراف مغازه را خوب بررسی کردم و چند ساعتی هم در آن محل از دور مغازه را تحت نظر گرفتم تا اینکه عصر لباس پوشیدم و ماسک و کلاه گذاشتم و اسلحهام را برداشتم. با موتورسیکلتم نزدیکی مغازه طلافروشی رفتم. مغازهاش شلوغ بود، اما کم کم خلوت شد و وقتی آخرین مشتریانش که زن و مرد جوانی بودند، از مغازه بیرون آمدند به داخل مغازه پریدم و با تهدید اسلحه از صاحب مغازه خواستم حرکتی انجام ندهد. به او گفتم به اندازه نیازم طلا بر میدارم، اما اوخیال میکرد اسلحهام پلاستیکی است و به همینخاطر مجبور شدم تیر هوایی شلیک کنم. سپس دستم را به ویترین بردم و ۳۰ عدد النگو برداشتم و از مغازه بیرون زدم.
*چطور دستگیر شدی؟
من اولینبارم بود و وقتی سوار موتورسیکلتم شدم و داد و فریاد صاحب مغازه و صدای آژیر را شنیدم، خیلی ترسیدم و کنترل موتورسیکلتم را از دست دادم و زمین خوردم و مردم هم مرا دستگیر کردند.
دیدگاه تان را بنویسید